علی ربیعی در گفتگویی با شفقنا به بیان نکات مهی درباره دستاوردها و چالشهای انقلاب پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید.
یکی از دلایل ناکارآمدی نهادی و ایجاد بحران نفوذ توسط نهادها «انحرافی» است که در انتخاب عاملان و نخبه گرا کردن نظام اجرایی کشور به وجود آمده است، من نوعی تفکر خالص گرایی به خصوص به سمت یک جناح خاص را باعث حذف بسیاری از عاملان کارآمد از صحنه اجرایی کشور میدانم.
در هر دورهای که مقداری فضای حضور و آزاداندیشی و مجال دادن به بخش گسترده تری از جامعه پدید آمد، شاهد تحول رو به جلو بوده ایم؛ تحول نیازمند انسانهای تحول گرا، استراتژیست و با دانش روز جهانی میباشد.
نکته دیگر؛ «استقلال» باز هم از آرمانهای خدشه ناپذیر انقلاب و پر بسامد مورد وفاق همگان بود، اما به مرور مفهوم «استقلال» دچار نوعی چالش شد و شیوه استقلال طلبی نیز مورد مناقشه قرار گرفت. البته من یکی از نقاط برجسته انقلاب را حفظ «استقلال» میدانم. امام (ره) بر حفظ استقلال تأکید داشتند و بر آن پایبند بودند و پس از آن نیز رهبری در این زمینه بسیار واضح، شفاف و قاطع عمل کردند. منتها یک سر طیف، تخاصم و در آن سوی طیف، وابستگی و تبعیت بود و این امر سبب ایجاد نوعی نزاع سیاسی شد و همین مساله به نظرم تبدیل به فلسفه وجودی یک جریان سیاسی در کشور شده است و بر همین اساس تداوم تخاصم به یک خط مرز سیاسی با دیگران تبدیل شد.
بنابر دلایلی مسایلی مانند «میزان رأی ملت است»، دچار اختلال شد و ما نتوانستیم سیاستگذاریهای مناسبی طبق دانش روز داشته باشیم و در حوزههایی مثل اقتصاد، با مسایل و مشکلاتی رو به رو شدیم. از سوی دیگر خصلت استقلال طلبانه انقلاب اسلامی ایران باعث شد تا به جای ایستادن در جای مناسب تحولات جهانی، عملاً به حذف ایران از جهان نزدیک شویم. بالاخره در این باره که با کشورهای خارجی به خصوص قدرتهای جهانی چه نسبتی یا ارتباطی داشته باشیم، نتواستیم به یک تفاهم برسیم و این امر به طور طبیعی منجر شد که موانع زیادی در امور ایران صورت گیرد و برخی از نارساییها را در داخل کشور به وجود بیاورد.
تا پایان جنگ تحمیلی، جامعه از ما پذیرفته بود که در ایران یک انقلاب بزرگ صورت گرفته و منافع برخی از کشورها در منطقه و جهان را به خطر انداخته و طبیعتاً جهان با ایران دچار تعارض شده است لذا بسیاری از مشکلات و مسایل توجیه و پذیرفته میشد، اما شاید پس از آن، نتوانستیم در برخی از مسایل به خصوص مطابق آنچه قول داده بودیم و شعارهای اول انقلاب، بسیاری از اتفاقات را رقم بزنیم.
امروز وظیفه ما این است که یک غبارزدایی کنیم و برگردیم به اینکه «اصل انقلاب» یک موضوع و «رفتارها و کردارها» موضوع دیگری است و همچنین تأکید کنیم بر اینکه همچنان این «ظرفیت» باقی است. به عبارت دیگر باید این سه مورد «اصل پیدایی انقلاب، صحت و درستی این پدیده و کارکردهای این انقلاب» را از هم «تفکیک» کنیم و سپس بررسی، علت یابی و تبیین کنیم که در چه مرحله و حوزههایی دچار اشتباه شدیم و چرا آنچه از انقلاب انتظار میرفت، به طور صد در صد بروز پیدا نکرد. در این میان، نکته مهم این است که باید به این اطمینان برسیم که این انقلاب به عنوان یک ظرفیت عظیم هنوز هم میتواند پاسخگوی بسیاری از مسایل باشد.
