غالب تحلیلگران سیاسی چنین شرایطی را ناشی از اوضاعی میدانند که این روزها بر فضای فکری جامعه حاکم است، اما هرچه هست میزان مشارکت مردم در پای صندوقهای رأی نقش تعیینکنندهای در نتیجه انتخابات خواهد داشت چراکه راه پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات از مسیر مشارکت حداکثری مردم در پای صندوقهای رأی میگذرد؛ موضوعی که سیدعبدالواحد موسویلاری، وزیر کشور دولت اصلاحات و از چهرههای تأثیرگذار جبهه اصلاحات، تأکید ویژهای بر آن دارد و معتقد است برای تغییرات راه چارهای به جز حضور در پای صندوقهای رأی وجود ندارد و اکنون زمان مناسبی برای ناامید شدن نیست. او بر این اعتقاد است که راه برونرفت از چنین شرایطی شنیدن صدای مردم است. گفتوگوی مفصل همشهری با عبدالواحد موسویلاری را در ادامه میخوانید.
*ابهام و بلاتکلیفی کنونی که بر هر دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی حاکم است را چگونه تحلیل میکنید؟ تاکنون چنین فضای ابهامی مسبوق به سابقه بوده است؟
انتخابات ریاستجمهوری در ایران از سال۱۳۷۵ وارد شرایط جدیدی شد. تا این مقطع به استثنای دور اول، قبل از اینکه مردم پای صندوق رأی بروند، تقریبا میشد گفت رئیسجمهور مشخص است. بعد از رحلت امام(ره) و کاندیداتوری مرحوم هاشمیرفسنجانی هم چنین فضایی حاکم بود؛ کاندیداهایی که آمدند، برای رقابت نیامده بودند. از این دوره به بعد انتخابات ریاستجمهوری در ایران وارد شرایط نوینی شد. در مقطع سالهای ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶فضای حاکم بر جامعه تقریبا مشابه اوضاع کنونی بود؛ یعنی تکلیف برای جریان اصلاحات روشن نبود، اما اصولگرایان تکلیف خود را روشن کرده بودند و مطمئن بودند که ناطقنوری راهی پاستور خواهد شد؛ درحالیکه فضای جامعه برخلاف آن چیزی بود که صداوسیما و رسانههای رسمی منعکس میکردند. این شرایط اکنون هم وجود دارد، اما با یک تفاوت؛ اینکه درسال۱۳۷۶مردم با توجه به دیدگاهها و برنامههای آقای خاتمی همه آمال و آرزوهای خود را در برنامههای او میدیدند. مردم در سال۱۳۷۶به این واقعیت رسیدند که جریانی متفاوت از جریان حاکم پدیدار شده و خود را در معرض رأی جامعه قرار داده است، دیدگاههای متفاوتی دارد و برای مردم در تصمیمگیریهای مهم کشورشان اهمیت ویژهای قائل است. البته در این زمینه طرف مقابل هم تأثیرگذار بود؛ به این معنی که آنقدر از تریبونها و رسانههای رسمی بر نام یک کاندیدا تأکید کردند که مردم به این ذهنیت رسیدند یک جریان خاص بهزور هم شده قصد دارد یک نفر را به جامعه تحمیل کند؛ درحالیکه خود ناطقنوری هم قصد ایجاد چنین شرایطی را نداشت. اکنون و پس از گذشت بیش از ۲۰سال، مردم به این گزاره رسیدهاند که کارها از روند منطقی خود خارج شدهاست؛ موضوعی که از دوره ریاستجمهوری احمدینژاد آغاز شد. او با استفاده غیرمسئولانه از واژگان و کلمات موردقبول مردم مسیر جدیدی را متفاوت با محتوای اصلی آن واژهها گشود. در مقطع سال۱۳۸۴ مردم احساس میکردند پس از یک دوره که مرحوم هاشمیرفسنجانی زمام امور را در دست داشته است، اگر دوباره انتخاب شود، نوسازی ویژهای در جامعه رخ نخواهد داد. علاوه برآن تکثر در میان اصلاحطلبان هم مزید بر علت شد تا فردی مانند احمدینژاد زمام امور را بهدست گیرد که همه داشتهها و عملکرد گذشته کشور را زیر سؤال برد و فرصتهای زیادی را هم به تهدید تبدیل کرد. با آمدن حسن روحانی فضای جدیدی بر کشور حاکم شد؛ مردم امیدوار شدند که فرصتسوزیهای دوره احمدینژاد پایان پذیرد که متأسفانه هم رقبا نگذاشتند و هم دولت در پارهای از موارد بیتدبیری از خود نشان داد. درمجموع معتقدم فضای انتخابات در مقطع فعلی همان فضای سال۱۳۷۵ است، اما با یک تفاوت؛ اینکه مردم ناامید شدهاند. رقابتها مانند گذشته جدی است، اما جامعه با سایه سنگین یأس دست به گریبان است.
