آفتابنیوز : آفتاب-وحید قرایی: این روزها این سوال در ذهن ایرانیان نقش بسته است که چرا با وجود منابع غنی انرژی در کشور و قیمت بالای آن به وضعیت مطلوب اقتصادی نمیرسیم و روند توسعه در کشور با اخلال و کندی پیش میرود.
در این شرایط که حتی دولت نهم قیمت بالای 120 دلار برای هر بشکه نفت را برای مدت طولانی تجربه کردهاست اما این احساس در مردم وجود دارد که وضعیت اقتصادی کشور نهتنها بهبود نمییابد بلکه دچار وضعیت نامناسبتری میشود...قیمت کالاهای مختلف افزایش یافته، تورم سیر صعودی کم سابقهای داشته و نگرانی از اوضاع آینده بیشتر میشود.
اینکه چرا چنین وضعیتی پیش آمده موضوع گفت و گو با دکتر علیرضا شکیبایی عضو هیات علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان است. او از اساتید مطرح دانشگاه است که دکترای خود را در رشته «اقتصاد انرژی» از دانشگاه تهران اخذ کرده است.
دکتر شکیبایی در اتاق کارش در دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه کرمان به تشریح این موضوع پرداخت که چرا برخی از کشورها و از جمله ایران با وجود در اختیار داشتن منابع غنی انرژی که اتفاقاً قیمتی گران نیز دارند مسیر توسعه را به خوبی طی نمیکنند و مشکلات اقتصادی همواره در این کشورها خود را نشان میدهد.
این استاد دانشگاه معتقد است که نحوه مدیریت اقتصادی در کشور باعث ایجاد چنین وضعیتی شده است و میگوید: «در طول زمان، مدیریت اقتصادی بر کشورمان حاکم نبوده بلکه این مدیریت بیشتر سیاسی و فنی و مهندسی بوده که بر کشور حاکمیت داشته است.
در مدیریت فنی و مهندسی مسائل اقتصادی اهمیت زیادی ندارد بلکه پروژه و سرعت اجرای پروژه است که مهم میشود. مدیریت اقتصادی الفبا و اصول دیگری دارد که کسانی که آنها را میدانند باید در صحنه اداره اقتصاد کشور حضور پیدا کنند. او معتقد است که سیستم اداره اقتصادی کشور منابع را هدر میدهد و این موضوع کتمان کردنی نیست و مردم باید تبعات آن را تحمل کنند و نکته مهم این است که این اتفاق ناشی از عدم مدیریت صحیح اقتصادی است...
مشروح این گفتگو درپی میآید:
-آقای دکتر! همیشه این سوال وجود دارد که چرا کشورمان با وجود اینکه از نعمت بزرگی به نام «نفت» برخوردار است اما در طی کردن مسیر توسعه موفق نیست و از ثروتهایش به خوبی بهره نمیبرد؟ اشکال کار در کشور ما کجاست؟ ببینید! اقتصاد ایران یک اقتصاد خاص و مخصوص شرایط این کشور است و در حقیقت ایران یک کشور در حال توسعه وابسته به درآمدهای نفتی است.
برخی کشورها در حال توسعه هستند و برخی کشورها نیز مانند ایران «در حال توسعه وابسته به نفت» هستند که در آن دولتها علاقه زیادی دارند که در روند توسعه دخالت نمایند و مسئولیت توسعه کشور را خودشان برعهده بگیرند.
وجود نفت و درآمدهای فراوان ناشی از آن باعث میشود دولت ها بیش از حد معمول این دخالت را انجام دهند و همه چیز را تحت کنترل، تسلط و تصدی خودشان داشته باشند. البته مردم هم بدشان نمی آید که دولت همه امور مربوط به توسعه را انجام دهد و به عنوان مثال راه بسازد، آموزش و پرورش و آموزش عالی را اداره کند، کارخانه بسازد و عمران و آبادانی به وجود آورد و این خواست دو طرفه باعث میشود که دولت بیش از حد معمول در اقتصاد کشور حضور داشته باشد.
در حال حاضر اقتصاد ایران نیز به صورت واضح این ویژگی را دارد بهطوریکه بیش از 80 درصد درآمد ملی کشور توسط دولت هزینه میشود و سهم بخش خصوصی و تعاونی ایران به 20 درصد هم نمیرسدکه دقیقا ناشی از وابستگی به نفت است.
