کد خبر: ۷۰۱۴۶
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۸۶ - ۲۱:۲۲
شهادت حضرت امام سجاد(ع) تسلیت باد.

سجاد؛ شاهد واقعه

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: ترنم روز و شب اشك تو پرده از چهره تزویر ایل دشنه برداشت و سیل اشك تو، خانمان ظلم و ستم شان را ویران ساخت. ای تو معلم ایستادگی و صبوری! پیام آور ایثار و جانفشانی! و این اشك غربتی است كه بر مظلومیتت از دیده عاشقان بر مزار بی شمع و چراغت جاری است.

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین




امام على ‏بن ‏الحسین(ع)، مشهور به زین ‏العابدین و سجاد بنا به نقل مشهور در سال 38 هجرى در مدینه به دنیا آمد. در هنگام حادثه كربلا 22 یا 23 سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت على ‏اكبر، كوچك‏تر بوده است. 

حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد(ع) از زوایاى گوناگون قابل بررسى است. یكى از ابعاد زندگى امام سجاد(ع) همراهى او در قیام كربلا و پیام رسانى آن نهضت بزرگ است.

قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است كه در محرم سال 61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شكل‏ گیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از كرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده كه به رهبرى امام حسین(ع) از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمان‏هاى آن قیام مقدس بود كه به رهبرى امام على ‏بن‏ الحسین(ع) تداوم یافت.

امامت شیعه و رهبرى نهضت كربلا در عصرى به امام سجاد(ع) منتهى گشت كه او به همراه نزدیك‏ترین افراد خاندان آل على(ع) به اسارت مى ‏رفتند. آل على(ع) آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنى ‏امیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احكام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت و شهادت طلبى در زیر شلاق و شكنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سخت‏گیرى ‏هاى بى ‏حد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانه ‏هاى آل هاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا كشاندن امام معصوم(ع) از مهم‏ترین سیاست‏هاى حاكمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بوده است.

امام زین‏ العابدین(ع) در چنین عصر و جوى رسالت و امامت خود را آغاز كرد. در صورتى كه تنها سه تن پیرو واقعى داشت، حركت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیت‏ها را در دستور كار خود قرار داد و با یك حركت عمیق و دامنه‏ دار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت این رویكرد امام سجاد(ع) زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع) گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.

شاهد واقعه: 
در زمینه حضور امام سجاد(ع) در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. امّا از صحنه هاى اجتماعى و سیاسى امام سجاد(ع) در برهه آغازین نهضت، آگاهى‏ هاى زیادى از تاریخ به دست نمى ‏آید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت كربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین(ع) هیچ‏گونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمى ‏خورد؛ آنچه كه هست از این تاریخ به بعد است.

اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زین ‏العابدین(ع) در قیام حسینى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مى ‏گوید:

شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى كه بیمار بودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش مى ‏كنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مى ‏گویم.... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صله ‏رحم پاى ‏بندتر از اهل ‏بیتم نمى ‏شناسم. خداوند شما را جزاى نیك عنایت كند. من مى ‏دانم كه فردا كار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مى ‏دهم و بیعت خود را از شما بر مى ‏دارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنید و هر یك از شما دست یك تن از اهل ‏بیت مرا بگیرید و در شهرها پراكنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد.

این مردم تنها مرا مى ‏خواهند و چون بر من دست یابند با شما كارى ندارند».

امام على‏ بن ‏الحسین(ع) در آن شب كه بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مى‏ كرد. و با چشمان خویش عظمت روح حسین ‏بن‏ على(ع) و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مى ساخت.

