کد خبر: ۵۸۲۰۷
تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۱:۴۷

باز هم در انتظار ناصر حجازی

آفتاب‌‌نیوز : درباره حجازی نمی‌دانم بحث را از كجا باید آغاز كرد، شاید از روزهایی كه حجازی لیدر طیفی بود كه در دوره مربیگری میروسلاو بلاژویچ در آستانه جام‌جهانی 2002 مخالفت با حضور مربی خارجی در فوتبال ایران را به عنوان یك استراتژی مطرح می‌كرد. 

حجازی در دوره‌ای كه طعم شكست‌هایی را چشیده بود و نتایجش در استقلال رشت را می‌توانستیم به رخ‌اش بكشیم، حرفه‌ای شدن فوتبال ایران را به سخره می‌كشید و حتی بسیار عجیب هم آواز مربیانی مثل مایلی كهن می‌شد كه اگرچه در آن دوران ایده‌ای مشابه داشتند اما بعید است كه هیچ گاه مشابهتی در جنس اندیشه آنها یافت شود. 

شاید درباره‌ حجازی باید از روزهایی شروع كرد كه از استقلال جدا شد، از آن روزهایی كه درباره‌اش نوشته بودم«درخت را قطع كردند، برای تماشای جنگل» و احساس رضایت می‌كردم كه آنچه باید درباره او نوشت را با همین یك عبارت نوشته‌ام، غافل از آن كه حجازی یك روز درباره خودش كامل‌ترین جمله را خواهد گفت:«در آن دنیا مربی تیم‌ملی می‌شوم.»

شاید لازم است درباره حجازی از آن روزهایی نوشت كه در فوتبال ایران این نظریه صادر شد: فوتبال را باید با شلوار گرمكن بازی كرد. 

ناصر حجازی در گیر و دار یك مشت سوء تفاهم، درگیر با نوعی طبقه‌بندی افكار، در تب و تاب بی سامانی‌های فوتبالی كه هنوز بی ‌سامانی‌هایش منجر به تعلیق فدراسیون فوتبال ایران، حذف تیم استقلال از لیگ قهرمانان آسیا و چنین وقایعی می‌شود، همیشه خسته و دلزده بود و بیراه نیست اگر بگوییم بخشی از پتانسیل او در همین آشفتگی‌ها و دلزدگی‌ها بالقوه باقی ماند تا شاید برای مربیگری تیم‌ملی در آن دنیا ذخیره شود!
بگذریم... اگر چه متاسفیم كه همیشه به این سادگی گذشته‌ایم... 

درباره ناصر حجازی نمی‌دانم از كجا باید آغاز كرد. شاید خود او هم دیگر نداند چه گفتنی‌هایی را گفته است و چه گفتنی‌هایی را نگفته است. بی‌مقدمه، بی‌محابا و سراسیمه می‌توان پرسید كه چرا همه (به این كلمه <همه> تاكید می‌كنم) مربی تیم‌ملی ایران شدند و ناصر حجازی نشد كه نشد؟ 

بله، همه مربی تیم‌ملی شدند اگر چه كلمه <همه> اینجا اغراقآمیز است اما هیچ هزارپایی،‌ هزار پا ندارد. اغراق این بار به كمك سوِالی آمده است كه پاسخش را با آگراندیسمان همه ایرادهای فرضی ناصر حجازی در مقایسه با رقبایش برای تصدی پست سر مربیگری تیم‌ملی ایران در دوران‌های مختلف،‌ نمی‌توان دریافت.خرد جمعی كه این آخرین بار انتخاب كننده سرمربی تیم‌ملی بود، مستحق طعنه تلخ‌تری است. این بار همه (این <همه> دیگر آن <همه> اغراق آمیز نیست) تصمیم گرفتند و انتخاب كردند و حالا می‌فهمیم كه در فوتبال ایران همه با هم می‌توانند چه دسته گلی به آب دهند!
همین چند سال پیش كه فوتبال ایران دست كم شور حرفه‌ای شدن را حس كرده بود و حجازی انگار در یك هم آوایی صنفی حضور مربیان خارجی در فوتبال ایران را بر نمی‌تابید و یكی از لیدرهای طیف سنتی فوتبال ایران لقب می‌گرفت، با امروز متفاوت بود. 

امروز وقتی صدای پای ناصر حجازی می‌آید و در آشفته بازار استقلال او را دوباره در حال بازگشت به تیم با شال گردنی آبی منقش به آرم باشگاه استقلال، در قامت یك فرشته نجات تصور می‌كنیم، می‌فهمیم كه افكار ایده‌آلیستی درباره حرفه‌ای شدن فوتبال بی سامان و فاقد مدیریت ایران چه بیهوده است. 

فوتبال ایران هنوز از حجازی بر نگذشته و اندر خم بی خردی‌های بدوی است. آن‌گاه كه حجازی با تمسخر لحن سرمربی تیم‌ملی می‌گوید: <مشكلات استقلال ان‌شاءا... كل یوم حل می‌شود> می‌فهمیم كه ما هنوز چقدر باید به ناصر حجازی دل ببندیم.

 حجازی انگار می‌خواهد به ما یادآوری كند كه بلد نیست با ادبیات چاله میدانی سخن بگوید و در آن دنیا سرمربی تیم‌ملی خواهد شد. حجازی، ظاهرسازی عوام فریبانه با مطرح كردن بحث بیت‌المال و منت گذاشتن برای پذیرفتن سمت رئیس سازمان فوتبال استقلال به خاطر ارزش دانستن كار با مقداد نجف‌نژاد را نیاموخته است!چقدر زیباست كه ناصر حجازی در چنین روزگاری پیشنهاد بازگشت به استقلال را نمی‌پذیرد و باز هم با وعده مربیگری در آن دنیا، طعنه دیگری بزند،‌ طعنه دیگری به همه مدیرانی كه امروز شاید حضور حجازی در استقلال را راهی برای گریز از تركش‌های حذف اعجاب‌آور استقلال از لیگ قهرمانان آسیا بدانند، راهی كه با حضور منصور پورحیدری، حسن روشن و اصغر حاجیلو برای‌شان گشوده نمی‌شود. 

اما در فوتبالی كه كارش از اصلاح با تلخ‌ترین طعنه‌ها هم گذشته، شاید بازگشت ناصر حجازی به استقلال زیباترین اتفاق باشد و این هم البته خود كنایه‌ای است و یادآور این كه سال‌ها پیش، پس از نایب قهرمانی استقلال در جام باشگاه‌های آسیا، درخت را قطع كردیم، برای تماشای جنگل. 

آقای حجازی! منتظر شما هستیم! اگر هدیه‌ای به نام باشگاه استقلال به شما رسید كه با فقر مدیریت، با بی خردی در اندازه‌ای باور نكردنی، با جاه طلبی بی حد مرد منتخب <خرد جمعی>، با مدیر عاملی منفعل كه سرانجام هنگام اخراج حس مدیرعاملی را نیز تجربه می‌كند، با خدمتگزارانی كه به قول همان مدیر عامل فاقد اختیار در جلسات شبانه ‌ آش حضور تئودور یونگ در استقلال را شاید با یك وجب روغن پختند، به چنین روز و روزگاری دچار شده، جعبه آن را بگشایید كه خود همچو <جعبه سیاه> هواپیمایی سقوط كرده است.

منبع: جهان‌فوتبال
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین