عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «فرصت یا تهدید» برای روزنامه اعتماد نوشت: پرسشی که باید روی میز هر حکومتی گذاشت، این است که آیا هیچ احتمالی میدهید که سیاستهای جاری یا حداقل بخشی از آنها منجر به نتایج تعیین رسمی شده یا مورد ادعا نمیشود؟ به عبارت دیگر آیا میپذیرید که احتمال خطای اساسی و راهبردی در سیاستهای جاری یا بخشی از آن وجود دارد یا خیر؟ اگر نه که دیگر بحثی نمیماند.
هر چند در این صورت نیز میتوان پرسش دیگری را پرسید. اینکه پس این همه ضعفها و کاستیها در کنار نقدها و اعتراضات مردم از چه روست؟ آیا همه آنها ناشی از توطئه بیگانگان است؟ حتی اگر چنین باشد، چرا بیگانگان میتوانند تا این حد صاحب اثرگذاری در امور داخلی شوند؟ ولی اگر پاسخ مثبت است، در این صورت معیار مناسب و کارآمد برای شناخت یک سیاست غلط و سپس اصلاح آن چیست؟ هر سیاستی از دو جهت میتواند نقد شود؛ اول از حیث اهداف، دوم از حیث ابزار و شیوههای اجرایی.
برای مثال سیاست خودکفایی در محصولات استراتژیک کشاورزی از نظر عدهای نادرست است و آن را غیرموثر و پرهزینه میدانند. این نقد به هدف است.
همچنین ممکن است با یک هدف معین مخالفتی نباشد، ولی با شیوه اجرای آن مخالفت شود. نمونه آن بحث حجاب است که به احتمال زیاد بخش زیادی از جامعه با این هدفگذاری موافق هستند، ولی سیاست کنونی در جرمانگاری موضوع حجاب و گشت ارشاد را درست نمیدانند و این سیاست را نه در جهت رسیدن به این هدف، بلکه در جهت معکوس آن ارزیابی میکنند.
از اینرو اتفاقاتی مثل آنچه در روزهای پس از فوت خانم مهسا امینی رخ داد، نقطه عطفی بود در زدن تلنگر به این ذهنیت نادرست و زیر سوال بردن این گزاره که گشت ارشاد مانع از بیحجابی شده و وجود آن به گسترش و پذیرش حجاب عمومی کمک میکند.
اگر از این زاویه به مساله نگاه کنیم این اتفاقات فرصتی مهم برای ساختار سیاسی است تا با تغییر این سیاست، کارایی خود را بیشتر و امید مردم را افزایش دهند. در واقع این فرصتی است که نشان داده شود، حکومت متصلب و غیرمنعطف نیست و هر جا که دید ایراد و اشکالی وجود دارد اقدام به اصلاح آن میکند و این نقطه قوت آن است و اجازه نمیدهد که فرصتها از دست بروند. این رویکرد نشان میدهد که در برابر نقد فروتن است.
در نقطه مقابل تاکید بر اینکه مرغ یک پا دارد و سیاست ما نیز ثابت است، حتی اگر همه مردم یا اکثریت مخالف باشند، به معنای بیاعتباری مجموعه سیاستهای رسمی نیز هست.
متاسفانه برخوردی که تاکنون با این اعتراضات شده آن را تهدید تلقی کرده و با پرداختن به مسائل حاشیهای که احتمالا ساخته برخی تندروهاست مثل آتش زدن پرچم که بر فرض هم یک نفر نادان چنین کرده چه ربطی به مردم معترض دارد؟ با این اتهامات خواستهاند این اعتراضات را به تهدید تبدیل کنند و این نافی درایت و هوشمندی سیاسی است.
سیاستورزی هوشمندانه میکوشد که مردم را همراه و همرای خود کرده و اعتراض آنان را به ویژه اگر از جوانان باشند، محترم شمرده و با توصیف آن به عنوان فرصت از یک سو سیاست نادرست را اصلاح و از سوی دیگر متعرضین را جذب و ظرفیت اعتراضات را تخلیه کند.
اعتراضات روزهای گذشته، به رغم آنکه تلفات تاثرآوری داشت و هر خونی که از هر طرف به زمین ریخته میشود، درخت کینه و نفرت را آبیاری میکند و میوه این درخت تلخ و مسمومکننده است، ولی نسبت به رویدادهای ۹۶ و ۹۸ چندین گام به پیش بود و شایسته بود که در مواجهه با آن خویشتنداری پیشه شود و میان آنها با گذشته تفاوت قائل شود و از همه مهمتر اینکه باید به آنان که درخواست مجوز برای تجمع اعتراضی داشتند، اجازه داده میشد تا شاهد این وقایع نباشیم.
وقایعی که ظاهرا سیاستورزان تندرو و البته سادهلوح متوجه تبعات آن نیستند.
فقط دو بازتاب اعتراضات اخیر را ذکر میکنیم تا درس عبرتی باشد بر اینکه فرصتها را نباید به تهدید تبدیل کرد.
اول، بازتاب بسیار گسترده و همدلانه با این مساله در داخل و به ویژه در سطوح جهانی بود که عوارض سیاسی و اقتصادی فراوانی برای کشور دارد.
دوم، کیفیت حضور خیابانی برای محکوم کردن اعتراضات. این دو مورد در نوع خود برای اولین بار بود که رخ میداد و باید عبرتی باشد که در رویکردشان به فرصتها و تهدیدات تجدیدنظر کنند.