در کشورهای در حال توسعه دیگر هم شاید دولتها علاقه به حضور اینچنینی در اقتصاد داشته باشند اما چون درآمد گسترده نفتی ندارند قدرت لازم را ندارند و عقبنشینی میکنند تا بخش خصوصی فعالیت کند.
در کشورهایی با ساختار اقتصادی شبیه ایران جیب دولت همیشه پر است و در نتیجه اقتصاد به شدت دولتی است. در این اقتصاد دولتی است که ناکارآیی و فساد اداری ظهور پیدا میکند و در کنار محاسن اقتصاد دولتی، معایب بزرگ آن نیز آشکار میشود. این ناکارآیی باعث میشود از این ثروت عظیم نفتی به خوبی استفاده نشود و منابع فراوانی بر اثر اعمال مدیریتهای کند، بروکراتیک و پیچیده هدر برود، این در حالی است که سیستمهای نظارتی نیز توان لازم را ندارند و نتیجه این میشود که با وجود داشتن منابع غنی، مسیر توسعه را به صورت مطلوب طی نکنیم.
از دیگر سو در سیستم های اقتصادی که دولت پول نفت را هزینه میکند به جای «تولید» در وهله اول «تقاضا» ایجاد میکند. یعنی بنا به ویژگی های اقتصادی کشور روند تولید به کندی پیش می رود اما تقاضا به سرعت افزایش مییابد که در این شرایط قیمتها شروع به افزایش میکند و به صورت ساختاری، تورم بالایی به وجود خواهد آمد.
اتفاق دیگر این است که کالاها به صورت متناسب و همراه با هم افزایش قیمت پیدا نمیکنند و کالاهای غیر قابل تجارت نظیر زمین و مسکن دچار رشد قیمت سریعتر و بیشتری میشوند که باعث میشود اقتصاد دچار شوک دیگری شود و منابع مالی و سرمایهها به جای هزینه در تولید کالاهای قابل تجارت به سمت بازار کالاهای غیرقابل تجارت برود. چرا که به دلیل حضور همه جانبه دولت، همیشه این احتمال وجود دارد که دولت برای ایجاد تعادل در بازار اقدام به واردات کالاهای قابل تجارت بکند و باعث ورشکستگی تولید کنندگان شود.
پس بخش خصوصی هم عملا حضور واقعی و موثر در تولید نخواهد داشت؟بله...در چنین اقتصادی بخش خصوصی تمایل ندارد که در فعالیتهای تولید کالاهای قابل تجارت، سرمایهگذاری کند.
خوب! در شرایطی که بخش خصوصی تمایلی به حضور در این عرصه ندارد، دولت خودش شروع به فعالیت میکند و وارد عرصه میشود یعنی دولت میآید کارخانه و واحد تولیدی احداث میکند و در جایی هم که بخش خصوصی چنین اقدامی میکند یارانه و وام میدهد و زیان او را جبران میکند و ساختار غلط دیگری شکل می گیرد. بنابراین بخش خصوصی به سراغ سرمایهگذاری در جایی میرود که دولت یارانه میدهد و کمک میکند. به این ترتیب توجیه و منطق اقتصادی از بین میرود و ممکن است سرمایهگذاری در جایی صورت گیرد که به هیچ عنوان توجیه اقتصادی ندارد.
در اقتصاد، برای سرمایهگذاری در تولید باید مطالعه کرد و توجیه داشت سپس فعالیت را آغاز کرد تا از منابع به خوبی استفاده شود اما وقتی دولت حضور همه جانبه دارد منطق و توجیه بیمعنی میشود و پول را بدون توجه به کار کارشناسی و کارایی واحدهای تولیدی هزینه میکند و موضوع کارایی نیز بیمعنی میشود در نتیجه میبینیم که تولیدات ما قابل رقابت با تولیدات خارجی نیست چرا که هزینههای تولید به شدت بالا است و تولید منطقی و توجیه پذیر انجام نمیشود و اساسا بر مبنای کمکهای دولت است.اینگونه است که مردم این سوال برایشان پیش میآید چرا منابع غنی و در مواردی گران قیمت مانند نفت در کشور وجود دارد اما تولید و توسعه و اشتغال و رفاه به صورت مطلوب نیست. به هرحال واقعیت این است که سیستم منابع را هدر میدهد و این موضوع کتمان کردنی نیست و متاسفانه مردم باید تبعات آن را تحمل کنند.
نکته مهم این است که این اتفاق ناشی از عدم مدیریت صحیح اقتصادی است.
این اتفاق در همه کشورهای صاحب نفت افتاده است؟
همه جا به این صورت نیست.در نروژ هم توسعه یافتگی بر اساس درآمدهای نفتی است اما میبینیم که شاخصهای توسعهیافتگی این کشور در دنیا همیشه اول یا دوم است و برخی کشورهای عربی نیز با وجود داشتن درآمدهای گسترده نفتی به گونهای مدیریت اقتصادی اعمال کردهاند که تورم در این کشورها کنترل شده است.
مدیریت اقتصادی در نروژ به گونهای انجام شده و میشود که این درآمدهای نفتی طوری وارد اقتصاد نشود که انحرافاتی را که در ابتدای صحبتهایم عرض کردم به وجود آورد. نباید منابع مالی مازاد را طوری وارد چرخه اقتصادی کرد که باعث افزایش تقاضا شود و در ضمن نباید پول بدون حساب و کتاب در جامعه تزریق کرد تا نابسامانی های گسترده اقتصادی ایجاد شود و فقط تقاضا افزایش یابد.
وقتی دولت میخواهد با پول نفت وارد فعالیت اقتصادی شود باید منابع را درست هدایت کند تا هر فعالیت اقتصادی با هر هزینهای، بلای جان اقتصاد نشود. مشکل در اینجاست که هرکس، هر کالایی را با هر هزینهای و با هر روشی تولید میکند و بعد از مدتی دست نیاز به سمت دولت دراز میکند که پول میخواهیم و سود و فروش نداریم.
شما ببینیید که چه تعداد از بنگاههای اقتصادی ما تعطیل هستند؟ باید پرسید این بنگاهها چرا تعطیل شدهاند؟ اینها یا منابع مالی دریافتی را وارد چرخه تولید نکردهاند و یا بدون توجیه و منطق اقتصادی اقدام به تولید کردهاند که باعث شده از جیب مردم منابع فراوانی به هدر رود.
این حرفها البته به معنی این نیست که به تولید نباید اهمیت داد. اهمیت لازم به تولید داده شود اما با مدیریت درست. دولت وظیفه دارد سرمایه گذار را هدایت کند نه اینکه وام بدهد و بگوید هرکار دلت می خواهد انجام بده. اگر امروز من به عنوان سرمایه گذار وارد شهر شما شوم چه کسی میداند که کجا باید سرمایهگذاری شود، متاسفانه در این زمینه هم مدیریت وجود ندارد و هرکس با تجربه و سلیقه خودش سرمایهاش را هزینه میکند بدون اینکه رقبا را بشناسد و بازار را به خوبی شناسایی کند.
پس عملا «نفت» به قول برخی افراد، بلا و دردسر ساز می شود؟
در این شرایطی که گفتم منابع هدر میرود و هنگامی هم که منابع این گونه هدر میرود و توسعه مورد نظر به دست نمیآید عدهای میگویند نفت برای ایران بلا و بدبختی است.
بنده معتقدم که این حرف درست نیست و نفت میتواند یک شانس و نعمت بزرگ برای کشورمان باشد. گفتن اینکه نفت بلا و دردسر است پاک کردن صورت مساله است. باید به سمت تصحیح مدیریتهای اقتصادی برویم و منابع کشور را هدر ندهیم تا مردم بیش از این در انتظار اتفاقات مثبت اقتصادی نمانند و انتظاراتشان بهتر از این برآورده شود.
این مدیریت اقتصادی که میگویید با مدیریت فعلی چه تفاوتی دارد؟
باید بگویم که در طول زمان مدیریت اقتصادی بر کشورمان حاکم نبوده بلکه این مدیریت سیاسی و فنی و مهندسی بوده که بر کشور حاکمیت داشته است. در مدیریت فنی و مهندسی مسائل اقتصادی اهمیت زیادی ندارد بلکه پروژه و سرعت اجرای پروژه است که مهم می شود. مدیریت اقتصادی الفبا و اصول دیگری دارد که کسانی که آنها را میدانند باید در صحنه اداره اقتصاد کشور حضور پیدا کنند.
آیا در این شرایط بهتر نیست الگو و نحوه مدیریت اقتصادی کشورهایی مثل نروژ، کره و چین را در ایران پیاده کنیم؟
من به این مطلب اعتقاد ندارم که اگر مدلی از دیگران کپی کنیم میتوانیم به موفقیت اقتصادی برسیم. اقتصاد با انسان و مسایل مربوط به انسان و جامعه انسانی مرتبط است و فقط یکسری روابط فیزیکی و مکانیکی با قواعد لایتغیر و در همهجا یکسان نیست.