*این یأس و ناامیدی چه علل و ریشههایی دارد؟
درطول این ۸سال دولت روحانی، رقبای دولت و رسانه ملی آنقدر بر ناکارآمد و ناموفق بودن دولت از هر طریقی تاکید کردند که اکنون بهنظر من، این دولت، در اذهان عمومی نامطلوبترین دولت پس از انقلاب است. البته خود دولت هم مقصر بود. موضوع واکسیناسیون کرونا را میتوان مثالی در این زمینه دانست. مردم انتظار دارند مسئولان، مانند بسیاری از کشورهای دنیا، اقدام عاجلی برای واکسیناسیون کرونا انجام دهند، اما اقدامات انجام شده کافی و مؤثر نبوده است. مردم معتقدند دولت حتی به قیمت کنار گذاشتن بقیه اولویتها، باید برای قطع زنجیره شیوع کرونا اقدام اساسی انجام دهد. مردم ناراحت و عصبی هستند و فضای نشاط از بین رفتهاست. جامعه احساس میکند مسئله «جان مردم» اولویت دوم دولت است. این فضا بهعلاوه برخی چالشهای اقتصادی که بخشی از آنها محصول تحریمهاست، به ناامیدی مردم دامن زدهاست. جامعه نباید قربانی برخی کشمکشهای داخلی شود. پخش سریال گاندو از صداوسیما مثال خوبی برای این موضوع است؛ درحالیکه وزیر امورخارجه کشور درگیر مذاکرات مهم با طرفهای خارجی است، سریالی پخش میشود که قصد دارد چنین وانمود کند که وزارتخارجه جاسوسپرور است؛ این اوج بیتدبیری است. وزیر امورخارجه فرمانده جنگ دیپلماتیکی قلمداد میشود که اکنون میان ایران و طرفهای اروپایی و آمریکایی در جریان است. درست در زمانی که ظریف در چنین میدان مهمی درحال نبرد است، از پشت به او خنجر میزنند و این مجموعه چالشها و مسائل، فضای کنونی انتخابات را مهآلود کردهاست؛ مردم بهدلیل ناکارآمدی دولت در برخی حوزهها، فشارهای خارجی و همچنین هجمههای غیراصولی که ازسوی رقبا متوجه دولت میشود که از مرز رقابت گذشته و میتوان نام دشمنی را روی آن گذاشت، نسبت به آینده مأیوس شدهاند. جامعه به این گمان رسیدهاست که دیگر رجوع به صندوق رأی، آنچنان که باید مشکلات را رفع نمیکند.
*راهکار مؤثر برای برونرفت از چنین وضعیتی چیست؟
اگر بپذیریم که مردم از روند امور بهصورت عام ناراضی هستند، باید بزرگان قوم و دستاندرکاران، عوامل بروز چنین شرایطی را بهدقت تجزیه و تحلیل کنند. باید به این سؤال مهم پاسخ گفت که چرا مردم با صندوق رأی و همچنین با مسئولان قهر کردهاند؟ یک عامل میتواند این باشد که حرفشان شنیده نمیشود. دلیل دوم اوضاع بغرنج اقتصادی است. عامل دیگر این است که به این گمان رسیدهاند که رأیشان کارساز نیست. بخشی از دلایلی که مردم آنچنان که باید از انتخابات مجلس یازدهم در سال۱۳۹۸ استقبال نکردند را باید درمیان همین عوامل جستوجو کرد. موضوع دیگر این است که گرایشهای تمامیتخواهانه اجازه ظهور و بروز به چهرههای مورداقبال بخش چشمگیری از جامعه را نمیدهد. نباید برخی کمکاریهای صورت گرفته را صرفا محدود به دولت دانست، دولت هم مقصر است، اما آیا میتوان قوه قضاییه و مجلس را بدون مشکل دانست؟ مجلس یازدهم در بیش از یک سال که از عمر آن میگذرد، چه تصمیم ویژهای برای رفع مشکلات اساسی مردم گرفته است؟ معتقدم تلاش برای محدودسازی فضای مجازی، حمله به وزیر امورخارجه و اقداماتی مانند تغییر قانون انتخابات باری از روی دوش مردم برنداشته است.
