«خلوتی پیادهرو را طوری با حرکت دست نشان میدهد که انگار چیزی مانع آن نیست: «روزهایی که هوا خوب است یا بهانهای برای خوشحالی مردم هست ماشینها اینجا پشت سر هم پارک میکنند و تندوتند سفارش غذا میدهند. با این هوای آلوده مردم دیگر دل و دماغ بیرون غذا خوردن ندارند.»
این جوان لاغر و عینکی که نامش امین است از قدیمیهای خیابان نیلوفر تهران است؛ همان خیابانی که به فست فودهایش معروف است و شبهای جمعه و روزهای تعطیل مردم از همه جای تهران به آنجا هجوم میآورند یا بهتر که بگویم هجوم میآوردند. روزهایی که هوا صاف و زلال باشد میشود از همان ابتدای خیابان کوههای سفید شمال تهران را دید اما این روزها بهزحمت میتوانی میانههای خیابان را هم ببینی. دیگر خبری از ماشینهایی که برای سفارش ساندویچ، کنار هم پارک میکردند نیست. نگهبانهای محله هم که تا پیش از این با پیدا کردن جای پارک برای رانندهها سرگرم بودند، حالا گوشه کنارها دارند با گوشیهای موبایلشان کلنجار میروند.
امین عینک تهاستکانیاش را بالا میزند و میگوید: «این هوای آلوده کار و کاسبی ما را حسابی از رونق انداخته. از همین مغازه کوچک ۸ نفر نان میخورند اما وقتی فروش نداشته باشیم سفره ماهم کوچکتر میشود. کار ما با حال مردم ارتباط مستقیم دارد. روزهایی که نم بارانی میزند و هوا پاک و زلال میشود روز کاسبی ماست. باران بهانه خوبی است برای این که مشتریها جلوی ساندویچیها دوبله سوبله پارک کنند و غذا که آماده شد ببرند توی ماشین بخورند. روزهایی که تیم ملی پیروز میشود اینجا جای سوزن انداختن نیست. روز پیروزی روحانی در انتخابات ۹۶ و یکی دو روز بعد از آن شلوغترین روزهایی بودند که این خیابان به خودش دیده. مردم خوشحال بودند و به همین بهانه یکی - دو ساعتی اینجا کنار هم جمع میشدند و فستفود میخوردند.»
امین یکی از فاکتورهای خرید مواد غذایی را نشانم میدهد و میگوید: «گران شدن نرخ سوخت روی مواد غذایی هم اثر زیادی گذاشته اما ما سعی کردیم با همان قیمت قبل به مشتری غذا بدهیم با این همه الان که ساعت ۲ ظهر است و باید مشتری زیادی جلوی مغازه باشد میبینی که هیچ خبری از مشتری نیست. خیلی از مشتریها هم البته ترجیح میدهند توی خانه یا محل کارشان بمانند و تلفنی سفارش غذا بدهند. همین الان یکی از مشتریهای قدیمیام که فرمانیه زندگی میکند زنگ زد و سفارش غذا داد. باید سفارش او را تا فرمانیه ببرم چون مشتری قدیمی است. همیشه با ماشین اینجا میآمد اما آلودگی هوا خانهنشینش کرده.»
از پشت شیشه نگاهی به داخل یکی از فستفودها میاندازم. مغازه هیچ مشتری ندارد اما کارگرها سعی میکنند خودشان را سرگرم نشان دهند. صاحب مغازه که با گوشی موبایل بازی میکند با دیدن من به تصور سفارش غذا دست به قلم میشود اما خیلی زود متوجه میشود من هم برای ساندویچ وارد نشدهام. میپرسم آلودگی هوا روی کار و کاسبی او هم اثر گذاشته یا نه؟ میگوید: «خودتان که میبینید. این هوای آلوده قبل از هر چیزی روی ذائقه مردم اثر میگذارد؛ طوری که انگار کسی دلش نمیخواهد فستفود بخورد. شبها هم همینطوری است یعنی موقع هوای آلوده، شبگردی هم دیگر معنی ندارد. اکثر مشتریهای ما ثابت هستند و به چهره، خیلیها را میشناسیم. بعضی از آنها تلفنی که سفارش میدهند میپرسم چرا به ما سر نمیزنند یا تلفنی هم مثل قبل سفارش نمیدهند. میگویند هوای آلوده روی اشتهایشان اثر گذاشته و دوست ندارند مثل قبل فستفود بخورند. بماند که وقتی طرح ترافیک از در منازل اجرا میشود که دیگر باید با ذرهبین دنبال مشتری بگردی.»
پل سیدخندان هم خلوتتر از روزهای گذشته است. البته هر چقدر به عصر نزدیکتر میشویم به تعداد خودروها اضافه میشود و مردم برای فرار به خانه با هم مسابقه میگذارند. تاکسیهای زرد و سبز در ایستگاهها صف بلندی تشکیل دادهاند و منتظر مسافرند. رانندهها به جای گپ زدن با یکدیگر و نوشیدن چای ماسک زده داخل ماشین نشستهاند و موتوریها آنطرفتر با آتشی که داخل پیت حلبی برپا کردهاند سعی میکنند خودشان را گرم کنند. دستهایشان را محکم به هم میمالیدند و چشمهایشان دنبال مسافر میگردد. سعید ماسکهای فیلتردار را نشانم میدهد و با لبخند تلخ میگوید: «برای این که مسافرانم کمتر از آلودگی هوا آسیب ببینند چند ماسک فیلتردار هم خریدهام که اگر مسافری دوست داشت استفاده کند. اما از هفته گذشته تا امروز مسافر زیادی جابهجا نکردهام. آلودگی هوا از یک طرف، سرما از طرف دیگر کاسبی ما را کساد کرده. روزهایی که هوا خوب است مسافر هم هست اما این روزها مردم ترجیح میدهند به جای موتور از ماشین استفاده کنند و حتی حاضرند جریمه هم بدهند اما از وسیله نقلیه عمومی یا موتور استفاده نکنند. به هرحال توی اتومبیل راحتترند. به هر دری میزنیم که شب دست خالی به خانه برنگردیم اما انگار تنها دشت ما این روزها همین هوای آلوده است.»
خیابان ۱۶ آذر خلوت تر از همیشه است. محوطه دانشگاه تهران هم خلوت است و خبری از دانشجویانی که روی نیکمتها گپ میزدند نیست. سراغ یکی از کافههای قدیمی این خیابان میروم؛ جایی که همیشه پاتوق دانشجوها و استادان است ولی امروز خبری از آنها نیست. فریده صاحب کافه میگوید: «کافه مثل یک موجود زنده است و با اتفاقهای جامعه همسو میشود. اگر حال همه بد باشد حال کافه هم بد میشود.» او معتقد است اتفاقات آبان روح مردم را آزرده و آلودگی هوا جسم آنها را: «کافه ما روبهروی دانشگاه تهران است و با آلودگی هوا و تعطیل شدن دانشگاهها هم مشتری ما خیلی کم میشود. مشتریهای ما ترجیح میدهند این روزها به کافه نیایند. این روزها همه از تنگی نفس و سرفههای بیامان و سوزش چشم شکایت دارند و خستگی مزمن را در چهره همه آنها میشود دید. میگویند با وجود این که خوب استراحت میکنند اما باز هم خستهاند. همین هفته قبل یکی از مشتریها نمیتوانست خوب نفس بکشد و یکباره بیهوش روی زمین افتاد.
خیلی از کافهها هم شرایط ما را دارند و مشتریهای ما که اغلب تیپ جوان و دانشجو هستند ترجیح میدهند به جای کافه در خانه بمانند. هر روز هم شرایط بد و بدتر میشود و درآمد ما هم کاهش پیدا میکند. ما در آلودهترین نقطه تهران قرار داریم و تأثیر آلودگی بر سلامت مردم را بخوبی و از نزدیک حس میکنیم. ما یک بنگاه اقتصادی کوچک هستیم که در ماههای آینده سعی میکنیم این ضرر و زیان را جبران کنیم اما اگر در سطح کلان نگاه کنیم در هوای آلوده کسی کارایی لازم را ندارد. به نظر من بهتر است به جای این که روح و جسم خسته را به محل کار بکشیم چند روزی شهر را تعطیل کنیم تا شاید باز هم آسمان تهران آبی شود.»
سینماهای پایتخت هم از آلودگی هوا ضرر زیادی دیدهاند. رضا سعیدیپور مدیر یکی از سینماهای پایتخت میگوید: «خیلی از سانسهای صبح که معمولاً توسط مدارس رزرو میشود، این روزها یکی بعد از دیگری لغو میشود. خیلی از مدارس تهران سانسهای صبح سینماها را رزو میکنند و معمولاً فیلمهایی که مربوط به گروه سنی نوجوان است با استقبال زیادی هم روبهرو میشود اما با تعطیل شدن مدارس و آلودگی هوا همه سانسهایی که توسط مدارس رزرو شده بود یکی بعد از دیگری لغو شد و عملاً این مدت صبحها نمایش فیلم نداشتیم. عصرها هم خانوادهها ترجیح میدهند همراه فرزندانشان در خانه بمانند و بیرون نیایند و همین باعث شده روی اکران عصرها هم تأثیر منفی داشته باشد.»
پروانه مدیر یکی از مدارس غیر انتفاعی کرج هم از تأثیر منفی آلودگی هوا روی درآمد مدرسه میگوید و این که وقتی هوا آلوده و مدارس تعطیل است، بوفه مدرسه، فوق برنامهها، اردوها و... نیز تعطیل میشود و او تنها میتواند هزینهها و حقوق معلمان را با شهریه دریافتی یر به یر کند و بس. بماند که خسارت اصلی در وقفه مدام آموزشی و خارج شدن از ریل نظم است.
خسارت آلودگی برای ما کاملاً ملموس است چه ضرر جانی و چه ضرر مالی آن؛ درست مثل هوایی که نفس میکشیم. اما آیا مسألهای به این مهمی، نیاز به بررسی همه ابعاد و اضلاع اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن ندارد؟»