یک متخصص و برنامه ریز اقتصادی وقتی میخواهد تصمیمی بگیرد مطالعه میکند و مطالعات دیگران را هم میبیند اما با توجه به نیازهای موجود کشور، خودش الگو میدهد.با توجه به ویژگیهای خاص کشورمان، منابع غنی انرژی و روحیات مردم باید دید چه سیاست و الگویی را میتوان ارایه داد که به نتیجه برسد.
با نسخه ی مالزی و کره و چین و نروژ نمیتوانیم به نتیجه برسیم. باید از آنها درس بگیریم اما خودمان باید برای خودمان الگو بدهیم و صرف الگو گیری از دیگران، در ایران تجربه شده و شکست خورده است.
روابط اجتماعی و مذهبی، سابقه تاریخی و ویژگیهای روحی و روانی مردم ایران برای برنامهریزیهای اقتصادی باید در نظر گرفته شود معتقدم باید با سنجیدن همه جوانب به فکر یک الگوی مدرن و بومی باشیم که البته تجربه دیگران هم در آن دیده شده باشد. به هر حال قرار نیست که چرخ را از اول اختراع کنیم و از تجارب دیگران استفاده نکنیم.
فکر می کنم که این الگو سازی با توجه به شرایط حاکم بر کشور کاملا مطابق با سلیقه دولت انجام خواهد شد... ببینید! اینجا دولت هم مسوول توسعه است و هم منابع را در اختیار دارد و اینکه دولت الگو سازی اقتصادی کند اشکالی ندارد اما این فعالیت باید به درستی انجام شود تا نتیجه خوبی حاصل شود.
اینکه دولت در ایران مدیر «توسعه» باشد چیزی است که در شرایط فعلی مورد قبول مردم هم میباشد اما مردم از دولت میخواهند که یک مدیریت عالمانه و کارشناسی و اقتصادی اعمال کند نه مدیریت سیاسی و فنی – مهندسی.
دولت با برنامهریزی خوب میتواند حکمرانی خوبی هم داشته باشد.
و در این راستا برنامههای اقتصادی هم در کشورمان اجرا شده است.آیا این برنامه ها موفق بودهاند؟
ما در کشورمان از سال 1327 حدود 60 سال است که برای توسعه برنامهریزی میکنیم اما قبل از اینکه به سراغ برنامه برویم باید ببینیم مردم و مسئولان کشور به برنامه ریزی و عمل به آن اعتقاد دارند یا خیر؟
در همین مورد دو دیدگاه وجود دارد که دیدگاه اول این اعتقاد را دارد که منابع را به صورت علمی و کارشناسی و با برنامه زمان بندی شده مدتدار هدایت کنیم اما دیدگاه دوم به حرکت روزمره و مصلحت اندیش براساس واقعیتهای روز اعتقاد دارد.
این دو دیدگاه قاعدتا باید در هم ادغام میشدند تا هم برنامه کوتاه مدت و به روز داشته باشیم و هم برنامه میان مدت و بلند مدت اما مسلم این است که در این 60 سال این دو دیدگاه هیچگاه در کنار هم قرار نگرفتهاند و ادغام نشدهاند که باید با یک برنامهریزی سنجیده از ترکیب آن استفاده کرد تا این دو دیدگاه در خدمت توسعه مملکت درآیند.
از دیگر سو این سوال مطرح است که آیا توسعه باید از طریق یک نظام برنامهریزی جامع دولتی بدست آید یا ازطریق یک برنامه پروژهای و بر اساس منابع موجود؟ این تردید نیز در اجرای برنامههای توسعه کشور وجود داشته و دارد.
در دو برنامه ابتدایی پس از سال 1327 برنامه ریزی اقتصادی بیشتر پروژهای بوده است اما بعد از آن به سمت برنامه ریزی جامع حرکت کردهایم که نتیجه مطلوب از آن به تاکنون به دست نیامده است و حالا که جواب لازم را از این گونه برنامه ریزی نگرفته ایم حق داریم که یک علامت سوال جلوی آن بگذاریم.
وضعیت اقتصادی کشور که ناشی از وابستگی به درآمد نفت است چه تاثیری بر روابط دولت –ملت می گذارد؟
همانطور که گفتم وقتی دولتها تمایل دارند که خودشان به تنهایی در عرصه اقتصاد حضور داشته باشند و از پول نفت آنگونه که میخواهند هزینه کنند تنها در حوزههای خاصی با مردم کار دارند و خصوصا در عرصههای اقتصادی چندان کاری به مردم واگذار نشده و آنها عملا کنار گذاشته شدهاند. همه چیز دولتی است و این رابطه شفاف میان مردم و دولت را برقرارنمیکند.