ما نیاز به اصلاحات داریم و این اصلاحات هم میتواند در چارچوبهای گفتمانی انقلاب صورت بگیرد – منظور من از اصلاحات نه احزاب و گروهها بلکه مفهومی پر معنی و مسیری دشوار از تغییرات رو به جلو است- برخی معتقدند که اصلاحات بی فایده است و دگرگونی بنیادی را طلب میکنند و عدهای دیگر که بیشتر در خارج نشسته اند، به براندازی به امید خارجیها اصرار دارند، البته مخالفان اصلاحات هیچ چشم اندازی برای مرحلههای بعدی ارایه نمیدهند. بنا بر تجربه و سالها درس آموزی تأکید میکنم که هیچ چشم انداز روشنی از حرکتهای کور به وجود نمیآید و آنچه خارج نشینانِ برانداز میگویند، آیندهای پر از ابهام، تباهی و خونریزی به ارمغان میآورند. هیچ کشور تاریخی منافع خود را بر ایران ارجح نخواهد دانست و هیچ حکومت دست نشاندهای عامل سعادت و پیشرفت ایران نخواهد شد.
البته روند بدون اصلاحات نیز پاسخگو نیست و ما میتوانیم به اصول اولیه انقلاب برگردیم و از ظرفیتهایی که وجود دارد، برای اصلاحات و ساختنهای دوباره و دوباره و همواره استفاده کنیم و مسیرهای روشن و افق جدیدی را به جامعه نشان دهیم. اتفاقاتی که در ماههای اخیر در کشور رخ داد، نشان داد که باید فارغ از هیاهو با مردم یا حداقل با جوانان و نسل جدید به یک تفاهمی برسیم چرا که وقتی لج ملی صورت میگیرد، همه مسایل با سوء گیری تحلیل میشود.
اگر میخواهیم به اصل انقلاب برگردیم، باید حوزههای اصلی را تفکیک کنیم. در حوزه سیاسی و مشارکت جامعه باید به این سه اصل بازگشت کنیم:
۱- «مردم در صحنه» یعنی مشارکت کامل مردم اعم از مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی. الگوی انتخابات مجلس اول یک الگوی مناسبی پیش روی ماست. باید ترتیبی اتخاذ کنیم تا ظرفیت عظیم جامعه بتواند نمایندگی در عرصههای مختلف قانونگذاری و اجرایی بیابد.
۲- اصل و امر «نظارت» را به مردم بازگردانیم. نظارت، شرط مشارکت اجتماعی است، نباید این مشارکت را فقط در پای صندوق و روز رأی دانست.
۳- حضور «نهادهای مدنی» ضروری است. پیش از مشارکت در پای صندوق باید ترتیبی اتخاذ کنیم تا سلایق مختلف بتوانند در قالب احزاب به وجود آمده و فعالیت کنند و حضور نهادهای مدنی گسترده ممکن شود البته نهادهای مدنی فقط احزاب نیستند بلکه NGO ها، سمن ها، خیریه ها، کانون ها، اتحادیه ها، صنوف و بسیاری از اشکال دیگر، جزو نهادهای مدنی میباشند.
در حوزه اجتماعی و فرهنگی نیز تئوری انقلاب در بحث فرهنگی، این است که اختیار را اصل و اساس قرار دهد و به جای راهبری فیزیکی و زورمندانه، به اقناع روی بیاورد. طبیعتاً یک عدهای میپذیرند و عدهای هم نمیپذیرند، هر جامعهای چارچوب و عرف خود را دارد و به نظر من اجماع عرف جامعه ایران اساساً به دور از ارزشهای دینی نیست و آنچه متأسفانه تبلیغ کردند که اگر فشار نباشد، اتفاقات ناخوشایندی در عرصه نحوه پوشش توسط زنان رخ خواهد داد، این تحلیل درستی نیست. البته در همه جای دنیا عدهای پیدا میشوند که بی هنجاری زیادی دارند، بی هنجاری معدود افراد را نباید به عرف عمومی جامعه نسبت داد. اگر اجبار را منتفی کنیم و به جای آن الگوهای ایجابی را ترویج نماییم، عرف جامعه از آبشخور فرهنگ غنی کشور و آموزههای دینی خود را پیدا میکند.
با حفظ اصل درخشان انقلاب یعنی استقلال، میتوان سیاستهای عزتمندانهای را در پیش گرفت که معنای استقلال یا استقلال به معنای ایستادن، در نقطه تخاصم نباشد. با حضور در جامعه جهانی میتوان الگویی از گفتمان انقلاب ایران را نشان داد. به نظرم متأسفانه سیاست خارجی امروز تأثیر زیادی بر اقتصاد و حتی فرهنگ جامعه بر جای گذاشته است.