آنچه استاندار کرمانشاه در دولت سید ابراهیم رییسی دربارۀ ۱+۵ گفته و در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، یک اشتباه لفظی یا فراموشکاری قابل اغماض نیست که از منِ نویسنده هم ممکن است سر بزند بلکه بی هیچ پردهپوشی و ملاحظه علامت ناآگاهی است و هر مدرکی که ارایه کند ناقض این گزاره نخواهد بود. (او گفته "پنج به علاوۀ یک" یعنی پنج قدرت، آن طرف و یک کشور که جمهوری اسلامی ایران است این طرف و این نشان دهندۀ عزت ماست).
از یک استاندار البته انتظار نمیرود مانند ادیبان سخن بگوید -همین که پشت تریبون فریاد نزند و مانند حسن عباسی و رائفیپور توهین نکند- کفایت میکند، ولی استاندار کرمانشاه، بیسوادی خود را دستکم مشخصا در این موضوع خاص به نمایش گذاشته، چون نشان میدهد طی این همه سال که در حال مذاکره با کشورهای موسوم به ۱+۵ هستیم بندۀ خدا خیال میکرده منظور از عدد ۱ ایران است و ۵ هم طرفهای مذاکرهاند!
او نمیدانسته مراد از ۵، کشورهای عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل و اصطلاحاً صاحب حق وتو است شامل آمریکا و چین و روسیه و دو کشور اروپایی و آن "یک" هم آلمان است که به این جمع اضافه شده، اما عضو دایم نیست، چون نمیتوانستند به آتشافروز جنگ جهانگیر دوم در سازمانی که برای جلوگیری از تکرار آن فاجعه تشکیل شد اعتبار ویژه بدهند. همانطور که اصطلاح ۳+۳ هم در موضوعی دیگر به کار رفت (در مذاکرات قفقاز) و یعنی سه کشور اصلی به اضافۀ سه کشور مرتبط و ربطی به عزت و ذلت ندارد!
بقال محل اگر نداند اشکالی ندارد، چون شیر او اگر واقعا شیر باشد کافی است. صرف ندانستن یک موضوع هم ایراد ندارد و گاه اگر جایی بحثی درگیرد و فرد مدعی نباشد و اشتباهی مرتکب شود اظهار فضل را اخلاقی نمیدانم. استادی داشتیم که میگفت کنار آزادراه مانده بودم و دکترای ایران و دکترایی که از آمریکا گرفته بودم به هیچ کار نمیآمد، ولی مکانیک چند کلاس درس خوانده از راه رسید و به طرفهالعینی ماشین را راه انداخت و گرنه در جاده مانده بودیم.
رانندۀ کامیون اگر به "ورود ممنوع" بگوید "ورود ممنون" اشکال ندارد، چون زبان را "سماعی" - از راه گوش - یاد گرفته و منظور را میرساند، اما اگر داور فوتبال به "آفساید" بگوید «هافسان»، نشان میدهد دربارۀ آفساید هیچ متن فارسی و انگلیسی نخوانده است و جای سرزنش دارد.
اصلا نیاز نیست با وجود جستوجو کنندهها زیاده از حد به حافظه فشار بیاوریم. من هم قوانین بازی اسکواش را نمیدانم، ولی دربارۀ اسکواش حرف نمیزنم و رییس فدراسیون اسکواش هم نیستم. اسکواش، تازه یک بازی است. استانداری، اما بازی نیست. رشتۀ کار را دادهاند دست کسانی که با شعار و لافِ گزاف میخواهند چرخ را از نو اختراع کنند و طرح نو دراندازند، ولی در اولیات ماندهاند!
وقتی استاندار کرمانشاه خیال کرده مراد از آن "یک" کشور ایران است یعنی با این که از مهمترین موضوع سالهای اخیر -که برخلاف تصور و دیدگاه رییسِ رییس او اقتصاد و معیشت ما به آن گره خورده- هیچ نمیداند، ولی کاری مهم را دست او دادهاند. همان نکته که پیشتر دربارۀ بحث تقلب و تخلف در کنکور نوشتم: راندن کاردانان و سپردن امور به ناواردها.
سالها پیش و دربارۀ مرحوم اسماعیل ططری نمایندۀ کرمانشاه به طعنه یادآوری کردم روزی از این شهر تاریخی و بافرهنگ دکتر کریم سنجابی نمایندۀ مجلس شورای ملی بود. استاد حقوق و چهرۀ شناخته شده در ایل سنجابی و در سطح ملی، عضو هیأت همراه دکتر مصدق در لاهه و وزیر فرهنگ او که ۲۵ سال بعد هم اولین وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران شد. به اتفاقات بعدی کار ندارم، اما همین که آقای ططری با ۶ کلاس سواد جای دکتر سنجابی مینشست در خور تأمل بود.
با این همه زود دانستم که ططری ابیات فراوانی از شاهنامۀ فردوسی را از بر دارد و سیمای او نیز به پهلوانان شاهنامه میمانست. در رفتار و کردار نیز چنان مَنِشی داشت.
جدای این همان یک کار که انجام داد و نام کرمانشاه را احیا کرد کافی بود. به یاد داریم وقتی رییس وقت مجلس «نمایندۀ باختران» را برای نطق پیش از دستور فراخواند اعتنا نکرد. ناطق نوری پس از چند بار با صدای بلند گفت: آقای ططری! چند بار صدا کنیم؟
او، اما پاسخ داد: مرا صدا نکردید. گفتید نمایندۀ باختران بیاید! من نمایندۀ کرمانشاه ام نه باختران. کرمانشاه قدمت هزار ساله دارد، ولی باختران کجاست؟! همان که در لغتنامۀ دهخدا نوشته خانۀ دیوان و ددان؟ البته باختران بر اساس کلمۀ «باختر» به معنی غرب ساخته شده مثل خاوران از روی خاور و شرق و ربطی به دیو ودد دهخدا ندارد، اما پیگیریهای ططری نام را برگرداند.
او سواد کلاسیک بالاتر از سیکل نداشت تازه برای نمایندگی مانند کار اجرایی تحصیلات بالا شاید لازم نباشد و چه بسا کاسب بهتر باشد ولو بعد از آن که خودشان از اینجا و آنجا مدرک گرفتند، برای محدود کردن دایره انتخاب شوندگان، شرط مدرک گذاشتند و اگرچه او حرفی هم نمیزد که بیسواد جلوه کند و به عکس شعر فراوان از بر داشت و هر چه زمان گذشت در موضعگیریها هم سیمای یک نمایندۀ واقعی و مردمی را بیش از پیش از خود به نمایش گذاشت و نماد منطقۀ زاگرس شد و راستش را بخواهید دوست داشتم میتوانستم آن متن را که مکتوب و چاپ شده بود از بین ببرم!
او مرداد ۸۹ درگذشت و به خاطر موضع گیری در سال ۸۸ تجلیل درخوری نشد و و انصار شعبۀ کرمانشاه میخواستند مراسم را هم بر هم بزنند و ۱۲ سال گذشته، اما احساس میکنم در ماجرای اخیر تن او هم در گور لرزیده وقتی شنیده استاندار کرمانشاهی که با جان و دل برای آن میکوشید و نام آن را احیا کرد در این سطح از سواد و اطلاعات عمومی برخوردار است. *
عمق درد را هنگامی میتوان دریافت که احتمالا مدارک دانشگاهی هم دارند و به نخبگان شهر هم رهنمود میدهند. البته شاید اکنون پشیمان باشد از این که ابتکار به خرج داده و دربارۀ ۱+۵ گفته در حالی که مثل برخی همتایان خود میتوانست به لباس زنان، گیر بدهد، چون مهمترین دغدغهشان فعلا همین است و بهتر است دیپلماسی را به اهل آن واگذارد یا به آقای امپیتی!
به یاد آوریم در آغاز جمهوری اسلامی چه کسانی استاندار بودند. دکتر حبیب داوران که در گیلان مورد احترام بود. دکتر جمشید حقگو در آذربایجان غربی. طاهر احمد زاده که به خاطر تردد با دوچرخه و فرزندان چریک در رژیم پهلوی شهرت بسیار داشت. یا دانش منفرد در فارس. استاندار، عالیترین مقام استان است. نمایندۀ ارشد دولت و قدرت آنان از دورۀ احمدینژاد بیشتر هم شده. چون سازمان برنامه و بودجه را که منحل کردند وظایف آن به استاندار محول شد و با احیای آن باز هم استاندار پول دارد. در واقع یکپا رییس جمهور است استاندار و حالا این رییس جمهور استانی را ببین با سطحی نازل از اطلاعات سیاسی و تعریف عزت. (چون اگر یک هم ما باشیم باز مصداق عزت نیست. ذلت هم نیست. اتمیها نمیخواهند ما هم اتمی شویم و میگویند همین ده فقره کافی است. نه این که یکی این طرف و پنج تا یا چهار تا یا شش تا آن طرف نماد عزت باشد. تازه همین امروز که روزنامۀ دولت مذاکره کنندۀ ارشد گذشته را در راستای عزت ندانسته بود).
همان گونه که صدای آن سیلی که بر گوش استانداری نشست از یادها نرفته این نمایش ناآگاهی و نه گاف و اشتباه هم فراموش نخواهد شد چندان که داستان سندِرقیت در عصر پهلوی و آن جملۀ نمایندۀ زن: «اعلیحضرت رضا شاه کبیر سِندِرقیت (با تلفظ senderghit) ما زنان را پاره کردند.»
جریان از این قرار بود که در یکی از جشنهای سالانه مربوط به زنان، در دوران پهلوی دوم نوشتهای را پیش روی یکی از نمایندگان زن مجلس قرار دادند تا آن را بخواند.
متنهای آن دوران هنوز آمیخته با اصطلاحات عربی بود. در آن متن کلمه عربی “رقیّت” به معنی بندگی آورده شده و سندِ «رقیت» را به صورت یک کلمه: "سندرقیت" خواند و ثبت و اسباب استهزا شد.
اولین وزیر خارجۀ ایران بعد از انقلاب، زاده و بالیدۀ کرمانشاه بود و در دهۀ ۷۰ نمایندۀ این سامان نماد وکیل مردمی و حالا پس از ۴۳ سال کسی استاندار کرمانشاه است که نمیداند آن یک در ۱+۵ آلمان است نه ایران!
-------------------------------
* احمد شاملو و برخی از پژوهشگران زبان بر این باور بودند که کرمانشاه، "کرمان+ شاه" نیست و در واقع «کرماشان» بوده و به مرور به کرمانشاه تبدیل شده و نه به کرمان ربط دارد نه به شاه. (مثل خشایارشا که خشایار + شاه نیست و «خشای + آرشا» است.)
منبع: عصرایران/ مهرداد خدیر