پدر سما با اشک میگوید هر روز به آگاهی میروم، به دادستانی میروم، فقط میگویند صبر کن. مگر گوشی یا موتور و ماشین گم کردهام؟!
وی افزود: سما با عمه و مادرش قرار خرید میگذارند، ولی سما برای فروش قطعهای طلا از آنها جدا میشود و دیگر به منزل برنمیگردد.
اما این دختر انگار از اول وجود نداشته!!!!
صحبت از توانستن و نخواستن است!
واقعا سخته
کاش همه مسؤلان کمک کنند هر چه زودتر پیدا بشه