آفتابنیوز : آفتاب: دکتر «سید عطاءالله مهاجرانی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اول خاتمی، با انتشار مقالهای به اظهارات اخیر «حسین صفارهرندی» همتای خود در دولت احمدینژاد پاسخ گفته است. صفارهرندی روز سهشنبه طی سخنانی در جمع برگزارکنندگان مراسم دهه فجر گفته بود «آن دورانی كه میگفتند ما وزیر فرهنگیم و نه ارشاد سپری شده است». جملهای که به اظهارات مهاجرانی در ماههای نخست فعالیت خود در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باز میگشت. مهاجرانی در مقام پاسخگویی به این اظهارات، نقدی را بر عملکرد دو ساله دولت احمدینژاد در عرصه فرهنگی منتشر کردهاست. متن مقاله مهاجرانی را درپی میخوانید:
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد فرمودهاند: آن دورانی كه میگفتند ما وزیر فرهنگیم و نه ارشاد سپری شده است. گمان میكنم كه غیرمستقیم روی سخن ایشان با بنده بوده است. از ایشان سپاسگزارم و برایشان در اداره وزارتخانه بسیار مهم و حساس فرهنگ و ارشاد آرزوی موفقیت میكنم. چند نكته به نظرم میرسد، دوستانه و برادرانه با ایشان و خوانندگان گرامی در میان میگذارم.
اول: اكنون دولت جدید دومین سال عمر خود را میگذراند. وقت بسیاری تا پایان دوره 4 ساله دولت باقی نمانده است. به گمانم با برنامه و طرح مشخص جناب وزیر محترم و همكاران ایشان بایستی آنچه را نیكو و ضروری میدانند انجام دهند. نگاه به گذشته چیزی شبیه به نیمنگاه راننده به آینه بالای سر یا بغل ماشین است. مهم این است كه راننده جلو را ببیند، تا بداند به كجا میرود.
دوم: واقعیت این است كه وزارت فرهنگ و ارشاد نمیتواند مرشد فرهنگ باشد. به عنوان مثال، مدیران مسوول مطبوعات و نویسندگان روزنامهها؛ بسیاری از آنان هم دانش بیشتری از همكاران بخش مطبوعاتی ارشاد دارند و هم سابقه آنان در انقلاب بیشتر است. نگاهی به نام مدیران مطبوعات بیندازید؛ آقایان كروبی و دعایی و نبوی و مهاجری و شریعتمداری و... نیز نویسندگان. چگونه ارشاد میخواهد این آقایان را ارشاد كند؟ با كدام دانش و تجربه؟ حداكثر همان است كه به دلیل شتاب كار روزنامه گاهی سهوی صورت میگیرد و ارشاد وارد عمل میشود. این فاصله كیفی و كمی در قلمرو سینما و موسیقی و هنرهای تجسمی و بهویژه كتاب به مراتب بیشتر است. شما نیمنگاهی داشته باشید به دانش و سابقه همكارانی كه مسوول نظارت و ارشادند؛ آنان را با تولیدكنندگان فرهنگی حوزه نظارتشان بسنجید. ببینید چه فاصله شگفتانگیزی میان این دو قبیله است.
سوم: ارشادیها به مرور زمان محو میشوند اما اهل فرهنگ میمانند. موقعی كه مسوولیت وزارت ارشاد را به عهده گرفتم برخی نویسندگان نامدار و شاعران تاثیرگذار كتابهایشان در مدیریت گذشته ممنوع شده بود. دو نمونهاش كتابهای شاملو و دولتآبادی بود. این دو نام كه اشاره كردم از آنجا كه از جنس فرهنگند، میمانند و صراف زمانه ارشادكنندگان را مثل غبار محو میكند. در حافظه هیچكس نمیماند كه چرا «كلیدر» سالها ممنوع بود. مثل اینكه كسی فرمان دهد كوهنوردان به البرز نروند. پیداست كه این امریه ارشادی را باد میبرد. همان كه مولوی گفت: گفتوگوهای جهان را باد برد...
چنانكه اكنون جایگاه شعر شاملو و رمان كلیدر در ادبیات ما از جایگاه وزارت فرهنگ و ارشاد محكمتر است. ممكن است صد سال دیگر وزارت ارشاد نباشد اما مطمئنا شاملو و دولتآبادی خواهند بود.
