«برخی صفحات تاریخ را، حتی مورخانی که به شنیدن جنایتهای جانیان تاریخ عادت کردهاند هم نمیتوانند بخوانند. برخی از شخصیتهای تاریخی، آنقدر وحشی و خبیث هستند که رفتارهایشان در حجم ذهنی مریضاحوالترین بیماران روانی قرار نمیگیرد؛ واقعاً هیچ واژهای نمیتواند معنای واقعی کنشها و جنایتهای آنها را برای مخاطب تشریح کند. صدام و فرزندانش، دقیقاً از همین قماش هستند؛ شبهآدمهایی که داستان جنایتهایشان را نمیشود خواند؛ موجودات پلیدی که جهان را با وجود متعفن خود، به گند کشیدند و کارنامه سیاه زندگی سراسر نکبت آنها، تاریخ را در مقابل آیندگان شرمنده میکند.
آنچه در این نوشتار، به اختصار بررسی میشود، برگهایی از جنایات هولناک قصی و عُدی، پسران صدام است. هنگامی که مشغول خواندن متن میشوید، گاهی تصور میکنید که در تالارهای قصر کُنت دراکولا هستید و زمانی این احساس را دارید که «طلسم باسکرویل»، وحشتی که آرتور کانندویل در یکی از داستانهای شرلوک هلمز به تصویر کشیده بود، عینیت پیدا کردهاست اما اینها نه داستان هستند و نه توهم؛ واقعیتهایی است هولناک که در اوراق تاریخ ماندگار شده است.
عُدَی صدام؛ جانی بیکلّه!
عدی صدام، فرزند اول دیکتاتور عراق، در سال ۱۹۶۵ به دنیا آمد؛ زمانی که پدرش با خونریزی و وحشیگری، زمام امور عراق را به دست گرفت، عدی فقط ۱۴ سال داشت اما راه و رسم آدمکشی و جنایت را بهتمامی از پدرش آموخته بود. قیافه او بیش از برادر کوچکتر، یعنی قصی، به صدام شباهت داشت و بسیاری اعتقاد داشتند که هرزگی و لاابالیگری را هم از پدر ارث برده بود. عدی خیلی زود دست به کار شد؛ فقط ۱۵ سال داشت که اولین آدمکشی خودش را انجام داد؛ او از همان سنین، اهل میخوارگی و بدمستی بود و نخستین خون را هم در همین حالت ریخت. صدام در ابتدای کار از اطوار پسرش لذت میبرد و معتقد بود مرد باید اینگونه باشد! اما وقتی در اکتبر سال ۱۹۸۸، در یک مجلس رسمی، «کامل حنا ججو»، محافظ مسیحی صدام را هدف گلولههای پیاپی قرار داد و به قتل رساند و کُفر صدام را درآورد، دیکتاتور عراق فهمید که جانیبودن تنها، برای خوببودن پسرش کفایت نمیکند، وقتی عقلی در کله ندارد! به همین دلیل، دیگر مشاغل حساس را به عُدی واگذار نکرد و با وجودی که او پسر بزرگتر بود، ترجیح داد قصی را که هم زیرکتر و هم بیرحمتر بود، جانشین خود کند.
علا بشیر، پزشک خانوادگی صدام که با روحیات عدی از نزدیک آشنا بود، او را مبتلا به بیماری حاد روانی میداند؛ بشیر معتقد است که بیماری عدی به ویژه بعد از ترور او در اواخر دهه ۱۹۸۰ بیشتر شد. او به شکار زنان و دختران بختبرگشته میپرداخت و پس از آزار شدید جسمی و تعرض به آنها، با فجیعترین شکلممکن، به زندگیشان خاتمه میداد. یکی از این زنان، همسر یکی از ژنرالهای عراقی بود که عدی او را متهم به خیانت کرد و پس از قتل همسرش، وی را به زندان انداخت و به حبس ابد محکوم کرد.
عدی وسایل شکنجه ویژه خودش را اختراع کرده بود؛ یحیی عادل، بدل عدی، درباره اتاقهای شکنجه مخصوص عدی که در ویلای دورافتادهای تدارک دیده شده بود، میگوید: او یک قاب آهنی ساخته بود که افراد را درون آنها قرار میداد؛ این قاب پیچهایی داشت که به تدریج سفت میشد و به گوشت بدن فرد فرو میرفت. بارها شاهد بودم که وقتی آن بدبخت فریاد میکشید، عدی قهقهه میزد و میگفت بیشتر پیچها را سفت کنند. او به مواد مخدر هم معتاد بود.
صرف نظر از رفتارهایی که یحیی عادل گزارش داده است، نوع برخورد عدی با ورزشکاران عراقی نیز، عجیب و غریب بود. او که توسط صدام، به عنوان رئیس کمیته ملی المپیک عراق منصوب شده بود، خانوادههای ورزشکاران را گروگان میگرفت و تهدید میکرد اگر مدال نیاورند، به زنان تجاوز میکند و مردان را زندهزنده میسوزاند! فوتبالیستهای قدیمی عراق، هنوز هم طعم دردناک شلاقهای عدی را به یاد دارند. او آنها را «سگ» و «میمون» خطاب میکرد و برای تنبیه در چاه فاضلابشان میانداخت. وقتی در سال ۲۰۰۰، در مسابقات مقدماتی جام جهانی، تیم فوتبال عراق با نتیجه چهار بر یک، مغلوب لبنان شد، عدی دستور داد «هاشم حسن» دروازهبان تیم و «قحطان شاطر» فوتبالیست دیگر عراقی را که به عقیده او در این باخت نقش داشتند، به مدت سه روز و در فاصلههای زمانی کم، شلاق بزنند. بقیه فوتبالیستها هم، از کتکهای عدی در امان نماندند و تعدادی نیز، سر از چاه توالت درآوردند.
عُدی حتی در خانواده نیز، به هرزگی و لاابالیگری میپرداخت. برخی فرار حسین کامل، داماد صدام را به اردن، ناشی از تهدید عدی میدانند. او مست و لایعقل وارد مهمانی حسین کامل شده و به سمت او تیراندازی کرده بود. عُدی در بمباران پناهگاهش در موصل، به تاریخ ۲۲ ژوئیه سال ۲۰۰۳، در ۳۸ سالگی کشته شد.
قُصَی صدام؛ جانی زیرک!
قصی صدام در سال ۱۹۶۶ به دنیا آمد؛ یکسال بعد از تولد عدی. قصی بر خلاف برادرش، اهل هیاهو نبود؛ کمتر هرزگی میکرد و بیشتر دوست داشت مثل پدرش در فضای سیاهی که ناشی از سیاستهای وحشیگرانه حزب بعث بود، تقلا کند و در سایه باقی بماند. قصی از همان ابتدا به صدام نشان داد که هر اندازه که پدر دوست دارد، بیرحم است و در همان حال، آرام و محتاط. صدام به او اعتماد کامل داشت؛ آن قدر که در روزهای پایانی، قصی یکی از دو نفری بود که میدانست صدام دقیقاً کجا مخفی شده است.
قصی پس از فرار پدرش از بغداد، حاکم این شهر بود. اما اگر فکر میکنید این ویژگیها باعث میشود تا در سیاهه جنایات او، کمتر از عدی قتل و تجاوز و کشتار ببینیم، سخت در اشتباهاید! قصی بر خلاف برادرش، همیشه به جنایت در مقیاس وسیع فکر میکرد. او همان جنایتکاری است که به دلیل دشمنی با شیعیان، دستور قتلعام آنها را صادر کرد و فرمان داد نیزارهای جنوب را آتش بزنند. فیلمهای وحشتناکی که با عنوان جنایتهای صدام، پس از مرگ وی منتشر شد، عموماً عملیاتهایی بود که زیر نظر شخص قصی انجام میگرفت. یکی از مشاوران او، بعدها فاش کرد که قصی، زیاد حرف نمیزد، اما دوست داشت زغال شدن افراد را در آتش ببیند؛ آن هم در حالی که زندهزنده میسوزند!
صدام میخواست قصی را برای جانشینی خود معرفی کند؛ معتقد بود با شخصیت نامتعادل او و روحیه توام با خونخواریاش، میتوان سالها عراق را در آتش پرلهیب دیکتاتوری حزب بعث و خاندان صدام نگه داشت. قصی از شکنجهکردن زندانیان لذت میبرد اما بیشتر دوست داشت خودش این کار را انجام دهد. برخی گزارشها از نقش او در شکنجه و شهادت برخی اسرای ایرانی حکایت دارد. قصی چه در زمان جنگ تحمیلی علیه ایران و چه در زمان سرکوب قیام مردم کُرد عراق، علاقه فراوانی به زدن تیرِ خلاص داشت. او عاشق کشتار در حجم بالا بود؛ بهخصوص اگر این کشتار، به دست خودش انجام میشد.
قصی برخلاف پدرش که علاقه فراوانی به فیلم «پدرخوانده» داشت و خود را «دون کارلئونه» تصور میکرد و مثلاً میخواست ادای رؤسای مافیا را دربیاورد، اصلا اهل تعارف نبود. در واقع این قصی بود که با تحریک برادرش عدی، جنجال مهمانی منزل کامل حسین، شوهرخواهر خودش را بهپاکرد و او را واداشت از عراق بگریزد تا بعد، نقشه قتل وحشیانه وی را بکشد؛ طرحی که صدام هم از آن حمایت کرد و نشان داد چندان هم در نقش پدرخوانده فرو نرفته است! قصی هم در بمباران ۲۲ ژوئیه ۲۰۰۳ موصل کشته شد.»