داستان فیلم «ابلق» لایههای اجتماعی تداوم آزار جنسی را زیر ذرهبین برده است. در این فیلم آزار جنسی تنها یک پدیده جنسیتی و مربوط به میل جنسی نیست. جایگاه اجتماعی، رقابتهای فردی، فشارهای فرهنگی و اجتماعی منجر به تداوم این پدیده نیز به شکل دقیقتری بررسی شده است.
جلال کدخدای نامدار بیغولهای است که در همسایگی برجهای سر به فلک کشیده یک محله زورآبادی را در تسلط خود دارد. او کارآفرینی است که برای اهالی محل شغل و پول فراهم آورده و به مشکلات ریز و درشت آنها رسیدگی میکند. مرد موفق و خوشنام و روزیرسان مردم وامانده و بیکار است، اما نگاه طماعانهای به زنهای محله دارد و آهسته آهسته معلوم میشود که اغلب زنان محله از این میل ناسالم او آسیب دیدهاند، اما ماجرای راحله تفاوت دارد.
راحله زیباست
او زیباست، جنم دارد، سر سخت است و بهدست آوردن او برای جلال ممکن نیست و تلاش او برای این کامیابی برایش بسیار گران تمام میشود، اما در نهایت راحله زیر فشارهای سنگین اهالی محل واقعیت را وارونه بیان میکند تا مردم از نان خوردن نیفتند و زن جلال بتواند به زندگی خود ادامه دهد و همسرش بالای چوبهدار نرود.
او همه دردهای این آزار سنگین را یک تنه به دوش میگیرد تا آرامش محله و نان سفرههای کوچکهای همسایههای او به خطر نیفتد. تقلیل دادن پدیده آزار جنسی بهمعنای برقراری رابطه تحمیلی کلامی، جسمی و احساسی با فردی که تمایل به برقراری این رابطه را ندارد به نیازهای جنسی و فیزیولوژیک، نادیده گرفتن بخشهای دیگر این پدیده است.
از آنجا که رابطه جنسی یکی از انواع رابطه میان انسانهاست، اعمال قدرت و کسب برتری و تسلط هم در آن نقشآفرینی میکند و اگر تعادل میان دو طرف برقرار نباشد این رابطه به سمت رابطهای نامتعادل که در آن آزاررسان آزاردیده وجود دارند حرکت میکند و از مشخصات روابط سالم علاوه برحفظ حدود شرعی و قانونی که در آن دو طرف احساس رضایت و خشنودی داشته باشند دور میشود.
ارضای میل به قدرت
اهمیت این احساس رضایت و خشنودی به حدی است که فقدان آن میتواند بخشهای جسمانی این رابطه را بهطور کلی تحتتأثیر قرار داده و حتی آن را به رابطهای دردناک و غیرقابلتحمل تبدیل کند. در اینگونه روابط ناسالم یک طرف با اعمال قدرت خواسته خودش را تأمین میکند و علاوه بر میل جسمانی، میل روانی خویش به کسب برتری و اعمال قدرت را نیز ارضا مینماید درحالیکه طرف مقابل به لحاظ روانی در سمت شکست خورده و مغلوب قرار میگیرد و نهتنها از لحاظ روانی آسیب میبیند، بلکه از لحاظ جسمانی نیز مغلوب و ارضا نشده باقی میماند.
جلال در موضع قدرت است، او توزیعکننده کار و پول میان اهالی محل است درحالیکه علی که برادر زن جلال است در همه ابعاد زندگی یک مغلوب است، نه میتواند زندگی مناسب برای زنش تأمین کند و نه حتی رابطه مناسبی به لحاظ احترام و توجه با همسرش و دخترش دارد. او یک بدهکار فراری نیز هست. در مسابقه کبوترپرانی هم یک شکست خورده است و در اینجا جلال بهخودش حق داده که همسر او را نیز فریب دهد و حتی از نظر خودش حق دارد به حریم برادر زن خود تعدی نماید.
او بهدلیل همین قدرتمندی در خانواده خودش هم مرزهای دیگران را رعایت نمیکند و افراد خانوادهاش با وجود اطلاع از تبهکاریهای او جرأت ایستادگی در برابرش را ندارند. در صحنههای پایانی فیلم، جلال درحالیکه کاردی را در دهان دارد، مشغول پوست کندن گوسفندی است که برای سلامتی فرزندش قربانی کرده و با خشونتی زیادتر از حد لازم، مشغول پوست کندن قربانی است.
کاری که با زنان و مردان محل نیز با همین خشونت انجام داده است. صحنه شبانگاهی حرکت راحله برای گفتن بهاصطلاح حقیقت برای اهل محل نیز تمثیل زیبایی در خود دارد. او در میان نگاهها و التماسهای اهل محل به یک محل خلوت که تمثیل تنهایی او نیز هست میرود و جلال را از اتهام تجاوز تبرئه میکند؛ اتهامی که همه میدانند درست است و حتی علی هم آن را باور نمیکند. تأثیرات اجتماعی وقوع آزار جنسی بسیار پیچیده بوده و این تأثیرات کم اهمیتتر از نقش دو طرف آزار دیده و آزار رسان نیستند. واقعیتی که داستان فیلم برای بیانش بسیار خوب بوده، اما بازیگران فیلم از پس از ایفای نقش آن به خوبی برنیامدهاند.