*میتوان چنین تحلیل کرد که ناامیدی مردم و فضای سرد حاکم بر جامعه هر دو جریان سیاسی کشور را دچار سردرگمی و ابهام انتخاباتی کرده است؟
تحلیل من متفاوت از این گزاره است. معتقدم اصلاحطلبان در شرایط بلاتکلیفی بهسرمیبرند و نمیدانند گزینههایشان از فیلتر شورای نگهبان عبور میکنند یا نه؟ یا با توجه به اینکه تکیه اصلی این جریان به مردم است، آیا جامعه از انتخابات خردادماه استقبال خواهد کرد؟ بنابراین جنس مشکلات اصلاحطلبان با جریان رقیب متفاوت است. در مقابل اصولگرایان اگرچه ممکن است مانند برخی مقاطع، با استفاده از ابزار «حذف رقیب» در انتخابات به برتری برسند، اما با یک چالش اساسی مواجهند که آنهم «اختلافات درونی» است که اکنون درحال ظهور و بروز است. دلیل این موضوع هم میتواند این تلقی باشد که در شرایط برگزاری انتخابات غیررقابتی و حضور نیافتن بخش زیادی از مردم در پای صندوقهای رأی، هر کاندیدایی که مطرح کنند رأی میآورد، مانند اتفاقی که در انتخابات مجلس یازدهم افتاد؛ بنابراین همه گزینههای مطرح انتظار دارند اجماع بر نام آنان محقق شود.
*تعدد کاندیداها چقدر در ایجاد فضای ابهام کنونی در رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری تأثیرگذار بودهاست؟
تلقی من این نیست که تعدد کنونی کاندیداها ناشی از شرایطی است که انتخابات و الزامات آن ایجاب میکند. معتقدم درمیان اصولگرایان این گمان وجود دارد که اینبار نوبت آنان است که قدرت اجرایی کشور را بهدست گیرند و وجود چنین دیدگاهی سبب میشود از طرف هریک از داوطلبان با این سؤال مواجه شوند که «چرا ما نه؟» درحالیکه برخی از آنان در گذشته شانس خود را امتحان کردند، ولی شکست خوردند و دستاوردی نداشتند. چالش عمده در اردوگاه اصولگرایان این است که برخی از آنان میپندارند اکنون که میتوان با حذف رقیب پیروز شد، چرا خودشان شانسشان را نیازمایند؟ این موضوع که اصولگرایان از یکسو رقیب را تمامشده تلقی میکنند و از سوی دیگر، استقبال پرشوری از سوی مردم برای حضور درپای صندوقهای رأی در این دوره پیشبینی نمیکنند، به اختلافات درونی این جریان سیاسی دامن زدهاست؛ کما اینکه در روزهای اخیر حاشیههای بسیاری برای برخی کاندیداهای این جریان بهوجود آمده است. درمجموع فضای انتخابات را باید با یک سنگ محک سنجید؛ اینکه مردم در انتخابات حضور مییابند یا نه؟ اگر مردم انگیزه لازم را برای مشارکت در انتخابات بهدست آورند، میتوان انتظار شرایطی را داشت که در سال۱۳۷۶ بهوقوع پیوست؛ در غیراین صورت اوضاع مانند انتخابات مجلس یازدهم در سال۱۳۹۸ رقم خواهد خورد.
*با توجه به جلسات منظمی که در جبهه اصلاحات برگزار میشود، آمادگی انتخاباتی اصلاحطلبان را در چه سطحی ارزیابی میکنید؟
اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات باید ۲اصل اساسی را مدنظر قرار دهند؛ نخست اینکه در مردم برای شرکت در انتخابات انگیزه کافی را ایجاد کنند. ارائه برنامه مدون برای ترغیب جامعه به حضور درپای صندوقهای رأی دراین زمینه اهمیت محوری دارد. اصل دوم این است که با یکدیگر برای قرار گرفتن در جایگاه ریاستجمهوری رقابت نکنند؛ اجماع روی یک گزینه، کلید موفقیت در انتخابات خردادماه است. حال با توجه به آنچه در جلسات انتخاباتی جبهه اصلاحات درجریان است، میتوان گفت اصل دوم بهمیزان بسیار زیادی محقق شده و چارچوب اجماعی تاحدود زیادی مورد توافق قرار گرفته و مسیر رسیدن به گزینه نهایی هموار شده و مشکلی دراین زمینه وجود ندارد. اما مشکل در اصل اول نهفته است؛ بهنظر میرسد نهتنها زبان اصلاحطلبان، بلکه زبان اصولگرایان هم که در این مدت بر طبل ناکارآمدی دولت کوبیده و گمان میکردهاند از این طریق به توده مردم نزدیک شدهاند نیز برای مفاهمه با مردم کارایی کافی ندارد.
*یکی از راهبردهای موردنظر اصلاحطلبان از بدو شکلگیری نهاد اجماعساز، «گفتوگو با مردم» بود. این راهبرد موفق بوده یا به بعد از بررسی صلاحیتها منوط شدهاست؟
این بحث فراتر از موضوع بررسی صلاحیتهاست. اکنون مردم بهدنبال پاسخی برای این سؤال هستند که «چرا باید رأی دهیم؟» و بروز چنین شرایطی به افزایش رأیهای خاکستری منجر شدهاست. در شرایط کنونی با بخش قابلتوجهی از مردم مواجهیم که یا برای رأی دادن هنوز به نتیجه نرسیدهاند یا اینکه عنوان میکنند «رأی نخواهیم داد». حال باید برای مردم تبیین کرد که آمدن بهتر از نیامدن است و این کار سختی است که بهسادگی ممکن است صورت نگیرد. چگونه میتوان مخاطبان را قانع کرد که سابقه تاریخی این ملت نشان میدهد اگر جامعه از مشارکت سیاسی سر باز بزند، همین مقدار دستاوردی که تاکنون حاصل شده است هم ممکن است از دست برود. باید درنظر داشت ما در یک جامعه مذهبی زندگی میکنیم که گلایه مردم از مدیران است، نه از اسلام. زبان مفاهمه با مردم یعنی درک دغدغهها و نیازها که نیازمند اعتمادسازی است و صرفا با حرف محقق نمیشود. نگاه تحلیلی به گذشته راهگشای این مسیر است؛ بهاین معنا که اصلاحطلبان باید برای مردم تبیین کنند فردی که کاندیدای پست ریاستجمهوری است، قرار است مشی خاتمی را دنبال کند یا به راهی میرود که در این سالهای اخیر رفتهایم؟ باید برای مردم روشن کرد کاندیداهای مطرح در اردوگاه اصلاحطلبان توانایی پیشبرد امور براساس چارچوبهای ترسیمی سال۱۳۷۶ و روزآمد شده در ۱۴۰۰ را دارند یا نه؟ مطلقانگاری نمیکنم، آن زمان هم اشکالات وجود داشت، اما درمجموع تغییرات برای مردم محسوس بود و در حوزههای مختلف کارنامه قابل دفاعی وجود داشت و قابل ارائه است. دراین صورت است که میتوان امیدوار بود بخشی از جامعه به این نتیجه برسد که آمدن بهتر از نیامدن است.
*در میان چهرههای اصلاحطلبی که نامشان در روزهای اخیر بهعنوان کاندیداهای بالقوه این جریان مطرح شده، بهنظر میرسد ظریف و سیدحسن خمینی از قدرت موجآفرینی بیشتری در سطح جامعه برخوردارند، اما گویا تمایلی برای حضور ندارند. عدم ورود آنها قطعی است یا هنوز فضا برای چانهزنی وجود دارد؟
تا این لحظه حضور یا عدمحضور این دو قطعی نیست، بلکه پالسهایی که ازسوی سیدحسن خمینی مشاهده شده، نشان میدهد وی درحال بررسی شرایط است و تاکنون اظهار نکرده است که قطعا کاندیدا نمیشود. درمورد ظریف هم موضوع این است که بهنظر میرسد وی در شرایطی که جریان رقیب درحال سنگاندازیهای گستردهای است، قصد دارد برای پیشبرد مطلوبتر اقداماتی که وزارت امورخارجه درحال انجام آن است، از فشار مخالفان کم کند و اینکه اعلام کرده کاندیدا نمیشود، قطعی نیست.
بهشخصه همواره در زمینه انتخابات ریاستجمهوری یک شاخص مهم را درنظر میگیرم؛ اینکه رئیسجمهوری جایگاه ویژهای در ارکان حاکمیت دارد و بعد از رهبری، نفر دوم قدرت در کشور است؛ بنابراین همه افرادی که اعلام کاندیداتوری میکنند، باید توجه ویژهای به این جایگاه داشته باشند. با توجه به اینکه اجرای قانون اساسی در کل حاکمیت برعهده رئیسجمهور است، فردی که خود را درمعرض انتخاب برای تصدی این پست قرار میدهد، باید این توانایی و نفوذ کلام را داشته باشد که از جایگاه مجری قانون اساسی به تعامل با قوای دیگر بپردازد.
*ائتلاف با جریان اعتدالی و مشخصا حمایت از علی لاریجانی که ازسوی برخی از طیفهای اصلاحطلب مطرح میشود، چقدر میتواند راهگشا باشد؟
بهنظر من تجربه دولت روحانی به اصلاحطلبان دیکته کرده است که باید با هویت و لباس خود وارد کارزار انتخابات ریاستجمهوری شوند. اگرچه معتقدم این دولت نقاط قوت بسیاری داشته است، اما اصلاحطلبان بهدلیل نبود تعامل مناسب از دولت گلایهمند هستند. این در شرایطی است که روحانی تعارضی با اصلاحطلبان نداشت و در گذشته هم برخوردی میان آنها وجود نداشته است، اما لاریجانی در گذشته نوک پیکان حمله به اصلاحطلبان بوده است. خیلی بعید میدانم کلیت اصلاحطلبان در تشکیلاتی جای بگیرند که لاریجانی محور آن باشد.
*حمایت از لاریجانی حتی بهعنوان گزینه آخر برای حضور در انتخابات هم مطرح نخواهد بود؟
اصلاحطلبان اعلام کردهاند حتی اگر در انتخابات ریاستجمهوری گزینهای هم نداشته باشند، مانند افراد عادی در انتخابات شرکت خواهند کرد؛ بنابراین وجود چنین گزارهای خیلی بعید بهنظر میرسد. ممکن است برخی افراد اصلاحطلب با تصمیم شخصی به لاریجانی رأی دهند. حتی حزب کارگزاران که برخی چهرههای مؤثرشان اعلام کرده بودند حمایت از لاریجانی هم ممکن است یکی از گزینههای آنان باشد، پس از ارزیابی نظریات بدنه اصلاحطلبی به این جمعبندی رسیدند که این موضوع نوعی خودکشی سیاسی است و اگر به آن سمت بروند برای همیشه از گردونه خارج خواهند شد.
*درصورت پیروزی جریان رقیب، بدنه اجتماعی اصلاحطلبان در یک بازه زمانی ۴یا ۸ساله قابل ترمیم خواهد بود؟
دراین زمینه اتفاقاتی که در آینده رخ خواهد داد، تعیینکننده است و از حالا نمیتوان درباره آن نظر قطعی داد. اگر اصولگرایان پس از پیروزی در انتخابات بخواهند همان مشی که تاکنون داشتهاند را پیش ببرند، انسجام اصلاحطلبان بیشتر میشود و توانایی ترمیم آنان افزایش خواهد یافت.
*برخی معتقدند اصلاحطلبان جایگاه اجتماعی خود را از دست دادهاند. چقدر با این موضوع موافقید؟
موافقم، اما با این قید که این موضوع ویژه اصلاحطلبان نیست، بلکه جایگاه اجتماعی مجموعه مدیریت کشور، اعم از اصلاحطلب و اصولگرا، تنزل یافته و اصلاحطلبان هم در این کلیت افول کردهاند. درغیراین صورت همین امروز هم جایگاه اجتماعی اصلاحطلبان از جریان رقیب از وضعیت بهتری برخوردار است. بهنظر من اگر بخواهیم در میزان افت محبوبیت ۲جریان سیاسی کشور تفکیک قائل شویم، اصلاحطلبان درمیان مردم هنوز به میزان قابلتوجهی از محبوبیت بیشتری برخوردارند.
*اگر اصلاحطلبان در انتخابات شکست بخورند و درصدد احیای جایگاه اجتماعی خود برآیند، این دگرگونی چه ویژگیهایی خواهد داشت؟
برای اصلاحطلبان یک اصل مبناست؛ اینکه همواره تأکید کردهاند زیرچتر همین قانون اساسی فعالیت میکنیم. بنابراین خطشان از جریاناتی که قانون اساسی را نادیده میگیرند، جداست. در چنین شرایطی باید رویکرد اصلاحطلبان براین اساس تنظیم شود که آن بخش از اصول قانون اساسی که نادیده گرفته شده را احیا کنند. بهنظرم اصول مربوط به حقوق مردم در قانون اساسی مورد بیمهری قرار گرفته است که اصلاحطلبان باید برای تحقق آنها ایستادگی کنند و پس از آن اگر تعارضهایی میان واقعیتها و قانون اساسی وجود داشت، میتوانند در یک فضای متعادل پیشنهاد بازنگری در اصولی که محل تعارض است را مطرح کنند. البته معتقدم در شرایط کنونی اصلاحطلبان به هیچ عنوان نباید طرفدار بازنگری در قانون اساسی باشند، چراکه در چنین فضایی هر تغییری در قانون اساسی به زیان مردم و جمهوریت نظام تمام خواهد شد. الان زمانی است که باید بر اصلاح موارد تخطی بعضا تعمدی از قانون اساسی تأکید کرد و درمقابل ارائه تفاسیر غلط از آن ایستاد. اصلاحطلبان چه در داخل حاکمیت باشند و چه خارج از آن، باید به اجرای کامل قانون اساسی ملتزم باشند.
*در شرایط کنونی یکدست شدن حاکمیت چقدر میتواند راهگشای مشکلات کشور باشد؟
این اتفاق در ۸سال دولت احمدینژاد به وقوع پیوست، اما دستاوردی نداشت. درآن دوره ۳قوه کاملا با یکدیگر هماهنگ بودند و از دولت حمایت ویژه میکردند، کشور درآمدهای افسانهای هم داشت، دولت خزانه پر تحویل گرفته بود و اسب زین شده قدرت در اختیارشان بود، اما نتیجه آن چه بود؟ بنابراین یکدست شدن حاکمیت و رفع مشکلات درپی آن، سرابی بیش نیست. علاوه براینکه این موضوع با واقعیتهای ماهیت قدرت در تعارض است. باید مکانیسمهای قانونی برای ایجاد تعادل میان قوا مورد توجه قرار گیرد.
*این تلقی مطرح شده در روزهای اخیر که دلخوری محمدرضا عارف از اصلاحطلبان زمینهساز نوعی انشعاب در جبهه اصلاحات خواهد شد چقدر به واقعیت نزدیک است؟
این موضوع اصلا مطرح نیست. هویت عارف، اصلاحطلبی است و از آن فاصله نگرفته، اما او از اصلاحطلبان گلهمند بوده و معتقد است اگر بخشی از فعالان این جریان سیاسی نسبت به عملکرد او در فراکسیون امید مجلس قبل انتقاداتی دارند، باید در جلسهای توضیحاتش را میشنیدند و بعد داوری میکردند که به اعتقاد من گلایه درستی است. بنابراین موضوع جریانسازی موازی مطرح نیست، چراکه اصلاحات محصول یکگذار تاریخی است که انشعاب از آن به سادگی اتفاق نخواهد افتاد.
*و حرف آخر...؟
کشورمان در مقطع بسیار حساسی قرار گرفته است و برخی گمان میکنند اکنون که مشکلات مختلف دامنگیر کشور شده، بهترین فرصت برای اقتدارگرایی مهیا شده است. در چنین فضایی برای ایرانمان نگرانم و احساس میکنم همه افرادی که دلبسته این کشور هستند، باید به اصل موجودیت آن توجه کنند که ممکن است دشمنان خوابهایی برای آن دیده باشند. بنابراین باید شرایط را برای حضور حداکثری مردم در پای صندوقهای رأی فراهم کرد و آنهایی که شرایط را بهسوی قهر مردم با انتخابات پیش میبرند، گناهی نابخشودنی مرتکب میشوند و باید پاسخگوی تاریخ باشند.