در جریان حوادث آبان 98 اپوزیسیون تمام تلاش خود را کرد تا اصلاحطلبان را بیاعتبار کند یا آنان را به واکنش وادارد اما اصلاحطلبان با اینکه میدانستند با استراتژی سکوت در برابر وضعیت موجود و دفاع از آن، حامیانشان را از دست خواهند داد، تن به واکنش ندادند. اینک پرسش اصلی این است: چه کسی از این استراتژی سود برد؟
یقینا اپوزیسیون و اصولگرایان بیشترین بهرهبرداری را از این استراتژی میکردند. آنان دو سر قطب فعل سیاستاند که هرچه به هم نزدیکتر میشوند، اصلاحطلبان به قعر فعل رانده میشوند؛ جایی که اکنون در آن قرار دارند.
اگر یکی از آماج حوادث آبان 98 از کارانداختن اصلاحطلبان بوده باشد که هست، باید اعتراف کرد تیر مخالفان به هدف نشسته است. حالا در غیاب اصلاحطلبان که قطعه مهمی از ماشین انتزاعی دولتاند، چه کسی کارشان را برعهده خواهد گرفت. بدیل آنان چه کسانی یا چه جریانی است؟
همواره در بحران اقتصادی و برای برونرفت از بحرانهایی که انباشت سرمایه را به خطر میاندازد، بدیل تازهای خلق میشود. آیا حذف اصلاحطلبان تاوان خلاصی از این بحران است؟ سرسختی هیئتهای نظارت در ردصلاحیتها نشان میدهد ارادهای قوی وجود دارد تا نشان دهد دیگر بودونبود اصلاحطلبان مسئله نیست. اصلاحطلبانی که دیگر توان به میدان آوردن طیفهای خاکستری را ندارند و حتی شک و دودلی در میان حامیانشان موج میزند، به چه کار سیاست میآیند که باید نگران حذف یا تعدیل آنان بود. خاصه در جامعهای که توسط اپوزیسیون قطبی شده است و حضور اصلاحطلبان نهتنها مفید نیست بلکه شکاف طبقات جامعه را عمیقتر میکند.
اصلاحطلبان همچون کاتالیزوری نیروهای اجتماعی در قطببندی تازهشکلگرفته را به تحرک وامیدارند و در نهایت به انسجامشان سرعت میدهند. بدیهی است دست به یکسانسازی زدن، نزدیکترین راه برای برونرفت است. اما هر راه نزدیکی حتما به مقصد نمیرسد.
در شرایط بهوجودآمده اصولگرایان بیتاب قدرتاند و این بیتابی بسیار طبیعی است. دلیلی ندارد در فضای خالی موجود طیفهای آنان تن به ائتلاف بدهند و راه رسیدن خود به قدرت را مشروط کنند. اگر قرار بر رقابت خودیها با خودیها است، پس کسانی به مجلس بروند که حائز رأی بیشتری باشند.
شاید با رقابت بین خودیها حداقل دموکراسی در وضعیت موجود رعایت شود. شاید این شیوه دموکراسی برای یکسانسازی کمخطرتر است. ائتلاف اصولگرایان سودی برای انتخابات ندارد و ضررش آن است که حامیان را در مشارکت یکدست خواهد کرد. مگر اینکه هدف نهایی همسانسازی باشد.
مجلس پیشرو (یازدهم) مجلس منحصربهفردی خواهد بود. بعد از تشکیل این مجلس احتمال تغییر ریل سیاست داخلی قوت خواهد گرفت؛ تغییر ریلی که به حذف بسیاری از چهرههای پرسابقه اصلاحطلب و اصولگرا منجر خواهد شد. از اینرو مقایسه این مجلس با مجلس چهارم خطایی فاحش است.
از سوی دیگر این مجلس در شرایطی شکل میگیرد که کشور حوادث تلخ و سنگینی را پشتسر گذاشته است. حوادث تلخی همچون دیما 96، آبانماه 98، ترور سردار سلیمانی و سقوط هواپیمای مسافری. آیا بیم از تکرار این حوادث تکاندهنده نیست که صورتبندی تازهای در سیاست داخلی را الزامی میکند؟ شاید هم این سؤالات محلی از اعراب ندارد و در بر همان پاشنه میگردد و شرایط موجود صرفا فرصتی به دست مخالفان داده تا اصلاحطلبان را حذف و تعدیل کنند.