در سالهای اخیر، سازمان جهانی کار به شدت بر لزوم برقراریِ «دستمزد شایسته» یا همان Decent Wage برای کارگران کشورهای مختلف جهان تاکید دارد؛ اولین مولفهی دستمزد شایسته، میزان و مبلغِ عددیِ آن است که بایستی حتماً از «خط فقر» یا Poverty Line بالاتر باشد؛ دستمزد شایسته، دستمزدی است که نه تنها خط فقر و حداقلهای مورد نیاز برای یک زندگی بسیار ساده را پوشش میدهد، بلکه دیگر عناصر مورد نیاز برای یک زندگی شایسته، مانند تفریحات، سفر، مطالعه و هزینههای فرهنگی خانوار را تامین میکند و به همین دلیل است که به اعتقاد این سازمان و تمام کنفدراسیونهای بینالمللی کارگری، دستمزد شایسته بسیار بالاتر از «دستمزد زندگی» یا Living Wage است.
خط فقر جهانی: ۱.۹ دلار درآمد روزانهی هر فرد
خط فقر ملی: سبد معیشت حداقلی.
اما مساله اینجاست که معیارِ خط فقر چیست؛ در ایران براساس برنامههای توسعه (هم برنامهی پنجم و هم برنامهی ششم توسعه) دولتها موظف به ارائه اعداد و ارقام رسمیِ خط فقر هستند؛ تکلیفی که تا امروز که در سال پایانی برنامه ششم هستیم، به آن عمل نشده است. در معیار جهانی، استاندارهای بانک جهانی، ترجمانی بسیار حداقلی از خط فقر در ابعاد جهان است گرچه در بسیاری از نظامهای مترقی جهان، محاسبات «خط فقر ملی» به صورت مستقل و با مشارکت کارشناسان اقتصادی و اتحادیههای کارگری تعیین میشود؛ مثلاً در انگلستان، موسسهای به نام Decent Wage مسئول محاسبهی خط فقر ملی و خط فقر منطقهای است که سالانه خط فقر را برای لندن و سایر نقاط کشور محاسبه میکند.
«خط فقر جهانی» براساس استانداردهای بانک جهانی، اکنون بیش از ۱.۹ دلار در هر روز است؛ این رقم، خط فقر جهانی برای یک نفر در هر روز است؛ پیشتر خط بینالمللی فقر یک دلار آمریکا در نظر گرفته میشد، اما در سال ۲۰۰۸ بانک جهانی این رقم را ۱.۲۵ دلار بر اساس برابری قدرت خرید سال ۲۰۰۵ تغییر داد. این سطح در سال ۲۰۱۱ دوباره بهروزرسانی شد و به ۱.۹ دلار در یک روز رسید.
حال حتی اگر ۱.۹ دلار را برای یک نفر در هر روز، به عنوان یک معیار بسیار حداقلی جهانی در نظر بگیریم، در سی روز ماه، خط فقر ۵۷ دلار برای یک نفر و ۲۲۸ دلار برای یک خانواده ۴ نفره است؛ اگر دلار را ۲۶ هزار تومان در نظر بگیریم، خط فقر ماهانه برای خانوار ایرانی ۴ نفره براساس معیارهای بانک جهانی، بیش از ۵ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان میشود؛ یعنی حدود ۶ میلیون تومان؛ و البته بانک جهانی، این معیار را «خط فقر خشن» یا بسیار مطلق میداند که فقط هزینهی کافی برای زنده ماندن است نه زندگی کردن.
در عین حال، بند دوم ماده ۴۱ قانون کار، با تعریفِ سبد معیشت حداقلی، ترجمانی غیررسمی برای «خط فقر ملی» فراهم کرده است؛ در این بند قانون، حداقل هزینههای زندگی برای خانور متوسط ایرانی (که فعلاً ۳.۳ نفر است) همان خط فقر ملی است که حداقل دستمزد باید از آن بالاتر باشد؛ در بهمن ماه ۹۹ در جریان مذاکرات مزدی ۱۴۰۰، سبد معیشت خانوار ۳.۳ نفرهی ایرانی، حدود ۶ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان تعیین شد و شرکای اجتماعی (دولت، کارگران و کارفرمایان) پای این رقم امضا گذاشتند.
اظهاراتِ معاون وزیر کار:
خط فقر خانوار ۴ نفره ۴ میلیون تومان
حال چگونه است که نوزدهم دیماه، معاون رفاه اجتماعی وزیر رفاه در یک برنامه تلویزیونی میگوید: میانگین خط فقر در کشور برای خانواده ۴ نفره حدود ۴ میلیون تومان و برای شهر تهران کمی بیشتر و نزدیک به ۵ میلیون تومان است.
