آفتابنیوز : هیولا با امید و آرزو و توقعات زیادی آمد. توقعاتی که هواداران مهران مدیری با تکرار هزارباره احتمال صددرصدی موفقیت همکاری دوباره مدیری و قاسمخانی ایجاد کرده بودند. چنین شد که در روز نخست توزیع، همه چیز در اختیار مدیری و هیولایش قرار گرفت. پرتکرارترین نام فضای مجازی، بهخصوص در اینستاگرام؛ در بازار هم شروع موفقی داشت. آمارها هم همه بر این امر گواهی میدهند. گذشته از آمار رسمی- که هنوز ارایه نشده-، دیروز فروشندگان کالاهای فرهنگی از فروش انبوه قسمت اول هیولا حکایتها داشتند. این یعنی که هیولا حداقل در قسمت اول توانست انتظارات را پاسخ گوید و تبدیل شود به مهمترین سریال شبکه نمایش خانگی- که به شکل عجیبی دارد جای تلویزیون کساد امروز را میگیرد و تقریبا همهروزه چیزی برای ارایه دارد. اما آیا هیولا همانگونه که مهران مدیری و هوادارانش وعده دادهاند، «یک شاهکار است» که دوباره مهران مدیری را به روزهای اوجش خواهد رساند؟ مخالفان فراوان این سریال که آن را کلیشهای، بیمزه و کسالتبار خواندند، به سوال جواب منفی میدهند؟
داستان یک امیدواری
قسمت اول هیولا خیلی چیزها برای امیدواری داشت. سریالی با استانداردهای بصری بسیار بسیار فراتر از فضای تنبلانه سریالسازیمان، با بازیها و انتخابها و ترکیبهای هوشمندانه بازیگری، فیلمنامهای که- با اینکه هنوز شروع نشده- اما نشان از این دارد که دست روی نقاط ملتهبی گذاشته، شوخیهایی متفکرانه و متفاوت از شوخیهای زیرشلواری و آفتابهای و شکمی و اروتیک کمدیهای امروز . اما آیا اینها برای موفقکردن هیولا کفایت میکنند؟
داستان یک خانواده
سریال در سال ١٢٩٥ آغاز میشود. از یک پاسگاه مرزی. نایب مهدی قلیخان را میشناسیم که از یک کاروان انگلیسی اسلحه قاچاق کشف میکند و رشوه ٥٠٠تومانی را هم رد میکند، در سالیکه با ١٠٠ تومان میشود یک خانه خرید.
داستان به سالی پرتاب میشود که در آنسال با ١٠٠تومان میشود دوکیلو گوشت خرید. یک شوخی خیلی ظریف. قرار است ببینیم خانواده شرافت چگونه شرافت شدند. میبینیم که شاه قاجار، مهدی قلیخان را به کنیه شرافت ملقب میکند. خانوادهای که شرافت پیشه میکنند و «دستاوردشان این بوده که خانه باغ ١٠هزارمتریشان در پامنار تبدیل شده به یک آپارتمان ١٠٠متری اجارهای در همان پامنار».
داستان شوخی
قسمت اول هیولا پر است از شوخی با دانستههای تماشاگر و کلیشههای آثار نمایشی- اغلب- تلویزیونی. در سریال گفته میشود که هوشنگ اولین عضو خانواده شرافت است که به دانشگاه وارد شد. این خود شوخیهای بامزهای میسازد، با استفاده هوشمندانه از کلیشههای ذهنی مخاطب؛ و همین هم کار را شیرین میکند. در روایت اولین عشق هوشنگ میبینیم که او به دختری در دانشگاه برخورد میکند و وقتی دارد جزوههای پخشوپلاشده او را جمع میکند، نگاه در نگاه میشوند و تمام! این شوخی را دو بار دیگر هم در این قسمت میبینیم. یکبار در آشنایی این دختر با مردی دیگر و دیگر بار در ماجرای ازدواج هوشنگ با شهره؛ که نشان از این دارد برای این شوخیها فکر شده و قرار نبوده لودگی به نام کمدی به فروش برسد! استفاده از پیشزمینه ذهنی مخاطب برای خلق شوخی در قسمت اول چندبار دیگر هم دستمایه خلق صحنههایی بامزه میشود.
