محمد مهاجری، روزنامهنگار اصولگرا، در یادداشتی نوشت: «دغدغهها و مشکلات اصلی بانوان ما، ازدواج و تأمین جهیزیه و اشتغال و تحصیل است، نه رفتن به ورزشگاه. حضور در استادیومها برای تماشای مسابقات، فقط برای یک عده معدود محدود شکمسیر لاقید، مهم است.» این عبارات را افراد و رسانههایی که به محض مطرح شدن حضور زنان در ورزشگاه، چهارستون بدنشان میلرزد، بیان میکنند. چنان هم حرف میزنند که گویی این مطالب را با مشقت زیاد کشف کردهاند و کسی قبل از آنها به افتخار چنین کشفیاتی دست پیدا نکرده است.
دست بر قضا نویسنده این سطور هم با این دوستان همراه است که تماشای بازی فوتبال فلان دو تیم، مسأله اصلی بانوان جامعه ما نیست. حتی اگر از اکثر همین خانمهایی که بلیت روز پنجشنبه استادیوم آزادی را خریدهاند، سؤال کنید، آنها هم خواهند گفت آن قدر مشکل و گره در زندگیشان هست که رفتن به ورزشگاه در میان آنها گم است! پس چه اتفاقی افتاده که این موضوع به مسأله آنها تبدیل شده؟
پاسخ این سؤال از شدت سادگی، به ذهن نمیآید و آن این است که ورزشگاه رفتن زنان را مخالفان موضوع، به یک پدیده بغرنج تبدیل کردهاند. پارهای از روی دلسوزی میگویند اگر خانمها در استادیوم حضور پیدا کنند، چون مردها ممکن است حرفهای رکیک بر زبان آورند، اخلاق زنها خراب میشود! خب معلوم است اگر خانمها در استادیوم از شنیدن چنین حرفهایی اذیت شوند، دفعه بعد نمیروند. وانگهی مگر همین حرفهای رکیک در کوچه و خیابان و ... رد و بدل نمیشود و گفتن آنها سند خورده است به نام استادیوم؟
از سوی دیگر عدهای گمان میکنند این کار، منجر به ساختارشکنی میشود. کدام ساختارشکنی؟ همین خانمها اتوبوس و مترو سوار میشوند، سینما و پارک و کوه میروند و در هریک از اینها احتمال ساختارشکنی وجود دارد. چرا برای آنها نگران نیستیم؟
عدهای نیز احکام فقها را در این زمینه بازمیگویند. حال آن که فقها غالباً و معمولاً حکم را بیان میکنند و تشخیص موضوع با مکلف (مقلد) است. کاملاً واضح است که حضور در استادیوم برای تماشای ورزش از مباحات است (این حکم است) و بیش از این، چون به موضوع برمیگردد به مقلدین و مکلفین مربوط است.
و سخن آخر آن که واقعاً حضور زنان در ورزشگاه، مسأله اصلی آنها نیست اما از بس یک جریان سیاسی خاص در آن دمیده است، عدهای را سر لج آورده و میخواهند قضیه را به رو کم کنی سیاسی تبدیل نمایند. همان جریان سیاسی که میخواهد لج طرف مقابل را دربیاورد با تهمت و توهین، آتش دعوا را شعلهور میکند و مسألهای که بهراحتی قابل حل است، به گره کور تبدیل میکند.
هنر، این نیست که موضوعات ساده اجتماعی را سیاسی کنیم، بعدش به آن رنگ جناحی بپاشیم، سپس به دعوا و بلبشو تبدیل کنیم و سرانجام از آن قصه امنیتی بسازیم. آنگاه برای حل کردن آن مجبور شویم پای آمریکا و دشمنان داخلی و خارجی را وسط بکشیم و... از همان اول، با صبر و حوصله میتوان موضوع را از شاخ و برگهای سیاسی و... تهی کرد و به گونهای برخورد کرد که موضوع بهتدریج به تحلیل برود.»