چهارم: باور كنید ارشادیها در شكل بسیار مقبولش از كمیسیون فرهنگی مجلس فعلی بهتر نمیشوند. گزارشی كه در مجلس در مورد سالهای مدیریت وزرای سابق و اسبق خوانده شد به گمانم یكی از مهمترین اسناد فرهنگی مجلس است. به مصادیق آن گزارش توجه كنید. ببینید چه كسانی باید ارشاد شوند. نظامی و سهراب سپهری و... آن گزارش لب لباب نگاه ارشادی است.
پنجم: میدانید چرا نمیشود مولوی وخیام و نظامی و حافظ و سعدی و... را ارشاد كرد؟ یا بخشهایی از آثارشان را حذف نمود؟ به همین دلیل ساده كه در آثار آنان فرهنگ بر ارشاد غلبه كرده است. در یك كلام گویی حافظ آینه تقابل فرهنگ و ارشاد است. محتسب نماینده ارشاد است و حافظ نماینده فرهنگ. در دوران دانشجویی در دانشگاه اصفهان استاد دانشمند و آیندهنگری داشتم كه عمرش بلند و اندیشهاش سبز باد. رند و نكتهدان است. زیر شیشه میزش در اتاق كوچكش این بیت حافظ در اندازه یك كارتپستال بود:
مرغ زیرك به در صومعه اكنون نپرد/ كه نهادست به هر مجلس وعظی دامی
بیست سال بعد، به همان دفتر رفتم. دكتر كیوان گفت: عطاء! این شعر هنوز هست! باور كنید. سختگیری در قلمرو اندیشه و فرهنگ كارا و ماندگار نیست، چنانكه حافظ گفت:
شد آنكه اهل نظر بر كناره میرفتند/ هزار گونه سخن بر زبان و لب خاموش
باور كنید به تعبیر حافظ «ارشاد» میشود و «فرهنگ» میماند.
ششم: به گمانم اگر فرهنگ به خوبی تشویق و ترویج شود اهل فرهنگ بر كناره نروند و اسبان تازی نالان نباشند؛ و مجال یابند كه مثل ماهی در آب یا نهنگ در دریای خلاقیت به هر سو بروند. در مجموع شاهد تعالی فرهنگ خواهیم بود. در آن فضا ارشاد مثل وجدان جمعی در نهاد فرهنگ میدرخشد، اما ارشاد زوری مانا نیست. در فلسفه هم میگویند حركت قسری نمیپاید.
هفتم: همه سخنم این است كه عصر ارشاد سپری شده و میشود. عصر فرهنگ برجای میماند. ملت ما بین عمادالدین فقیه كرمانی و حافظ؛ حافظ را انتخاب كرده است. گویی ارشاد مثل كف آب است.هیاهویی و جلوه و جولانی موقت دارد اما سرانجام فرو مینشیند. نمیتوان نویسنده را نویسانید و شاعر را شاعرانید و كارگردان سینما را كارگردانید...
نمونه تازه ممتنع بودن ارشاد فرهنگ و اطلاعات همین رونق حیرتانگیز خبرنامهها و وبنوشتهای روزانه اینترنتی است. یادتان است، در نمازجمعه تهران همان خطیب محترمی كه فرمود آیتا... سیستانی انگلیسی است امر به تحریم اینترنت داد. حالا ببینید در قم چگونه مراجع تقلید سایتهای اینترنتی دارند. میخواهم بگویم كنترل فرهنگ با ابزار قدرت سیاسی و امنیتی اگر كارا بود، شوروی میماند.
هشتم: سخن آخرم این است كه من سه كتاب در دستگاه گرامی ارشاد دارم كه هر سه مدتهاست در انتظار ارشادند:
الف: رمان «باغ فردوس»
ب: ترجمه رمان «موسم هجرت به شمال» نوشته طیب صالح، كه رمان درخشان جهانی است و یكی از صد كتاب ماندگار ادبیات جهانی به شمار میرود. امیدوارم رئیس تازه اداره كتاب خودش این كتاب را بخواند و نظر بدهد.
ج: «قصه شیرین» كه نقد و تفسیر خسرو و شیرین نظامی است.
د: نقد و تفسیری هم بر سخنرانی پاپ نوشتهام كه همین هفته تقدیم ارشاد میشود. امیدوارم این كتاب به سال پیامبر اعظم(ص) وصلت دهد.
منبع: روزنامه اعتماد ملی