کد خبر: ۸۱۴۹۴
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۸۷ - ۰۹:۲۳

گفت‌وگویی متفاوت با محمدرضا حیدریان

گفت‌وگویی با محمدرضا حیدریان در خصوص هنر، فوتسال و موتور هوندا
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب-مهدی جاویدی: در نگاه نخست تصور نمی‌کنی با یک بازیکن پرافتخار و کاپیتان تیم ملی فوتسال طرف هستی. آنقدر ساده و صمیمی برخورد می‌کند که می‌توانی این نکته را باور کنی که شهرت در زندگی‌اش تاثیر نداشته است. محمدرضا حیدریان در عین حال که فوتسالیست قهاری است، دستی در هنر هم دارد . در جام‌جهانی 2008 برزیل خلاء او در تیم ملی به چشم آمد و جای این افسوس باقی ماند که کاش رضا این‌قدر زود خداحافظی نمی‌کرد اما او می‌خواهد وقت بیشتری را به هنر اختصاص دهد چون حیدریان جدای از فوتسال در نقاشی هم یک هنرمند چیره‌دست است.

- پیدا کردن تو نسبت به بقیه قدری دشوارتر است، چرا تلفن همراه نداری؟

(با مکث) من خیلی کم می‌توانم به دیگران «نه» بگویم. از این می‌ترسم که کسی زنگ بزند، درخواستی داشته باشد و بگوید بیا فلان جا بازی کن و من وقت نداشته باشم. واقعاً‌ نمی‌توانم «نه» بگویم.

- یعنی به همین خاطر تلفن همراه نداری؟

دوست ندارم کسی از دستم دلخور باشد. اخلاقم اینطوری است دیگر. تلفن همراه دردسرهای خاص خودش را دارد. گاهی اوقات دوستانم می‌گویند بیا این خط را بگیر و فقط جواب ما را بده، اما می‌گویم اینطور نمی‌شود که فقط جواب شما را بدهم. اگر افراد دیگر متوجه شوند، برایم بد می‌شود.

- پس با مقوله شیرین «SMS» بازی میانه‌ایی نداری؟!

فقط زمانی که در قطر و ایتالیا بازی می‌کردم، برای اینکه با خانواده‌ام در ارتباط باشم، بیشتر مواقع SMS می‌زدم.

- به نظر می‌رسد کلاً آدم خاصی هستی. تلفن همراه نداری، با موتور هوندا رفت و آمد می‌کنی و ...

من ذاتم اینگونه است. اگر می‌بینید با موتور رفت و آمد می‌کنم به این خاطر است که راحت باشم. در شهر شلوغی مثل تهران برای اینکه به کارهایم برسم، مجبورم از موتور استفاده کنم. این هم اصلاً کسر شأن نیست.

- تو از نظر ظاهری هم تفاوتی نکرده‌‌ای. از وقتی محمدرضا حیدریان را می‌شناسیم همین شکلی بوده چه موقعی که ایتالیا بازی می‌کردی و چه الآن که علم‌و ادبی...

راستش وقتی که می‌خواستم به ایتالیا بروم، بعضی از دوستانم گفتند ریش و سبیلت را بزن اما قبول نکردم. گفتم اگر فوتبال مرا قبول دارند پس به تیپ و قیافه من نباید کاری داشته باشند. آنها با همین تیپ از فوتبال من خوششان آمده، پس نیازی نیست که تغییر قیافه بدهم.

-اما خیلی از بازیکنان به محض اینکه مشهور می‌شوند چهره‌شان 180 درجه تغییر می‌کند!

متاسفانه یک سری تحت تاثیر قرار می‌گیرند، این در حالی است که بسیاری از آنها الگوی جوانان به شمار می‌روند. من اعتقاد دارم یک ورزشکار باید طوری رفتار کند که پدر و مادر یک خانواده رویشان بشود بگویند فلانی، ورزشکار خوبی است و می‌تواند الگو باشد.

- از تجربه‌ات در ایتالیا بگو.

خب مردم ایتالیا خیلی مهمان‌نواز بودند و برایشان فرقی نمی‌کرد که طرف مقابل از کدام کشور آمده است. بااین حال من به عنوان یک ایرانی باید طوری رفتار می‌کردم که بیانگر فرهنگ کشورم باشم. آن زمان تبلیغات بدی علیه ایران می‌شد و من باید طوری رفتار می‌کردم که این تبلیغات منفی را خنثی کنم. خدا را شکر بازی‌های خوبی هم برای آنها انجام دادم که خیلی مورد تایید هواداران باشگاه قرار گرفت.

- امکان دارد روزی دوباره به این کشور برگردی؟

بله ممکن است. آنها می‌‌خواستند که در آنجا مدرسه فوتسال بزنم و وظیفه آموزش نوجوانان را به عهده بگیریم. کلاً‌ حضور در ایتالیا تجربه خوبی بود و شاید بعد از خداحافظی از بازیگری به آنجا بروم.

- شنیده‌ایم اهل هنر هم هستی؟!

بله من از بچگی به هنر علاقه خاصی داشتم و بیشتر جذب نقاشی و طراحی روی شیشه و آیینه شدم. کلاس‌های زیادی رفتم و آنقدر عاشق هنر بودم که به فوتبال و فوتسال کاری نداشتم. بعدها وارد فوتسال شدم.

- چه شباهتی هم میان هنر و ورزش بود؟

هر دو ریزه‌کاری‌هایی دارند که اگر آ‌نها را یاد بگیری، می‌توانی موفق شوی. من اصولاً این کار را دوست دارم که بروم و ریزه‌کاری‌ها را کشف کنم. آرامشی که در هنر وجود دارد به روحیه من برای بهتر بازی کردن کمک می‌کند.

- در ایتالیا هم نقاشی روی شیشه می‌کردی؟

اتفاقاً وقتی به ایتالیا رفتم، شنیدم که هنرستانی وجود دارد که در زمینه طراحی و نقاشی فعالیت می‌کند. می‌خواستم به آنجا بروم، اما در یکی از بازی‌ها انگشت دستم شکست و تا 9-8 ماه نمی‌توانستم قلم را به خوبی دستم بگیرم.

- فوتسال را از کی شروع کردی؟

از سال 74 و در حالی که 22 ساله بودم به صورت جدی فوتسال را شروع کردم.

- چرا اینقدر دیر؟

چون بیشتر به چشم یک تفریح به این رشته نگاه می‌کردم. خیلی جدی پیگیر فوتسال نبودم. هنر برایم در اولویت قرار داشت.

- چطور شد که یک هنرمند به یکباره فوتسالیست شد؟

سال 74 قرار بود تورنمنتی برگزار شود. یکی از دوستانم به نام آقای صادقی اسم مرا برای یکی از تیم‌ها رد کرده بود. راستش نمی‌خواستم بروم، اما آنقدر اصرار کردند که مجبور شدم، در مسابقات شرکت کنم. بعد از آن مسابقات با پیشنهاد استقلال مواجه شدم و به این تیم پیوستم. البته سال 68 پرسپولیس به من پیشنهاد داد و دو سال بعد استقلال، اما اصلاً به این پیشنهادها فکر نمی‌کردم. آن سال هم اگر اصرار دوستم نبود، هرگز قبول نمی‌کردم.

- پس با این شهرتی که بدست آوردی خیلی حق به گردنت دارد.

آره بنده خدا. یادم می‌آید آن روز که می‌خواست مرا به استقلال ببرد 2 ساعت جلوی در خانه‌مان منتظرم بود تا از بیرون بیایم و به باشگاه برویم. من هر جا که می‌روم اسم آقای صادقی را می‌آورم چون یک جورهایی به گردنم حق دارد. او به من گفت که می‌توانم در این رشته موفق شوم.

- راستی تو هم گل‌کوچک‌باز بودی؟

عجیب. من خیلی گل کوچک بازی می‌کردم. مدام در کوچه بودیم و بعدها هم با بچه‌ها به سالن می‌رفتیم. به همین خاطر یک سالنی‌باز حرفه‌ا‌یی شده بودم. آنقدر جوی آب جلوی خانه و درخت و خودروها‌یی که در کوچه بود را هنگام فوتبال دریبل زده بودم که حرفه‌ا‌یی شده بودم.

- با توجه به خداحافظی‌ات از فوتسال در رده ملی، به نظر می‌رسد وقت بیشتری برای پرداختن به هنر داری.

خودم هم تصمیم گرفته‌ام هنر را جدی‌تر ادامه دهم. الآن که برای تیم علم و ادب در مشهد بازی می‌کنم می‌خواهم نزد استاد نعمت‌ا... قاسمی بروم و نزد ایشان تعلیم ببینم.

- نمی‌خواهی نمایشگاه برگزار کنی؟

این پیشنهاد را چند تن از دوستانم داده‌اند، اما قصد دارم زمانی که کارهایم را افزایش دادم، این کار را انجام دهم. الآن چند تا کار کرده‌ام اما به نظرم برای برگزاری نمایشگاه کافی نیست.

- درباره خداحافظی‌ات از فوتسال صحبت کنیم. چه شد که تصمیم گرفتی این کار را انجام دهی؟

دنبال فرصت مناسبی بودم تا برای همیشه از تیم ملی فوتسال خداحافظی کنم. سال 2006 و زمانی که در ایتالیا بازی می‌کردم تصمیم گرفتم در مسابقات آسیایی ازبکستان از تیم ملی خداحافظی کنم، اما آن سال به عنوان جوانگرایی مرا از تیم ملی کنار گذاشتند. بعد از تغییر و تحولات در کادر فنی دوباره به تیم ملی دعوت شدم و این بار تصمیم گرفتم این کار را عملی کنم.

- ظاهراً‌ یک بار مربیان ومسئولان فوتسال تو را از این تصمیم منصرف کرده بودند.

بله، سال قبل در جریان مسابقاتی که در ژاپن برگزار شد قبل از بازی نیمه‌نهایی به مربیان تیم گفتم که اگر قهرمان شدیم، خداحافظی می‌کنم، اما آنها گفتند زود است و به همین دلیل منصرف شدم.

- و بالاخره امسال در تایلند به صورت رسمی خداحافظی کردی.

وقتی به فینال رسیدیم، مطمئن بودم که ژاپن را شکست می‌دهیم. قبل از این بازی به بازیکنان گفتم که این بار دیگر می‌خواهم تصمیمم را عملی کنم. این صحبت به گوش آقایان شمس و ترابیان رسید و آنها با من صحبت کردند تا بلکه دوباره از تصمیم خود منصرف شوم اما موفق به این کار نشدند.

- تیم ملی فوتسال را در جام جهانی چطور دیدی؟

من فکر می‌کنم بچه‌ها فراتر از حد انتظار ظاهر شدند و نمایش یک تیم کاملاً قدرتمند را داشتند.

- تاکتیک‌ها چطور بود؟

خب تیم‌ملی بر روی کارهای دفاعی تاکید فراوانی داشت که به نظر تصمیم منطقی‌ای می‌رسید و باید مقابل قدرت‌های برتر این‌گونه ظاهر می‌شدیم.

- معتقدیم اگر در بازی با ایتالیا بودی با وجود محرومیت شمسایی و زحمتکش می‌توانستی تیم را به دور بعد ببری.

این لطف شما است. باور کنید خود من هم خیلی افسوس خوردم که آنجا نبودم ما فقط 50ثانیه تا صعود فاصله داشتیم. فکر می‌کنم اگر بودم می‌توانستم تیم‌ملی را در صعود به مرحله‌ نیمه‌نهایی کمک کنم.

- می‌گویند تو رابطه خوبی با شمسایی نداشتی، درست است؟

نمی‌گویم که مشکلی بین ما نبوده اما به اندازه‌ایی نبود که بزرگ کرده بودند. وحید خیلی به من لطف داشته و بازیکن بزرگی هم هست. ما سر مسایل جزیی با هم اختلاف داشتیم ولی روز بازی فینال از همدیگر حلالیت طلبیدیم تا مشکلات را فراموش کنیم.

- و حرف آخر...
رضا حیدریان خاک‌پای مردم ایران است و انشاءالله روزی جواب این محبت‌های آنان را بدهم.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین