آفتابنیوز : آمریکای ترامپ در حال حاضر هم از داخل و هم از بیرون فضای متفاوتی را نسبت به دو سال گذشته تجربه می کند. پیش از روی کار آمدن ترامپ، امریکا تلاش میکرد استراتژی مشخصی در رابطه با هم پیمانان خود در فضای منطقه ای و بین المللی ترتیب دهد و همکاری با اروپا برای توافقات بین المللی از جمله برجام، توافق پاریس و دیگر معادلات بین المللی نمونه آن بود. ولی حضور ترامپ به نوعی زیر میز همه این معادلات زد.
حالا ترامپ سعی میکند وضعیت جدیدی را در خاورمیانه و منطقه پیرامونی ایران رقم بزند. اعلام خروج امریکا از سوریه و افغانستان در همین راستا بود. این روند به نوعی در چارچوب آشفتگی و یا آشوب در سیاست خارجی ترامپ تحلیل می شود. در حال حاضر ترامپ در درون امریکا نیز چالشهای فراوانی را تجربه می کند و افتادن مجلس نمایندگان به دست دموکراتها او را نگران کرده است. او با خط و نشان هایی در مورد استیضاح در مورد رفتارهای خودش مواجه است. امریکای درون و بیرون در دولت ترامپ به چه سمتی می رود؟ او هنوز مخالف و دشمن ساختار است و تلاش خواهد کرد چارچوبهای مشخص بین المللی را تا می تواند زیر پا بگذارد یا در دو سال آینده معقول تر حرکت خواهد کرد؟ او می تواند در دو سال باقی مانده از دولتش، سر و سامانی به امریکایی بدهد که مورد انتقاد دوستان و دشمنان خود است؟ در این باره با سیدحسین سیف زاده، استاد دانشگاه مونتگمری کالج – راکویل در مریلند امریکا در کافه خبر خبرآنلاین گفت و گو کرده ایم که از نظر می گذرانید:
جناب سیف زاده در حال حاضر با نگاه به سیاستهای داخلی و خارجی ترامپ نوعی از آشفتگی و عدم قطعیت را در سیاست آمریکا مشاهده می کنیم که باعث انتقادات بسیاری از او شده است. آخرین رفتار او در سیاست خارجی اعلام خروج از سوریه و افغانستان است. او چه راهکاری برای امریکا در خاورمیانه متصور است؟ به نظرتان ترامپ ساختارشکن قرار است تعریفی جدید از دولت مدرن برای امریکا شکل دهد؟
باید بدانیم که ترامپ گاه واقعا حرفهای خلاف عرف دیپلماتیک میزند، ولی یک بیزینسمن موفقی است که به قولی همه پلها و راه کارها را بلد بوده تا چگونه مالیات ندهد و ثروت خود را انباشت کند. هر کس بهعنوان یک آمریکایی این ناراحتی را دارد که ایشان آدم اصولیای نیست. منتها اصول آنها با اصول و نگاه ایرانی فرق میکند. بیشتر فقها و فلاسفه ما آنطور فکر میکنند و مبنا را اصل میدانند که مثلا میگویند «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع». این همان دید ارسطویی - افلاطونی - سقراطی است که در آمریکا چنین چیزی نیست. در نگاه آمریکا مسئله قدرت مطرح است و دولت مدرن. دولت مدرن واقعا هم اولین دولتی است که به این صورت ساخته شد، چون آنها از امپراتوری جدا شدند؛ بعد از مدتی متوجه شدند که جامعه نباید روی نظم اولیه دین و قومیت ساخته شود، چون اگر اینطور باشد، جنگ بیخودی است و هر کسی با غیرهمشکل خودش میجنگد، غیر همدین خودش میجنگد، غیر همقوم خودش میجنگد. کلیسا و امپراتوری نیز به همین شکل بوده؛ امپراتوری مبنایش مبنای قومیت بوده و فرقه. توجه داشته باشید دولت برساخته یک ملت است. حالا آن ملت در آن موقع همان چندین رهبر آمریکا بودند که نشستند و جالب این است که یکی از آنها طرفدار بردگی کامل، یکی طرفدار بردهگریزی بود. یعنی شما دقت بفرمایید الان هم که من در آمریکا درس میدهم، موقعی که ما با انسانهای آفریقاییتبار روبرو میشویم، اینها نوعی نفرت از دیگران دارند، از طرفی آمریکای لاتینیها خیلی خوشحال هستند که آنجا هستند. بنابراین هیچ بلندپروازی سیاسی ندارند، یعنی هیچ کدام آنها خودشان را در قاب ملی تعریف نمیکنند. در جامعه آمریکا این حالت ملی را دارد و واقعا هم هژمون است. حالا ما داریم میگوییم، بودجه نظامیاش تقریبا بیش از بودجه نظامی 15 کشور اول دنیا است. این شوخی نیست، یعنی بودجه نظامیاش از کل تولید ناخالص ملی ما بیشتر است. در یک چنین کشوری با یک چنین حالتی، که قدرت حرف اول را می زند، فقط منافع مطرح است. من بهعنوان یک ایرانی که به لیبرالیزم ایرانی معتقد هستم، چون معتقدم لیبرالیزم ایرانی مبتنی بر آزادگی و کرامت است. میبینم که در آنجا واقعا منافع، مبنا است.