در فضایی که پول نفت وجود دارد و همه اهرمها هم در اختیار دولت است نیاز چندانی به مالیات شهروندان هم احساس نمیشود و کار به اینجا میرسد که در ایران فقط 5 درصد کل درآمدهای ملی از مالیات است در حالیکه در کشورهای توسعه یافته این رقم به 50 درصد هم میرسد.
وقتی مردم مالیات بدهند مطالباتشان را هم مطرح میکنند و آنها را از حاکمیت میخواهند و نظارت لازم را هم بر دولت دارند اما در کشورهایی نظیر ایران اینگونه نیست.
وابستگی به درآمد نفت، در عین حال باعث شده حرکت دادن اقتصاد به سمت مشارکت دادن مردم به کندی پیش رود. شاید سران مملکت هم بخواهند اصل 44 قانون اساسی اجرایی شود اما بسیار کند پیش میرود.
دولتها در این زمینه یک گام از مواضع خود به عقب برمیدارند اما دو گام به جلو میآیند و بدین ترتیب هیچگاه دولت در ایران کوچکتر نمیشود.
اما بالاخره منابع انرژی مثل نفت به پایان میرسد و این موضوع تا چه حد میتواند نگران کننده باشد؟
دو دهه است که واژه ی «توسعه پایدار» به جای «توسعه» استفاده میشود که رویکردش حفظ منابع برای نسلهای بعدی نیز هست و فقط بر توسعهای که با رشد اقتصادی بالا همراه باشد اما منابعی باقی نگذارد تکیه ندارد.
امروز مساله اصلی دنیا توسعه پایدار است. در این حال با وجودی که دغدغه جهانی در مورد پایان منابع از جمله نفت وجود دارد اما نگرانیها روز به روز کمتر میشود چرا که منابع به تبع علم و دانش امروز تعریف میشوند و هرچه علم و دانش بیشتر میشود منابع بیشتری در دسترس بشر قرار میگیرد.
اگر در ایران روی توسعه علمی سرمایه گذاری کنیم بهرهوری و بهره برداری از منابع بیشتر میشود و البته منابع غنی و ناشناختهای هم داریم که به دلیل دانش و مدیریت ضعیف نمیتوانیم از آنها استفاده اقتصادی کنیم.
در عین حال در کنار برداشت از منابع باید جریانهای سرمایه گذاری ایجاد کرد که در پایان عمر منابع، جایگزین آنها شود. باید گفت نگرانیها بیشتر از آنجا ناشی میشود که بهرهبرداری با هزینه کرد و بازدهی مناسب همراه نباشد.
و سوال آخر این است که جدا از مسایل داخلی، از نفت به عنوان یک ابزار قدرت چگونه باید در عرصه بینالمللی استفاده شود؟ نفت در همه جای دنیا یک کالای خاص و قدرت آور است اما اینکه تا چه حد می توان از این قدرت استفاده کرد در مقاطع زمانی مختلف فرق میکند.
در سالهای گذشته بحث بستن شیر نفت برای کنترل روابط مطرح بود که این یک کار دیگر رایج نیست. امروز در دنیا شرکت های بزرگ نفتی وجود دارند که در بسیاری از زمینههای مرتبط با نفت سرمایهگذاری میکنند و این سرمایهگذاری و توانایی فعالیت پیچیده تر از گذشته است. در حال حاضر نیز کشورهایی که فقط نفت استخراج میکنند و میفروشند اهرم های فشار قدرتمندی ندارند، اما آنها که فعالیت و سرمایه گذاری فراگیرتر دارند از قدرت بیشتری برخور دارند و این الزام برای ما نیز و جود دارد که جریان سرمایهگذاری را تقویت کنیم و قطعا نقطه قوت آنجاست که سرمایهگذاری فنی و علمی در حوزه های مرتبط با نفت صورت گیرد که البته این موضوع از برنامه سوم توسعه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
در عین حال ایران پتانسیل مهم دیگری نیز دارد که همان نیروی انسانی توانمند در حوزه نفت و گاز است که وجود این نیروی توانمند ناشی از پذیرش نخبگان برای ادامه تحصیل در این حوزه است و اگر به خوبی مدیریت شود و شرایط مناسبی برای فعالیتشان در کشور فراهم شود توانی بیش از این به کشورمان در زمینه تولید و فرآوری نفت خواهند بخشید.