درد میکشد و این درد، به وضوح از صدایش مشخص است. مرد همسایه میگوید: «میخواهم فیلم را برای تهران بفرستم، برای خبرگزاری… شاید مسئولان صدایت را بشنوند، شاید بهزیستی کمکی کند. طاقت بیاور، پاهایت را بلند کن…»
«چهل روز است گوشهای از اتاق افتاده و کبودیِ پاهاش روز به روز بیشتر میشود. از مچِ پا بالاتر، کبود است. میدانیم باید هر چه سریعتر معالجه شود و خطرناک است، اما پول نداریم…» اینها را خواهر مردِ ۵۰ساله میگوید.
او ادامه میدهد: «ده سال پیش برادرم سکته کرد و به کل از کار افتاده شد. پدر و مادرم توان مالی ندارند و تحت پوشش بهزیستی هستند. برادرم هم از وقتی به این روز افتاد، تحت پوشش بهزیستی رفت. تنها منبع درآمد خانوادهام همین پولی است که بهزیستی به آنها پرداخت میکند.»
سالها با همین اندک درآمد بهزیستی به سختی سر کردهاند؛ «تا امروز پول دوا و درمانی اگر بود با همین درآمد بهزیستی پرداخت میکردیم اما از ۴۰ روز قبل پاهای برادرم شروع به سیاه شدن کرد. اول اهمیت نمیدادیم اما بعد از یک هفته به قدری پاهای او سیاه و متورم و دردناک شده که دیگر نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم و نگاه کنیم. برادرم درد شدیدی دارد و مادر ۸۰ سالهام چون نمیتواند کاری کند، یک چشمش خون است و چشم دیگرش اشک. خیلی سخت است که ببینی عزیزت مقابل چشمانت آب میشود و تو نمیتوانی کاری برایش انجام دهی…»
میگوید: «نه دفترچهی معتبری داریم و نه پولی؛ بارها به اورژانس زنگ زدیم تا بیایند و برادرم را به بیمارستان ببرند اما میگویند باید با هزینهی خودتان او را در بیمارستان بستری کنید. به بهزیستی هم مراجعه کردیم، آنها هم به ما گفتند اول آزمایش بدهید و درمان کنید و بعد مدارک را بیاورید تا ما بررسی کنیم و بخشی از پول درمان را پرداخت کنیم.»
«پول درمان ندارند»؛ این را به چه زبانی، به کدام نهاد و مسئول بگویند؟ بهزیستی میگوید اول درمان کنید، بعد پولش را میدهیم. بیمارستان هم میگوید اول پول واریز کنید، بعد درمان را شروع میکنیم. ظاهرا آن کس که پول ندارد حق درمان هم ندارد. آن کس که پول ندارد محکوم است به درد شاید هم محکوم است به مرگ…
مورد این مرد ۵۰ساله یک مورد استثنایی نیست. بسیاری از اقشار ضعیف جامعه از درمانِ رایگان محروم هستند. افرادی که به خاطر فقر مجبورند روزگار خود را با درد و رنج سپری کنند. پیشتر نیز خانوادههای بسیاری با ما تماس گرفتهاند و از ناتوانی خود برای پرداخت هزینهی درمان گفتهاند. خانوادهای که ۴بیمارِ ژنتیکی دارد و ماهی ۴میلیون تومان هزینهی درمان فرزندانش میشود، هنوز با ما تماس میگیرد و درخواست کمک میکند. وظیفهای که بر اساس قانون اساسی بر روی دوش دولت است؛ اما نتوانستهایم وظیفهی خدمترسانی درمانی به گروههای ضعیف جامعه را به درستی انجام دهیم؛ شاید بهتر است بگوییم در انجام وظایف اجتماعی خود شکست خوردهایم.
مطابق اصل ۲۹ قانون اساسی، تامینِ اجتماعیِ فراگیر از وظایف حاکمیتی دولت است؛ در این اصل آمده: «برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی، بیسرپرستی، درراهماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی درمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی. دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یک یک افراد کشور تامین کند.»
همچنین بند ۱۲ اصل ۳ قانون اساسی «پیریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه» را از وظایف دولت دانسته است.
دولت موظف است همهی افراد جامعه را تحت پوشش تامین اجتماعی قرار دهد و امروز هزاران نفر نه خدمات بیمه اجباری شامل حالشان میشود و نه به درستی تحت حمایت نهادهای حمایتیای چون کمیته امداد و سازمان بهزیستی قرار میگیرند. افرادی که به هنگام درد و رنجِ حاصل از بیماری به حال خود رها میشوند. آنها اگر شانس بیاورند، دوران سخت بیماری و درد را با کمک مردم و نهادهای خیریه میگذرانند و اگر هم شانس نیاورند و صدایشان به جایی نرسد، محکوم به تحمل درد میشوند.