در فصل مرگ مهدی قلیخان -که دلیل بامزهای دارد، کاملا مرتبط با وجه تسمیه نام شرافت- اوج شوخی با استفاده از زمینه ذهنی مخاطب را میبینیم. پدر در بستر مرگ از پسرانش چوب میخواهد تا نصیحتشان کند -همان داستان معروف شکستن یک چوب و نشکستن چند چوب. این ماجرا در قسمت اول چند موقعیت جذاب و بامزه بهوجود میآورد...
و البته دیالوگ «ما چیزی داریم که پولدارها ندارند؛ و اون آرامشه»؛ به شکل مناسبی نشان میدهد که یکی از استراتژیهای اصلی مدیری و قاسمخانی برای شوخیسازی چیست!
داستان سیاست
در تیزر هیولا تکیه اصلی بر شوخیهای سیاسی بود؛ این وعده یک سریال ملتهب را میداد با استفاده از ماجراهای داغ روز. قسمت اول هیولا البته این توقع را برآورده میکند، با این توضیح که این قسمت بیشتر به معرفی شخصیتها و فضای کار میگذرد. اما در همین حد هم میتوان استفاده مدیری و قاسمخانی را از ماجراهای داغ روز حدس زد. در نخستین قسمت با گفتههای جنجالی وزیربهداشت سابق درباره بهصرفهنبودن هزینههای درمانی برای بیمارانی که درنهایت یک یا دو سال زنده خواهند ماند، شوخی شده است که اجرای خوبی هم دارد. یکی دیگر از شوخیهای فیلم به ماجرای تحصن معلمان مقابل موسسه مالی خاک پای فرهنگیان (خاف) برمیگردد که بامزه است.
مردی در اجتماع ابلهها!
اگر بخواهیم داستان سریالهای سابق مهران مدیری را در یک جمله خلاصه کنیم، شاید مناسبترین جملهای که بتوان گفت این باشد: داستان مردی دانا و باسواد که در جامعهای گیر میافتد که او را نمیفهمند یا حتی خلاصهتر: مردی در اجتماع ابلهها! هیولا بهخصوص در تیزر و البته نخستین قسمتش نشان میدهد که باز هم این داستان را شاهد خواهیم بود؛ منتهی اینبار به این شکل که تقابل شرافت و بیشرافتی را شاهد خواهیم بود.
در همین اولین قسمت بارها و بارها دیدیم که اعمال شرافت درنهایت نهتنها دستاوردی برای فرد ندارد که او را تنها و منزوی میکند و فرجامش هم تبعید و دکشدن است.
داستان یک تغییر
پیشتر شخصیت اصلی کارهای مدیری و به عبارت بهتر آن آدم نرمالی که در جامعه احمقها اسیر میشد، بر عهده سیامک انصاری بود. اینبار اما از او خبری نیست و این نقش را فرهاد اصلانی ایفا کرده است. بازیگری که در کارنامهاش نه تنها همکاری با مدیری وجود ندارد که حتی در سینمای کمدی هم حضور چندان پررنگی نداشته است. این البته میتواند نقطه قوتی برای فرهاد اصلانی نیز باشد. فراموش نکردهایم که یکی از رازهای جذابیت حضور سیامک انصاری جدیت او در ایفای نقشهایش بود که سردرگمی و سرگردانی او را در جامعه ابلهها جلوه عینی میبخشید. حالا براساس آنچه از قسمت اول دیدهایم چنین به نظر میرسد که فرهاد اصلانی نیز این بازی را تکرار کرده است...
داستان یک هیولا
فارغ از تمام این مسایل؛ نباید نادیده بماند این نکته که داستان هیولا هنوز شروع نشده است و فعلا فقط با شخصیتهای اصلی سریال آشنا شدهایم. درواقع در قسمت اول تنها چیزی که مدیری ارایه کرد، معرفی خانواده شرافت بود و البته این موضوع که مثل همیشه روایت تقابل دانایی و جهل و البته اینبار شرافت و بیشرافتی را شاهد خواهیم بود. در اوایل این قسمت دختر کوچک خانواده به پدر میگوید که پدربزرگهاشان در رد کردن رشوههایی که میتوانست زندگیشان را زیرورو کند، اشتباه کردهاند و درواقع به خانواده ضربه زدهاند.
ظاهرا داستان قسمتهای بعدی پیرامون این مضمون خواهد بود. با ورود هیولایی به نام مهران مدیری که میتواند سریال را هزاران برابر جذابتر کند...
شهروند