احسان متینفر در خصوص اینکه «عشق توهم است یا واقعیت دست یافتنی» اظهار کرد: از دیدگاه پست مدرن عشق، مسئله چند وجهی است و از آنجایی که واقعیت برای هرکسی نمودار میشود نمیتوانیم بگوییم که آیا عشق واقعیت است یا توهم. عراقی میگوید: "به گیتی هر کجا درد دلی بود به هم کردند و عشقش نام کردند."
وی افزود: عشق یک پدیده و امر ذهنی است که افراد خود آن را میسازند و برای آنها حالات روانی و هیجانات مختلفی ایجاد میکند. افراد بر روی این حالات خود اسم عشق را میگذراند. عشق در معنا، اسم و لفظ، یکی و در محتوا متفاوت است. به علت اینکه به ذهن افراد دسترسی نداریم و انسانها متفاوت هستند تعریف عشق نیز متفاوت میشود. عشق یک پدیده درون روانی است و به عنوان یک واقعیت یا سازه به آن نگاه میشود.
این روانشناس بالینی در تعریف رابطه عاشقانه این چنین گفت: عشق و رابطه عاشقانه مقولهای ست که در علم روانشناسی بسیار به آن پرداخته شده و تعاریف بسیار زیادی از آن شده است. نظریهپردازان روانشناسی با توجه به رویکردها به توصیف و تعریف عشق پرداختهاند. اریکفروم در کتاب معروف عشق، عشق را با چهار مولفه تعریف میکند که شامل توجه، احترام، معرفت و مسئولیت است.
متینفر تاکید کرد: عشق از توجه به شخص مقابل شکل میگیرد و باعث استحکام رابطه میشود. فرد فعالیتهایش را با طرف مقابل تنظیم و بخش زیادی از زمان خود را با او سر میکند. با گذشت زمان، مهمترین فرد در زندگی شخص میشود. همچنین توجه احترام متقابل و عزت نفس را حفظ میکند.
وی خاطرنشان کرد: معرفت همان شناخت است و افراد باید طرف مقابل خود را بشناسند. نیازها و ویژگیهای شخصیتی و حتی آسیب پذیریها مقدمهای برای رابطه بهتر و ایجاد مسئولیت است. مسئولیت یعنی تعهد نسبت به یکدیگر. یک رابطه عاشقانه سالم از دیدگاه اریک فروم باید این چهار مولفه را داشته باشد و هر چه این مولفهها در رابطه کم رنگتر باشد آن رابطه اشتباه و ناسالم است.
در روابط عاشقانه از این جملات بسیار است که هرچه تو بخواهی، هرچه توبگویی من همان میشوم
این روانشناس بالینی ادامه داد: اریک اریکسون معتقد است که عشق و صمیمیت زمانی ایجاد میشود که افراد تصمیم میگیرند به کسی نزدیک شوند بدون اینکه هویت خود را از دست بدهند. در واقع در روابط عاشقانه از این جملات بسیار است که هرچه تو بخواهی، هرچه توبگویی من همان میشوم، این نمونهای از تغییر هویت فرد است.
متینفر اضافه کرد: به اعتقاد اریکسون افراد دارای مرزهای روانشناختی هستند و هرچه این مرزها تفکیک یافتهتر و انعطافپذیر باشد به فردی مستقلتر با هویت متمایزتر از دیگران تبدیل میشوند که با قرار گرفتن در کنار دیگران احساس از دست دادن هویت نمیکنند.
صمیمیت در فرهنگ ما کمرنگ است
وی تصریح کرد: استرنبرگ در تعریف عشق سه مولفه دارد که شامل صمیمیت، مسئولیت، تعهد و شور و شوق یا جذابیت جنسی است. منظور از صمیمیت از نظر وی یعنی دو نفر در رابطه بتواند نیازها، خواستهها و احساسات هیجانی خود را به طرف مقابل بگوید و در رابطه خود واقعی باشند. متاسفانه این مقوله در فرهنگ ما بسیار کم رنگ است.
