مهدی قایدی، مهاجم استقلال میهمان برنامه «فوتبال برتر بود» و در گفتگو با محمدحسین میثاقی نکات جالبی مطرح کرد که در ادامه میخوانید.
قائدی درست است یا قایدی؟
من مهدی قایدی هستم و برای همین استوری هم گذاشتم تا تیک آبی بگیرم. من خودم اینقدر گفتند قائدی عادت کردم، اما قایدی هستم. من انگلیسی را از سال دوم حضورم در استقلال دنبال میکردم، اما اکنون در این فصل فرصت خوبی پیدا کردم تا بهتر کار کنم. یادگیری زبان لازمه کارم هم هست. هم سفر زیادی میرویم و هم با مربیان خارجی کار میکنیم. امیدوارم در این روزهای تعطیلی فرصت بیشتری برای یادگیری به دست بیاورم.
کمربند مشکی تکواندو پیش از فوتبال
من قبل از فوتبال تکواندو میرفتم. حتی تا کمربند مشکی تکواندو را در ۱۳ سالگی گرفتم. در یک مسابقه در انتخابی تیم ملی من وزن یک بودم و یک نفر دیگر هم نوروزی بود. در انتخابی با هم بازی کردیم و در فینال با یکدیگر داشتیم. اینقدر استرس داشتم و او هم دست و پای بلندی داشت و هر طور دلش میخواست مرا میزد. من هم ترسیده بودم و همان اول بازی یکی تو سرم زد و سه امتیاز جلو افتاد. بعد راند اول سه هیچ جلو تمام شد. در راند دوم مربی گفت: نزدیک شو و من سه امتیاز با مشت زدن از او گرفتم. انگیزه ام بالا رفت و در راند سوم هم سه – سه تمام شد و در راند چهارم که امتیاز طلایی است خیلی به او ضربه زدم و حتی یک ضربه هم زدم که هوگوی او چرخید، اما امتیاز نمیدادند. او بازیکن تیم ملی هم بود. در راند پنجم هم با تساوی کارمان تمام شد و باید با رای گیری نتیجه را مشخص میکردند که رای را به او دادند. بابای من آمد و گفت: دیگر نمیخواهد بازی کنی. بعد از ۳-۲ ماه رفتم تیم ایرانجوان و پدرم با دعوا گفت: اصلا حق نداری به سمت تکواندو. اگر آن بازی را برده بودم شاید سرنوشتم فرق میکرد و تکواندو کار میشدم. دوست داشتم تکواندو را واقعا، اما اینطور شد دیگر.
تغییر پست و شروع درخشیدن
خودم هم فکر نمیکردم تغییر پست انقدر شرایطم را عوض کند و جا دارد از استراماچونی تشکر کنم. پستم را کاملا تغییر داد. آن زمان که پستم را تغییر داد به دستیارانش یا به بازیکنان میگفتم که من این پست را نمیتوانم. گذشت و گذشت و با صحبت کردن و تمرینات اختصاصی برای خودم هم این پست جالب شد. دیدم چقدر به دروازه نزدیک هستم و فضای بیشتری دارم. بعد از اینکه آقا فرهاد آمد با توجه اینکه پست او هم همین بود خیلی چیزها به من گفت و کمکم کرد. امیدوارم در بازیهای آتی بتوانم چیزهایی که یاد گرفتم بیشتر و بهتر کار کنم. آقای استراماچونی به من خیلی انگیزه میداد. با من زیاد صحبت نمیکرد، اما با کار کردن و تمرین دادن مشخص بود. در این فصل خیلی با بازیکنان همدل شده بودیم و نه کسی دعوا میکرد و نه بحثی بود. نمیدانم چرا آقای استراماچونی از ما جدا شدند، اما آقافرهاد هم که آمدند توانستیم نتایج خوبی بگیریم و از مرحله پلی آف صعود کردیم. من در ۱۳-۱۴ سالگی مهاجم بازی میکردم، ولی بیشتر وینگر بازی میکردم، اما وقتی گل میزنی واقعا حال میدهد! من قول داده بودم در این فصل ۱۰ گل میزنم. الان ۱۱ تا گل زدم، اما هنوز در لیگ ۱۰ گل نشده. پاس گل هم واقعا سخت است. من از پاس دادن خیلی لذت میبرم مثل دربی؛ انگار که خودم گل زدم.
چیزی نمانده بود پرسپولیسی شوم
از قبل پیشنهادات زیادی داشتم و استقلال آخرین پیشنهاد بودم. اولین سایپا بود که آقای دایی حضور داشتند. دومین پیشنهاد هم از پرسپولیس بود که البته دوست ندارم اسم این شخص را بیاورم، اما گفت که بیا اینجا شرایط خوب است و میتوانیم کمک کنیم و هوایت را داریم. گذشت و داشت پرسپولیس رسمی میشد. در کل خانواده ما من، پدر و مادرم استقلالی هستیم و بقیه پرسپولیسی هستند. من یک عکس دارم که پیرهن آقافرهاد و عدد چهار را نشان میدهد. سه روز مانده بود که در تهران برای مذاکره حاضر شوم. صبح به من از سمت باشگاه ایرانجوان زنگ زدند و گفتند بیا مدیران استقلال (توفیقی) آمدند. خوشحال شدم و گفتم خدایا شکرت. پدرم گفته بود اگر بروی پرسپولیس دیگر بچه من نیستی! واقعا. رفتیم باشگاه و با آقای توفیقی صحبت کردیم. پیج من آن موقع سه هزار فالوئر داشت. مدیررسانهای ایرانجوان یک عکس از همان جلسه ما گذاشت. گوشی من سایلنت بودم و بعد از چند دقیقه گوشی را که دیدم متوجه شدم که پشت سر هم نوتیفکیشن میآید. دیدم پیج من ۳۰ هزار فالوئر شده. در آن جلسه سر بعضی موضوعات با آقای توفیقی مشکل خوردیم. من، اما همان جا گفتم که استقلالی هستم که آقای منصوریان هم زنگ زدند. ۱۰۰ میلیون هم به باشگاه ایرانجوان بابت رضایتنامه دادند. قرارداد خودم ۳ میلیون بود که البته برایم مهم نبود و فقط عشق این را داشتم که بازی کنم. پخش زنده هم بود و خیلی حال میداد. از آنجا شروع شد و ما آمدیم استقلال و واقعا خوشحال بودیم.
موهایم را همسرم فِر میکند
من موهایم صاف است، ولی خانمم آن را فر میکند. او امتحان کرد و دید جواب میدهد. متاهل شدیم و زندگی شیک شده و باید ساده و سر به زیر بود.