«پیشگویی کرده بود که هنری دوم در میدان جنگ، در نبردی تن به تن کشته میشود اما این شاه در یکی از جشنهایش و هنگام بازی با نیزه چوبی آسیب دید و از پا درآمد. پیشگویی کرده بود که صاعقهای به لندن میزند و شعلههای آتش، شهر را به کام خود میکشند. اعدادی هم برای این پیشگویی نوشته بود. بعد از آتشسوزی لندن، این اعداد را چنان کنار هم ردیف کردند که بتوانند سال وقوع حادثه (۱۶۶۶ میلادی) را از آن بیرون بکشند. آتشسوزی هم ربطی به برخورد صاعقه نداشت و از آتشگرفتن یکی از نانواییهای شهر آغاز شد. پیشگویی کرده بود پسرکی از خانوادهای فقیر روزی جمع بزرگی از مردم را فریب میدهد و شهرتش از مرزهای اروپا فراتر میرود. این پیشگویی را، پیشگویی ظهور هیتلر تلقی کردند. پیشگویی کرده بود که بر سر دو شهر بلایی میآید که پیش از آن بر شهر دیگری نیامده است. این پیشگویی را به بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی ربط دادند.
نوستراداموس سال ۱۵۰۳ در چنین روزی، در سنرمی متولد شد. تبارش به یهودیان جنوب فرانسه میرسید اما پدربزرگش برای در امان ماندن از دادگاه تفتیش عقاید از یهودیت برید و کاتولیک شد. درباره کودکی نوستراداموس تقریبا هیچچیز نمیدانیم، جز اینکه بسیار باهوش بود و زیر سایه سختگیریهای پدربزرگ مادریاش رشد کرد. صحبت و نوشتن به چند زبان را فراگرفت، در پزشکی تحصیل کرد و نیز در ریاضی و ستارهشناسی به استادی رسید.
میگویند پدربزرگش هنگام آموزش نجوم با او درباره ملکوت و آفرینش و سرنوشت بشر صحبت میکرد و مدام روی مرز مسائل طبیعی و فراطبیعی راه میرفت. البته تجربیات بعدی زندگیاش، بهویژه شیوع طاعون نیز بر ذهنیت و باورهای او تاثیر بسیاری گذاشت. در سالهای سیطره بیماری، گوشه و کنار فرانسه را زیر پا گذاشت و مدتی هم به ایتالیا رفت و ضمن کوشش برای درمان بیماران، همنشینی همیشگی با مرگ را هم تجربه کرد. با شیوههای ابتکاریاش در درمان طاعون به شهرت و ثروت رسید، اما همین بیماری همسر و دو فرزندش را از او گرفت. چندی بعد ماموران دادگاه تفتیش عقاید به باورهایش مشکوک شدند و او را به حضور در دادگاه و پاسخگویی به پرسشهای خود فراخواندند. نوستراداموس که هیچ اعتمادی به اجرای عدالت در دادگاه تفتیش عقاید نداشت، زادگاهش را ترک کرد. بار دیگر به سفر رفت و از ایتالیا راهی یونان و عثمانی شد. در مسیر این سفر، تجربههای روحی عمیقی را پشت سر گذاشت و حتی دورهای کوتاه با مرد جوانی همسفر شد که آن زمان راهبی از فرقه فرانسیسکنها بود و بعدها پاپ سیکستوس پنجم شد. چند سال بعد، مطمئن به اینکه دادگاه تفتیش عقاید دیگر مزاحمش نمیشود به فرانسه برگشت و در زادگاهش مقیم شد. دوباره، اینبار با زنی ثروتمند ازدواج کرد و صاحب شش فرزند شد. هرچه پیرتر میشد، بیشتر و بیشتر در خودش فرومیرفت و میگویند هر شب، چند ساعت را در تفکر و مراقبه سپری میکرد. درباره این تجربیاتش چیزهایی نوشتهاند که رد یا تاییدشان ممکن نیست، اما به اعتبار پیشبینی آبوهوا و تغییرات جوی، بسیاری از مردم - و بیشتر از همه کشاورزان و بازرگانان - حرفهای او را جدی میگرفتند و باورش داشتند. شهرتش به سراسر فرانسه رسید و او را در ادامه همین راه، یعنی پیشگویی راسختر کرد.
در سایت هیستوریداتکام میخوانیم که او ۱۰ جلد کتاب نوشت و در آنها به زعم خود حوادث دو هزار سال آینده جهان را پیشگویی کرد. سال ۱۵۵۵ مهمترین پیشگوییهایش را در کتابی با عنوان «پیشگوییها» یکجا مدون کرد و همه آنان را در قالب رباعی به نظم کشید. در شعرهایش به جز اصطلاحات رایج در جنوب فرانسه، از واژههای یونانی و ایتالیایی نیز فراوان استفاده کرد. نوستراداموس برای اینکه از اتهام جادوگری - که آن زمان انگی رایج بود - در امان بماند، رابطهاش را با واتیکان تقویت کرد اما چه آن زمان و چه بعدها بسیاری باور داشتند که او به شیطان خدمت میکند. او تابستان ۱۵۶۶ از دنیا رفت.»