این روانشناس بالینی ادامه داد: در رابطه باید احساسات منفی، مواردی که فرد را اذیت میکند و خواستهها ابراز شود، در غیر این صورت فرد در مهارت ارتباطی به خصوص در مهارتهای ابراز وجود و جراتمندی دچار نقص میشود. در رابطه بدترین حالت ایثار و از خود گذشتگی بیش از اندازه است.
متینفر اظهار کرد: به اعتقاد استرنبرگ، بنیان رابطه عاشقانه جذابیت جنسی یا فیزیکالی است که دوطرف برای یکدیگر دارند. اگر در رابطهای صمیمیت و تعهد وجود داشته اما شوروشوق یا جذابیت جنسی نداشته باشد آن عشق، عشق دوستانه محسوب میشود. در واقع رابطه جنسی نقش مهمی ایفا میکند.
وی خاطرنشان کرد: تعهد شناختیترین و روانشناختیترین مولفه است. تعهد یعنی افراد یک تصمیم آگاهانه و بالغانه میگیرند مبنی بر اینکه من میخواهم در این رابطه باقی بمانم و برای بهبود آن تلاش میکنم. استرنبرگ بر روی ابعاد هیجانی تاکید میکند اما پایه رابطه عاشقانه براساس تعهد است و رابطه را پایدارمیکند.
ایدهآلترین نوع ارتباط، رابطه عاشقانه است
این روانشناس بالینی تاکید کرد: رابطه عاشقانه برای زوجین مطرح و بهترین نوع رابطه است. از دیدگاه فروم، عشق انواع متفاوتی دارد. دیدگاه فروم از عشق با دیدگاه استرنبرگ متفاوت است. عشق در گسترهترین معنا یعنی دوست داشتن انسانها و هستی. ایدهالترین نوع ارتباط، رابطه عاشقانه است و شامل هر نوع رابطهای میشود.
متینفر گفت: در علوم اعصاب یا نوروساینس مغز به دو بخش تقسیم میشود که شامل ساختار قشر مغز «کورتکس» و ساختار زیر قشری «سابکورتیکال» است. کورتکس موهبتی تکاملیست که در طول سالیان به تحول و تکامل رسیده و انسانیت انسانها را فراهم میکند، زیرا توانمندیها و زبانمند بودن در پیشبینی، برنامهریزی، حل مسئله و تصمیمگیری کمک میکند. از نظر روانشناسی «کورتکس» جزو عالیترین توانمندی روانشناختی انسان محسوب میشود.
وی افزود: در ساختارهای زیر قشری «سابکورتیکال» هرچه از ردههای تکاملی پایینتر رویم، ردپای آن را در گونههای دیگر حیوانات میبینیم. در مبحث عشق دو ساختار زیر قشری مهم وجود دارد؛ ابتدا ساختار لیمبیک و یا دستگاه کنارهای و دومین ساختار که مسئول ایجاد هیجانات و ثبت ساختارهای هیجانیست که مدار پاداش و لذت است.
وی ادامه داد: برخی از قسمتهای مغز برای فرد احساس لذت ایجاد میکند و این مدارها انتقالدهنده عصبی و شیمیایی دوپامین هستند. این پاداش و لذت توسط فعالیتهای مختلف، ایجاد و در افراد متفاوت است. در مبحث عشق این مدارها، فعال و احساس برانگیختگی، شادمانی، لذت و حال خوب برای فرد دارد و باعث تحریک مدار لذت میشود.
این روانشناس بالینی بیان کرد: افرادی هستند که اعتیاد به عاشق شدن دارند که به آن اعتیاد فرآیندی یا پردازشی میگویند. در این حالت فرد به یک عمل خاصی معتاد و بخش غیرمنطقی عشق در او ایجاد میشود. روانشناسان معتقد هستند عشقی به عنوان عشق محسوب میشود که تمام فرآیندهای لذت، پاداش و حال خوب را تحت کنترل و برنامهریزی کورتکس که مرکز تصمیم گیری و فرماندهی است قرار دهد، در غیر این صورت روابطی میبینیم که بسیار تکانشی است. اگر عشق بدون پیشبینی و شناخت ایجاد شود و فرآیندهای مورد نظر را نداشته باشد از بین میرود و به عنوان رابطه ناسالم است.