این منافع در خاورمیانه هم برای آنها به دست آمد؟ ترامپ می گوید این هزینه ای که در این منطقه شده بی فایده بوده است. او سیاست گذشته را می خواهد به هم بزند؟
به نظر من اینگونه نیست و برخی از این حرف ها برای رقبا زده می شود. در رابطه با مسئله خاورمیانه هم اسرائیل موفق شد و هم آمریکا. من قصدم ناامیدکردن نیست، ولی حقیقت این است که متاسفانه برخلاف آن چه که ما در نظر داریم که غرب به یک فروپاشی می رسد، اینگونه نیست. آن چیزی که در نگاه غربی بوده عمدتا تحقق یافته است. خب غرب چه می خواست؟ یکی از چیزهایی که غرب در خاورمیانه می خواست نزدیک شدن کشورهای عربی به اسرائیل بود. مگر این شوخی است که دولت وهابی عربستان با اسرائیل همپیمان میشود؟ یا امارات قبیلهای با اسرائیل همپیمان میشود و همه دشمن مشترک ایران شده اند. اگر این هدف غرب یا آمریکا نبوده پس هدف چه کسی بوده؟ حالا باز ما بگوییم آمریکا به اهدافش نرسیده ، با حرف که چیزی تغییر نمی کند. در عمل به عمده اهدافش رسیده است. این مسئله مهمی است. از این لحاظ باید ابراز نگرانی کرد. در این موضوع نگرانی وجود دارد. ما در برخی مسائل اشتباه کردیم. من این مفهوم را میخواهم بهکار ببرم که به نوعی به رفتارهای ما نزدیک است. لوتیهای سر محله ما سیاست شملی داشتند، ولی شما هیچ لوتیای را نمیبینید که موفق باشد؛ لوتیها بازیچه میشوند. به نظرم میرسد ما حالت لوتیگری را شروع کردیم و شما چند بار ببینید که حماس چگونه از پیش ما رفت؟ چطور روسیه و چین با کارت ما بازی کردند و میکنند و با آمریکا چانهزنی میکنند؟ روسیه چطور با مسئله نفت کنار آمد؟ چین چطور تلاش می کند بیش از اینکه پول نفت ایران را بدهد جنس درجه چندم به ما بفروشد؟
خب از آن طرف نگاه کنید وقتی رئیس جمهور آمریکا می خواهد به عراق برود مخفیانه می رود اگر آنها به هرچه می خواستند رسیده اند این را چطور توجیه می کنید؟ یا اعلام خروج نیرها از سوریه .
این هم به تفاوت نگاه آدم شرقی با آدم غربی بر می گردد. همه روسای جمهور آمریکا موقعی که به یک جای ناامن میروند، مخفیانه میروند، ترامپ هم مخفیانه رفت عراق. همه چند رئیس جمهور اخیر که در جاهای جنگی رفتند، با همین وضع رفتند. بنابراین این مسئلهای نیست که ما آن را خیلی جدی بگیریم. دوم خارج کردن نیرو از سوریه و افغانستان، به نظرم ائتلافی است که با جهان تسنن، یعنی رهبران آن وجود دارد. چون شما حساب کنید متاسفانه منطقه خاورمیانه در دوران پدرسالاری سنتی است. یعنی آن هم در یک فرایندی قابل توجیه است و تکلیف دارد.
روابط ایران و امریکا در منطقه خاورمیانه در برخی مسائل می تواند همسویی پیدا کند. مانند مبارزه با داعش. آنها این روایت را نمی پذیرند؟ حضور ایران در منطقه را تنها به ضرر اسرائیل می بینند؟
آنچه که بهعنوان یک ایرانی و یک معلم دارم میبینم، وضعیتی است که در منطقه خاورمیانه علیه ایران شکل گرفته و در نتیجه به اصطلاح این موقعیت علیه ایران شکل گرفته است. من خیلی خوف دارم؛ چون اسرائیلیها بعد از 40 سال، دیگر به این نتیجه رسیدهاند که خوب است قدرتهای منطقه تجزیه شوند، و خب این خیال شوم درباره ایران هم صدق می کند و این بحث هم شده است. من این خوف را دارم. و نتانیاهو الان روی کارت ایران دارد جلو میرود. ما استراتژی مشخصی برای این همه برنامه دشمنی علیه خود نداریم. مشکل فقط این نیست. یک مشکل دیگری که داریم این است که همه چیز می دانیم حال آنکه نمی دانیم. یعنی آنها استراتژی دارند، استراتژی های متفاوتی هم دارند ولی ما نمیدانیم استراتژی آنها چیست. یعنی این مشکل را چند برابر جدی تر و خطرناک تر می کند. بنابراین من اینها را بهعنوان مسائل مرتبط میبینم. لذا ساده ترین نگرانی این است که این تحولات منطقه زمینهساز یک جنگ نیابتی در منطقه باشد که امیدوارم نباشد.
ما اگر بخواهیم در مورد مفاهیم ملت و دولت در آمریکا صحبت کنیم، به نظرتان آیا ترامپ اصلا این مفاهیم را میشناسد که به این مدل عمل کند؟ چون به هر حال کسانی که در آمریکا به حکومت رسیده بودند، کسی مثل اوباما به نظر میرسید یک تفکری داشتند و یک چارچوب بندی برای خود قائل بودند. این نوع خروج از توافقات، خروج از نظامهایی که آمریکا در آنها عضو بوده، این مسئله را میرساند که ترامپ دارد به نوعی دیگر تلاش میکند این مفاهیم را تعریف میکند یا نه، اصلا با آنها آشنا نیست و دارد ضد این مفاهیم عمل میکند؟
باید توجه داشته باشیم انقلاب ایران و آغاز یک تنش دو طرفه با امریکا در ظهور افراد در امریکا و تبلیغات آنها تاثیر داشته است. در آمدن بوش دوم تاثیر داشت. همانطور که در تضعیف کارتر و آمدن ریگان تاثیر داشت. ولی میشد با اوباما کنار آمد. به نظرم اوباما خیلی زیاد بود برای ریاست جمهوری امریکا، او استاد حوزه عمومی بود. مانند ویلسون که به سمت سیاست آمد. او از حوزه عمومی آمد به سیاست و بازی قدرت را شروع کرد و کارش را مثل مونروئه خیلی خوب انجام داد. گفت همه دنیا آزاد شوند، چون کسی دیگر نبود، همه به قلاب آمریکا گیر میکردند؛ خیلی قشنگ کار کرد. ولی اوباما اینطور نبود و متاسفانه جمهوری اسلامی نتوانست سیاست خارجی خود را طوری تنظیم کند که بتواند از فرصت پیش آمده استفاده کند. در رابطه با اوباما من رفتم پیش آقای کمالی و گفتم میشود بروید پیش آقای رفسنجانی و مدلی برای استفاده از او ایجاد کنید. چون من معتقدم ایران، آمریکا و اسرائیل گرچه ارزشهایشان متفاوت است و من هم با این ارزشهای ایران موافق هستم، ارزشهایی هم دینی و هم ایرانی، ولی منافع مشترک با امریکا داریم، چون حقیقت در این است که هیچ کدام از کشورهای منطقه نتوانسته اند به ملت - دولت تبدیل شوند و این ویژگی تنها منحصر به ایران است لذا خیلی حیف است که ما با این شرایط و ویژگی ها اینگونه باشیم. اما متاسفانه نشد که نشد.
رویکرد ما چیست؟ چون ما می خواهیم دینی عمل کنیم رویکردی غیر از این داریم؟ در مورد این موضوع کمی توضیح دهید که آیا نگاهی که ما به منافع ملی داریم متمایز از نگاهی است که دیگران دارند و به این علت آن مفاهیم برای ما شکل نمی گیرد؟
در ابتدا یک پیش فرض را خدمت خوانندگان میگویم. تصور می کنم آنان حق دارند بدانند که پیش فرضهای گوینده و مشاهدات تاریخی او چیست، و سپس مطلب را بخوانند. سعی می کنم به اختصار این دو مقوله را توضیح دهم.
از منظر پیش فرضها، این گوینده شناخت نا باور-خداباور تعریف خاصی از انسان دارد. در نگاه او، انسان موجودی است دائما" درگیر تناقض در انتخاب، گه در کمند توجیه گه در کمین رهایی با عنایت به این تعریف از انسان، مشاهدات تاریخی او حاکی از آنست که کمند توجیه کننده سنتی بر فضای زیستمانی ایران حاکم مانده است. هربار که به ایران آمده ام شاهد ناامیدی فزاینده، ناکامی بیشتر جوانان و حتا بزرگسالان در کلیه صنوف اجتماعی هستم.
این در حالیست که دنیای مدرن با خوانش خلیفة الهی یهودیان و سپس پروتستانها آغاز و ادامه یافته است. با این تعبیر خلیفة اللهی، انسان توانمند و کارآفرین می شود. اما در نظر او، با بازخوانی مدرنی از حافظ می توان خوانشی مدرن از نگاه ایرانی داد که شهروند ایرانی هم توان آزادسازی خود از مشکلات را دارد، و هم با فرا رفتن از نگاه سائلانه و کمک گیری از دیگران، این توانمندی خلیفة اللهی را با کرامت روح اللهی و مسیحایی تلطیف نموده، و با اراده خویش به جایگاه دوستی با خالق متعال (حبیب اللهی) برسد. با این شرح اجمالی، گوینده، اگرچه به سیاست دین-مبنا باور د ارد، اما حکومت و خط مشی سیاسی را سکیولار می داند. نهایت اینکه، او داوطلبانه در قالب فضای زیستمانی ملی، خط مشی سیاسی خود را با نگاه دینی تلطیف می کند. او حاکمیت هر مخلوقی بر خود را شرک می داند، و حضرت رسول اکرم(ص) را اسوه ای نیکو میشمارد.
با این تعبیر، می توان موفقیتهای تجاری و سیاسی حضرت رسول را درک کرد. از لحاظ سیاسی، ایشان اولین کسی است که با توافق سیاسی با مشرکین و کفار، اولین دولت تاسیسی را ایجاد کرده و برای تامین امنیت همه آنان قانون اساسی تدوین نمودند. به یمن این قرار داد، ایشان از طرف همین اعضاء مدینه مسئولیت سیاسی پذیرفتند. به علاوه، در فضای امپراتوری آنروز (نه ملت -دولت و حقوق بشری آنروز) از کرامت فرزندان آدم (قابیل قاتل و هابیل مقتول) سخن بگویند. سوم اینکه هم عامل به دفاع پیش دستانه و پیشگیرانه علیه ابوسفیان باشند و هم با بخشش ابوسفیان ، خانه او را خانه امن قرار بدهند. این عفو نشان می دهد که سیاست با دیانت تلطیف می شود، و جهاد اکبر مانع در دام کینه افتادن و برتر دانستن جهاد اصغر (جنگ) می شود.
لذا ما میتوانستیم یک نگاه مدرن به دولت ملت داشته باشیم. ما در گذشته به فضای مدرن وارد نشده بودیم. فردوسی مدرن نبوده، حافظ هم مدرن نبوده؛ حتی حضرت پیامبر هم در فضای مدرن نبودند و بنابراین سیاستهایشان در فضا و زمانی بوده که جهاد شکل می گرفت اما ما در دوران مدرن زندگی می کنیم و ناگزیر از این تطبیق بوده و هستیم.
خبرآنلاین
لعنت به تحجر و فکر جمود برخی به ظاهر دلسوز و دلواپس