در صحنه دیگر از آن شب مى ‏خوانیم كه امام سجاد(ع) مى ‏فرماید:

«شبى كه بامداد آن پدرم كشته شد من بیمار بودم و عمه ‏ام زینب پرستار من بود. پدرم در حالى كه این بیت‏ها را زمزمه مى ‏كرد نزد من آمد:

یا دهر افٍّ لك من خلیل كَمْ لَكَ فى الاشراق و الأَصیل
من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل
و انّما الأمر الى الجلیل و كلُّ حىٍّ سالكُ سبیل[8]

من مقصود پدرم را از خواندن این بیت‏ها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود را باز داشتم و دانستم كه مصیبت فرود آمده است».



تقریباً همه مورخان بر این باورند كه امام سجاد(ع) در صحنه كربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حكمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول(ص) تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم كربلا حضور نیافت.

او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) بود كه از كربلا زنده باز گشت تا پرچم‏دار هدایت امّت باشد.

پس از واقعه:
حادثه خونین كربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام على ‏بن ‏الحسین(ع) آغاز شد. حال وظیفه امام سجاد(ع) بود كه آرمان كربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پرورى امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد و على(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد. مسؤولیت سترگ پیام ‏رسانى عاشورائیان بر شانه ‏هاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مى ‏كرد. او مى ‏بایست در عصر نومیدى از پیروزى حركت مسلحانه به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانه‏ هاى امام عدل و نشانه‏ هاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه بیدار سازد. تفكر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حكومت اسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعه كربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسه‏سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامى بارور سازد. دشمن نیز همچون تمامى عصرها این نكته را دریافته بود كه مركز اصلى انقلاب‏ها و مبارزات عدالت‏خواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامه عبیداللَّه ‏بن ‏زیاد كه نوشته بود: «مردى از خاندان حسین(ع) را زنده مگذارید». حتى نوشته ‏اند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زین‏ العابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد.

حمید بن‏ مسلم، گزارش نویس حادثه كربلا مى ‏گوید: لشكریان به سراغ على ‏بن ‏الحسین ‏رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بكشد، چون ابن ‏زیاد دستورداده بود تا تمامى مردان خاندان حسین(ع) كشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان اللَّه! شما كودك و بیمار را مى ‏كشید؟ در این هنگام عمر بن ‏سعد رسید و گفت این بیمار را آسیب نرسانید.

یریدونَ لِیطفؤا نور اللَّهِ بأفواهِهِم و اللَّه متُّم نوره و لوكره الكافرون؛

مى ‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا - گرچه كافران را ناخوش آید- نور خود را كامل خواهد گردانید. 

منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
از درخشانترین صفحات زندگى پیام بر كربلا، سخنان شكننده و افشاگرانه او در مسجد اموى شام است. امام على ‏بن‏ الحسین(ع) در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارت همان‏ جهاد عظیمى را انجام داد كه حسین ‏بن ‏على(ع) در كربلا در قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با یك خطبه، انقلاب شگفتى در قلمرو امپراتورى شام به وجود آورد و تحولى بزرگ در مردم آن سامان كه چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه خو گرفته بودند، ایجاد نمود.

روزى یزید، خطیب دربارى خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نكوهش على(ع) و حسین(ع) و نیز در مدح معاویه و یزید سخن گفت. امام على ‏بن‏ الحسین(ع) از میان جمعیت فریاد بر آورد:

واى بر تو اى خطیب! خشنودى خلق را به خشم خداوند خریدى و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادى.

نگاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالاى آن چوب برود و سخنى چند كه خشنودى خدا و پاداش براى حاضران را در پى دارد براى مردم بگوید. یزید على ‏رغم اینكه هیچ‏گونه تمایلى به این كار نداشت و گفته بود كه اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفیان را رسوا خواهد كرد، با اصرار مردم به على ‏بن‏ الحسین اجازه سخن داد.

امام سجاد(ع) بر منبر رفت و چنین فرمود:

مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر(ص) شش امتیاز ارزانى داشته و با هفت فضیلت بر دیگران برترى بخشیده است: شش امتیاز ما این است كه خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگوارى، فصاحت، شجاعت و محبت مكنون در دلهاى مؤمنان بخشیده است. هفت فضیلت ما این است كه پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق (على ‏بن‏ ابى ‏طالب(ع)) از ما است، جعفر طیار از ما است. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن و حسین(ع)) از ما است، زهراى بتول (یا مهدى امت) از ما است.

مردم! هر كس مرا مى‏ شناسد كه مى‏ شناسد و كسى كه مرا نمى ‏شناسد خود را به او مى ‏شناسانم. من پسر مكه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگوارى هستم كه حجرالاسود را با گوشه عبا برداشت، من فرزند بهترین كسى هستم، كه احرام بست و طواف و سعى به جا آورد، منم فرزند بهترین انسان‏ها، منم فرزند كسى كه در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده شد، منم فرزند كسى كه در سیر آسمانى به سدرةالمنتهى رسیده، منم پسر كسى كه در سیر ملكوتى آنقدر به حق نزدیك شد كه رخت به مقام «قاب قوسین او أدنى» كشید، منم فرزند كسى كه با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند كسى كه خداوند بزرگ به او وحى كرد، منم فرزند محمد مصطفى، منم فرزند على مرتضى، منم فرزند كسى كه آنقدر با مشركان جنگید تا زبان به «لا اله الا اللَّه» گشودند، منم فرزند كسى كه در ركاب پیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد كرد، دو بار هجرت كرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین شجاعانه جنگید، و لحظه ‏اى به خدا كفر نورزید، من فرزند كسى هستم كه صالح‏ترین مؤمنان، وارث گریه كنندگان (از خشیت خدا)، شكیباترین صابران، بهترین قیام كنندگان از تبار یاسین است. نیاى من كسى است كه پشتیبانش جبرئیل، یاورش میكائیل و خود حامى و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقین (از دین به در رفتگان) و ناكثین (پیمان شكنان) و قاسطین (ستمگران) جنگید، و با دشمنان كینه‏ توز خدا جهاد كرد. منم پسر برترین فرد قریش كه پیش از همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنكشان، نابود كننده مشركان، تیرخدایى براى نابودى منافقان، زبان حكمت عابدان، یارى كننده دین خدا، ولّى امر خدا، بوستان حكمت الهى و كانون علم او بود. منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه كبرى، من پسر آنم كه او را به ستم به خون كشیدند و سرش را از قفا بریدند. من پسر آنم كه تشنه جان داد و تن او بر خاك كربلا افتاد. عمامه و رداى او را ربودند در حالى كه فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم كه سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیرى بردند....

امام زین ‏العابدین(ع) در معرفى خود كه در حقیقت شناساندن شجرنامه امامت و رسالت بود، آنقدر داد سخن داد كه صداى گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید یورش برپا شود، به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذن وقتى به «اشهد انَّ محمداً رسول اللَّه» رسید، امام از بالاى منبر روبه یزید كرد و گفت:

آیا محمد(ص) جدِّ من است یا جدِّ تو؟ اگر بگویى جد تو است، دروغ گفته‏ اى و حق را انكار كرده ‏اى، و اگر بگویى جد من است، پس چرا فرزندان او را كشتى؟!.

شامیان حاضر در مسجد كه تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر مى‏ بردند و خاندان پیامبرى(ص) را نمى ‏شناختند، با این خطبه امام سجاد(ع) متوجه واقعیت شدند. به همین دلیل در میانه خطبه یزید از ادامه آن جلوگیرى كرد و سپس براى كسب وجهه عمومى گناه را به گردن ابن‏ زیاد انداخت.

از نكات مهم این خطبه این است كه امام سجاد(ع) خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر اسلام(ص) نامید، در حالى كه امویان مى ‏كوشیدند آنها را از ذریه على(ع) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.

خون امام حسین(ع) و پیام رسانى امام زین ‏العابدین و عقیله بنى ‏هاشم حضرت زینب كبرى(س) چنان امویان را رسوا ساخت كه مجاهد بن جبر یكى از شخصیت‏هاى اسلامى آن روزگار مى ‏گوید: به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیب گرفتند و از او روى گرداندند.



و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان كربلا
از جمله راهبردهاى سیاسى امام زین ‏العابدین(ع) در عصر خفقان امویان، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان كربلا كه در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ایثار بوده، مى‏ باشد. در مناقب ابن‏ شهر آشوب از امام صادق(ع) آمده است كه على ‏بن‏ الحسین(ع) مدَّت بیست سال براى پدرش مى ‏گریست و همین كه براى او سفره غذا مى آوردند و آب و نان را مى ‏دید، بى ‏اختیار اشك از چشمانش سرازیر مى ‏گشت، تا آنجا كه روزى یكى از غلامان امام، آن حضرت را از این عمل، باز داشت و عرض كرد: مى‏ ترسم از شدت اندوه جان سپارى!. امام زین ‏العابدین(ع) در پاسخ او فرمود: من اندوه خود را به درگاه خداوند مى‏ برم. غم مرا جز او نمى ‏داند و من به او پناه مى ‏برم و آنچه من مى ‏دانم شما نمى ‏دانید. سپس فرمود: من هر وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد مى ‏آورم، بغض گلویم را مى ‏گیرد و نمى ‏توانم خوددارى كنم.



ز. برانگیختن نهضت‏هاى خونخواهى حسینى
بى ‏شك سخنان بیدارگرانه امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در عصر اسارت، وجدان‏هاى خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزه‏ هاى انتقام خواهى و خونخواهى از شهیدان كربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیام‏هاى خون خواهان كوفى در قالب جنبش توابین و سپس قیام مختار شكل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقان شگفت آن عصر، امام سجاد(ع) در هنگام ظهور آن نهضت‏ها بیان صریحى نداشت ولى نقش سخنرانى ‏هاى امام در كوفه و شام و موضع‏گیرى ‏هاى پنهانى امام(ع) را نباید نادیده گرفت.


موضع‏گیرى ‏هاى قاطع و پر صلابت امام ‏سجاد (علیه السلام) در برابر هشام ‏بن عبدالملك (دهمین خلیفه ‏اموى) و عظمت روز افزون امام علیه السلام در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد كه هشام به قتل امام سجاد (علیه السلام) كمر بست، برادر او ولید بن عبدالملك، به دستور او آن حضرت را مسموم كرده و به‏ شهادت رساند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت‏هاى ‏اموى و مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات‏ سودى نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو كرد و فرمود: هنگامى‏ كه پدرم امام حسین (علیه السلام) شهید شد، ساعتى قبل مرا به سینه ‏اش چسبانید و فرمود:

«یا بنى ایاك و ظلم من لایجد علیك ناصرا الا الله؛ اى پسر جانم! بپرهیز از ستم‏ كردن بر كسى كه یاورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امام ‏باقر (علیه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت مى ‏كنم كه پدرم هنگام شهادت مرا به آن وصیت كرد:

«یا بنى اصبر على الحق و ان كان مرا; اى پسر جان! در راه حق‏ صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج ‏آور باشد.»

به این ترتیب آن امام همام بعد از نهضت عظیم امام حسین (علیه السلام) پس از حدود 35 سال مبارزه به صورت‏هاى گوناگون، در 57 سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پاى نهضت‏ خونین پدرش را امضاء كرد. مرقد مطهرش در قبرستان بقیع قرار دارد.
آن امام بزرگوار در فرازى از صحیفه سجادیه كه از گنجینه‏ هاى بزرگ معارف و عرفان است و از او به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مى ‏كند:

«خدایا! به من دست و نیرویى ده تا بتوانم بر كسانى كه به من ‏ستم مى ‏كنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال بر مخالف چیره شوم، و اندیشه ‏اى ده تا نیرنگ فكرى دشمن را درهم شكنم، و دست ‏ستمگران را از تعدى و تجاوز كوتاه سازم.»


بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین