کد خبر: ۸۳۷۶۳۵
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۷

علی مطهری: پدرم مخالف حضور روحانیت در پست‌های اجرایی بـود

روحانیت باید به جایگاه خود برگردد، اگر ایشان بود حتما این وضع روحانیت را نداشتیم. مسئله آزادی بیان هم همین است، فضای بسته‌ای داریم و قطعا ایشان به این فضا راضی نبود. نوع برخورد با منتقدان همین است، کسی انتقاد کند بازداشت و زندان می‌شود. ایشان به صراحت می‌گوید اگر جمهوری اسلامی بخواهد فضای خفقان ایجاد کند، شکست می‌خورد، این‌ها هست و چاپ شده. صدای ایشان موجود است. می‌گویند اگر نخواهد به عدالت اجتماعی اهمیت دهد، شکست می‌خورد.
علی مطهری: پدرم مخالف حضور روحانیت در پست‌های اجرایی بـود
آفتاب‌‌نیوز :

سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، مرتضی مطهری یکی از موثرترین چهره‌های انقلاب به دست محمدعلی بصیری، حمید نیکنام و وفا قاضی‌زاده سه عضو گروه فرقان ترور شد. مرتضی مطهری وقتی از آخرین جلسه مکتب متاع (مکتب تربیتی، اجتماعی، عملی) در منزل یدالله سحابی واقع در پیچ‌شمیران به همراه مصطفی کتیرائی و حاج‌طرخانی در تاریکی شب بیرون آمد و وارد خیابان امین‌الدوله شد، هدف گلولهٔ این افراد قرار گرفت. حالا ۴۴ سال از آن واقعه می‌گذرد. در تاریخ انقلاب چه پیش از پیروزی و چه پس از آن و در بسیاری از حرکت‌های سیاسی نام مطهری به میان آمده است.

نوع نگاه او به سازمان مجاهدین خلق و نگرانی‌ها از وحدت میان جریان‌های اسلامی و غیراسلامی پیش از انقلاب و در برابر ضرورت صاحب کرسی شدن مارکسیست‌ها در دانشگاه‌ها و فعالیت این جریان‌ها تصویر مبهمی از نوع برخورد و تعامل او با جریان‌های مختلف سیاسی آن زمان ایجاد کرده است. از طرفی اثرگذاری آن در شورای انقلاب و تصمیم‌گیری‌ها حتی آنجا که نگاهش ممکن بود با نگاه امام خمینی متفاوت باشد، از مباحث قابل تامل تاریخ است. در این بین آموزه‌ها و نوع منش و روش او در فضای سیاسی موجب شده در پس ترور او از نگاه بسیاری از چهره‌های سیاسی و مذهبی افسوس نبودش در پهنه سیاسی کشور احساس شود.

مطهری آن زمان اگر در این ۴۴ سال بود، کجا بود؟ و کشور به کدام سمت رفته بود؟ و اگر الان بود و با این همه بحران و مشکلات روبه‌رو می‌شد چه تصمیمی می‌گرفت؟ و کدام سوی اتفاقات قرار داشت؟ در همین راستا، در سالگرد این اتفاق به سراغ علی مطهری پسر او رفتیم. چهره‌ای که به زبان خود سعی کرده در مسیر پدر گام بردارد و پدر را براساس آثارش خوب می‌شناسد. او از جمله معدود افرادی است که در سیاست امروز ما بیش از نگاه به رویکرد جریانی خود به باورهایش رجوع می‌کند و در برابر انتظارات اطرافیان آنچه به نظرش درست است را بیان می‌کند.

سال ۸۸ و در اعتراضات رویکردی را در پیش گرفت که از سوی بسیاری از اصولگرایان با واکنش تند روبه‌رو شد و اصلاح‌طلبان و اعتدالگرایان آن را آزاداندیشی سیاسی خواندند و در مباحث فرهنگی و به‌ویژه مسئله حجاب به‌عنوان موضوع مبتلا به جامعه هم نگاهش هم‌سو با نگاه اصلاح‌طلبان نیست اگرچه رویکرد پیشنهادی‌اش در مواجهه با این مسائل فرهنگی اجتماعی که معتقد است برگرفته از اندیشه پدر است، هم همسو با جریان تندروی اصولگرا به شمار نمی‌رود.