وی اضافه میکند: ممکن است در ذهن شما استاندارد نرمالی باشد، ما از این استاندارد صحبت نمیکنیم؛ بلکه در رابطه با خط فقر که یک استاندارد بینالمللی برای حداقل معیشت است، صحبت میکنیم.
باید پرسید منظور از «استاندارد بینالمللی خط فقر» چیست؛ آیا چیزی جز روزی ۱.۹ دلارِ بانک جهانی است که خود این نهاد بینالمللی به تاکید میگوید این عدد، خط فقر برای زنده ماندن است و مبناییست برای اینکه، اگر فردی کمتر از این دستمزد روزانه داشته باشد، نمیتواند نیازهای اولیهی خوراکی و آشامیدنیِ خود را تامین کند؛ همین خط فقر خشن، با احتساب نرخ دلار، حدود ۶ میلیون تومان است؛ در اینصورت چگونه خط فقر ۴ میلیون تومانی برای خانوادهی ۴ نفره نتیجه میشود؟
نمایندگان کارگری شورایعالی کار:
معاون وزیر به امضای دولت پای سبد معاشِ ۷ میلیون تومانی توجه کند
برای یافتن پاسخ این سوالات به سراغ مذاکرهکنندگان کارگری مزد و اعضای کمیتهی دستمزدِ شورایعالی کار (تنها نهاد سهجانبهی کشور برای محاسبهی خط فقر و حداقل دستمزد) رفتیم؛ آیا این عدد چهار میلیون تومان، هیچ مبنا و معیار موثقی دارد و آیا میتوان در کشور، شهر یا منطقهای را پیدا کرد که امروزه هزینههای حداقلی زندگی، ۴ میلیون تومان باشد؟
علیرضا حیدری (نایب رئیس اتحادیه پیشکسوتان جامعهی کارگری و از مذاکرهکنندگان کارگری مزد) در این رابطه میگوید: این اعداد بیشتر شبیه طنز است یا واقعیت. ما یک توافق سهجانبه داریم که دولت در کمیته دستمزد در بهمن ماه ۹۹، زیر آن را امضا کرده؛ در این توافق، سبد معیشت حداقلی یا همان خط فقر، نزدیک به ۷ میلیون تومان است. این ۷ میلیون تومان مربوط به «خط فقر ملی» است چراکه محاسبات سبد معیشت حداقلی به صورت سراسری و ملی انجام میشود و نمیتوانند بگویند این عدد مال تهران و کلانشهرهاست؛ سبد معیشتِ محاسبه شده، متوسط کمینهی هزینههای زندگی در سراسر کشور را دربرمیگیرد.
او ادامه میدهد: معاون وزیر رفاه وقتی میخواهد در جایگاه یک مدیر دولتی در ارتباط با خط فقر صحبت کند، یک نگاه به توافقی که دولت پای آن را امضا کرده بیندازد و بعد عدد و رقم اعلام کند. چطور فردی که مدیر بزرگترین دستگاه متولیِ مقولات فقر و خط فقر و دستمزد است و همه پیششرطهای محاسبات سبد معیشت را نیز همین وزارتخانه فراهم میکند، هیچ اعتنایی به توافقات سهجانبه ندارد. وقتی در بهمن ماه سال قبل، سبد معیشت حداقلی یا همان خط فقر ۷ میلیون تومان بوده، چطور بعد از گذشت نزدیک به یکسال و با وجود تورم حداقل ۵۰ درصدی، خط فقر به ۴ میلیون تومان رسیده است؟ این معما را باید خود وزارتخانهایها حل کنند؛ ما جوابی نداریم! شما اثرات تورم ۵۰ درصدی روی سبد ۷ میلیون تومانیِ بهمن سال قبل را در نظر بگیرید و ببینید به چه عددی میرسید.
محمدرضا تاجیک (نماینده مجمع عالی نمایندگان کارگری کشور در شورایعالی کار) نیز در ارتباط با خط فقر ۴ میلیون تومانیِ معاون رفاه وزیر کار میگوید: جامعهی هدف وزارت کار، کارگران و بازنشستگان هستند و این جامعهی هدف گسترده، همه در ارتباط با محاسبات سبد معیشت و خط فقر ملی اطلاع دارند؛ بنابراین شنوندهها باید این اظهارات را تحلیل کنند؛ ما سال گذشته در شورایعالی کار، رقم حداقل معیشت را حدود ۶ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان برای خانوادهی ۳.۳ نفره تعیین کردیم حالا بعد از گذشت یکسال، چطور خط فقر برای خانواده ۴نفره شده ۴ میلیون تومان؟ نکته اینجاست که شرکای اجتماعی و مسئولان وزارت کار پایین صورتجلسهی مربوطه را امضا کردهاند؛ همین امضاها بهترین مدرک است برای اثبات اینکه خط فقر به هیچ وجه زیر ۷ میلیون تومان نیست.
تاجیک تاکید میکند: امروز با این تورم حداقل ۵۰ درصدی، هرجور که حساب کنیم سبد معیشت یا همان خط فقر، بسیار بالاتر از ۸ یا ۹ میلیون تومان میشود؛ انشاءالله امسال در جلسات دستمزد، عدد رسمی خط فقر را برای مزد ۱۴۰۱ محاسبه میکنیم؛ به زودی مشخص میشود که خط فقر ملی بسیار بالاتر از این حرفهاست؛ ۴ میلیون تومان نصف خط فقر هم نیست!
فرامرز توفیقی (رئیس کمیته دستمزد کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور و از اعضای کارگری کمیته دستمزد) نیز در این رابطه میگوید: در بهمن ماه ۹۹، هزینههای حداقلی زندگی حدود ۷ میلیون تومان تخمین زده شد و دولت با این رقم موافقت کرد؛ ما به آن عدد به دلیل اینکه با واقعیات زندگی همخوانی ندارد و محاسبهی سبد خوراکیها در آن واقعیسازی نشده، انتقاد داریم؛ لذا در همان زمان خط فقر واقعی، بالاتر از آن ۷ میلیون تومان بوده؛ الان با هر متر و معیاری که حساب کنیم، هزینههای زندگی بیش از ۱۱ میلیون تومان است کمااینکه محاسبات مستقل کمیته دستمزد کانون عالی شوراها، این ادعا را ثابت میکند.
به گفته وی، باید پرسید چرا در آستانهی شروع جدی مذاکرات مزدی ۱۴۰۱، معاون وزارت کار (مهمترین نهاد دولتی درگیر مقولهی دستمزد) از خط فقری رونمایی میکند که نصفِ خط فقر هم نیست!
فقر نسبی و استانداردهای بینالمللی
با این اوصاف، سوالات بسیاری در رابطه با خط فقر ۴ میلیون تومانی معاون وزیر مطرح است؛ آیا منظور ایشان، عدد یک دلار در روز است که بانک جهانی قبل از سال ۲۰۰۰ میلادی مبنا قرار میداده و خود این نهاد در سال ۲۰۱۱ آن را به ۱.۹ دلار در روز رسانده؛ عددی که فقط درآمد برای بقا خوانده میشود و نمیتوان آن را خط فقرِ واقعی در نظر گرفت. با استناد به همان عدد، خط فقر حدود ۶ میلیون تومان میشود.
در دهه ۷۰ میلادی، مفهوم جدیدی به اسم فقر نسبی که در مقابل فقر مطلق قرار دارد مطرح شد. پیتر تاونسند (Peter Townsend) از جامعه شناسان مطرح و استاد سیاستهای اجتماعی بینالمللی در مدرسه اقتصاد لندن بهعنوان یکی از پیشگامان این ایده، چنین بیان داشت که مفهوم فقر مطلق بر پایه این فرض بنا شده که حداقلی از نیازهای اساسی وجود دارد که برای همه مردم در همه جوامع یکسان است، حالآنکه چنین نیازهایی نهفقط در بین جوامع گوناگون بلکه حتی در داخل یک جامعه واحد نیز متفاوتاند.
از نظر تاوسند در یک جامعه زمانی میتوان افراد، خانوارها و گروهها را فقیر محسوب کرد که منابع لازم یا مطلوب برای تهیه انواع غذاها، مشارکت در فعالیتها و برخورداری از امکانات و شرایط معمول در جامعهای که به آن تعلق دارند را از دست داده باشند و یا منابع در اختیار آنها بهطورجدی و اساسی از متوسط فردی یا خانوادگی متعارف کمتر باشد که نتیجه این امر کنار گذاشته شدن این گروه از افراد از زندگی اجتماعی، رسوم و فعالیتها است.
با توجه به تعریف ارائه شده از سوی تاوسند میتوان گفت در رویکرد نسبی به فقر، مردمی فقیر محسوب میشوند که درآمدشان حتی اگر برای بقا کافی باشد از درآمد موردنظر اجتماع بسیار پایینتر است.
امروز درآمد چهارمیلیون تومانی حتی برای «بقا» کافی نیست؛ محاسبات کمیته دستمزد کانون عالی شوراها نشان میدهد هزینهی سبد واقعی خوراکیها و آشامیدنیها، در حد ۴ میلیون تومان یا حتی کمی بیشتر است، یعنی برای تامین سبد خوراکیهای حداقلیِ خانوار، به تنهایی حداقل ۴ میلیون تومان مورد نیاز است. در اینجا وقتی خط فقر را برای یک خانواده ۴ نفره، ۴ میلیون تومان عنوان میکنند، بازهم باید بپرسیم، براساس کدام استانداردهای بینالمللی؟