فیاض زاهد درباره بازداشت م.س «فرمانده قرارگاه جهادی»، نوشت: او فقط بسان مردم دیارش باهوش بود. چه بسا در آغاز هم نیت بدی نداشت، اما زود متوجه سوراخ دعا شد. او فهمید در سیستمی که مداهنه و تملق و چاپلوسی ملاک بالا رفتن از نردبانهاست، از خود پرسید چرا من نکنم؟
اینجا محل گفتگوهای اخلاقی نیست که بپرسیم چرا کف نفس نکرد و چه و چه… مگر آنهایی که در این سالهای پس از انقلاب شهرت دینداری و زهدشان گوش فلک را کر کرده بود، کم خطا کردند که حال یقه این نوجوان را بگیریم؟
او که دیروز و پریروز مورد اتهام قرار نگرفت. او احتمالا برای رسیدن به جایی که بتواند به یک نمونه جوان انقلابی مومن بدل شود و به سهولت و رانت با عالیترین مقامات سیاسی و مذهبی ملاقات نماید، احتمالا چند سالی هم در تکاپو بوده. باید از کسانی شکایت و گله کرد که موجب پیدایش چنین ساختاری شدهاند. اینکه برای رشد و پیشرفت، صالح و کارآمد و متخصص نباشید، بلکه تنها باید خوب دروغ بگویید و به تعبیر گوبلز، جوری هم بزرگ باشد که کسی نتواند تردید کند! یا اگر مخاطب شما دانست که دارید قورباغه را به جای فولکس جا میزنید در موقعیتی متزلزل باشد و شهامت اعتراض نداشته باشد. چون معمول آن است که منتقد باهوش باید به جای آن کذاب پاسخگو باشد.
آنهایی که زمینه فریب خود و مردم را در این داستان فراهم کردند، باید دستگیر شوند. ولی سوال آن است، اگر به راستی بخواهند مست گیرند، کسی باقی میماند؟ ساختار نظام آموزشی و تربیتی ما اشکال دارد. ما سیستمی نساختهایم که در آن فضیلت عامل رشد و پویایی و تکریم باشد. شکلی از فرمالیته ایدئولوژیک در کنار فرهنگ چاپلوسی و فاقد نظام ارزیابی و کاهش منزلت متفکران و دهها عامل دیگر دست به دست هم دادهاند تا بسیاری امور بزرگ در دست مردان خرد قرار گیرد.
آنهایی که متوجه نبودند جوانگرایی به معنی انتصاب تعدادی مدیر بیتجربه برای اداره یک وزارتخانه به عنوان دوره کارآموزی نیست! مقصر هستند. رهبری انقلاب اگر از تعبیر جوانگرایی سخن گفتند، گمان نمیبرم منظورشان این شکل از کادرسازی بوده است. تربیت نیروی جوان چنانچه درکنار انباشت نسلی و انتقال میراث گذشته و ارایه کارنامهای در سطوح پایینتر و سلسلهمراتبی نباشد، به فاجعه ختم میشود. همانگونه که در تجربه احمدینژاد تکرار شد. او ترکیبی از توهم، خودبزرگبینی، ناآگاهی و سوءتدبیر بود. بسیاری از تصمیماتش خلاف منافع ملی یا عامدا یا سهوا در خدمت صهیونیسم جهانی بود. امروز هم میخواهد ادای بوریس یلتسین یا ژانلاک را درآورد؟!
نمیدانم چرا برادرانی که آن تدبیر را رقم زدند و امروز در آن ماندهاند، مجددا چنین میکنند! یک پاسخ آسان به این نگرش آن است. تربیت انسانهای شایسته کار یکی، دو روز نیست. از سویی وقتی فضای نخبگی حاکم شود، نمیتوان این دسته از تصمیمسازان را متولی امر کرد.
این چرخه تداوم دارد. شما یک ساختار معیوب دارید. خروجی سیستم افراد اصیل و اثرگذار نخواهند بود، لذا شما نگرش و ساختار تشکلیافته را تغییر نمیدهید، چون اگر چنین شود، برای شما دیگر جایی نیست. پس تصمیم به تولید کاریکاتوری جعلی و مصنوعی میزنید.