سالیان سال است که ما از افکار و اندیشه‌های شهید مطهری محروم هستیم. درباره شخصیت ایشان همیشه این موضوع مطرح بوده که استاد در ارتباط با افکار و باور‌های دیگر، تعامل خاصی را داشته‌اند. چنانچه حتی این سخن از ایشان نقل شده که در جمهوری اسلامی حتی مارکسیست‌ها هم می‌توانند در دانشگاه صاحب کرسی باشند. برای شروع بحث، رابطه ایشان با جریان‌های سیاسی مختلف قبل از انقلاب و ابتدای انقلاب چگونه بوده است؟

شرایط قبل از انقلاب با بعد از پیروزی انقلاب متفاوت است. قبل از انقلاب دو گروه اصلی بودند. یک گروه مبارزان مسلمان بودند و گروه دیگر هم مبارزان کمونیست. شهید مطهری به‌شدت معتقد بود که ما نباید برای سرنگونی شاه با کمونیست‌ها همکاری کنیم، اگرچه برخی از سران انقلاب و برخی روحانیون این نظر را داشتند که ما باید همکاری کنیم تا شاه سرنگون شود و بعدا راه‌مان را جدا کنیم، اما ایشان محکم ایستاده بود و به‌هیچ‌وجه نمی‌پذیرفت که ما با این‌ها دشمن مشترک داریم.

نظر ایشان اینطور بود که ما دو دشمن داریم: «شاه و کمونیست‌ها». می‌گفت این‌ها اساسا مذهب را قبول ندارند و ما هم این‌ها را قبول نداریم. حتی موقعی که از سمت چپی‌ها مطرح می‌شد که «بیاییم از آزادی شعار واحدی بسازیم» ایشان در پاسخ می‌گفت که این شدنی نیست، زیرا منظور شما آزادی از مذهب است و منظور ما آزادی از کمونیست است و نمی‌توانیم با هم متحد شویم. آزادی یک مشترک لفظی است، اما هر کسی برای خود معنایی دارد.

این مسئله مهمی بود که خیلی از بزرگان نظر مخالف داشتند. مثلا من یک خاطره تعریف می‌کنم؛ مرحوم آیت‌الله طاهری‌خرم‌آبادی که هفت هشت سال پیش فوت کردند، می‌گفتند که در سال ۵۶ یعنی شروع دوره جدید نهضت اسلامی که پس از فوت آقای مصطفی خمینی بود، جلسه مشترکی در قم بین جامعه مدرسین قم و جامعه روحانیت مبارز تهران برگزار شد که ما روشن کنیم و بیانیه دهیم که هدف از نهضت چیست. در جلسه بحث شد و شهید مطهری همانجا گفت که ما باید از همین الان راه‌مان را از مجاهدین خلق و کمونیست‌ها جدا کنیم، ما راه دیگری داریم.

می‌گویند آنجا آقای بهشتی نظر دیگری داشت و می‌گفت: «ما فعلا باید با این‌ها همکاری کنیم تا شاه سرنگون شود.» و همین موضوع اختلاف شد. آقای طاهری خرم‌آبادی می‌گوید که من مامور شدم به نجف بروم، به امام بگویم قضیه اینطور است. رفتم داستان را برای امام تعریف کردم که آقایان مطهری و بهشتی این نظر‌ها را دارند و امام گفتند که نظر آقای مطهری درست است و ما باید از همین الان راه‌مان را جدا کنیم. حرف شهید مطهری این بود که این‌ها بعدا از ما سهم می‌خواهند، درحالی‌که در مقایسه با قشر مذهبی این‌ها تعدادی ندارند. قبل از انقلاب چنین فضایی بود؛ مثلا آقای طالقانی هم گرایش به سمت مجاهدین خلق داشت یا آقای لاهوتی هم همین بود.

با این تعریف، مطهری به دنبال حذف این جریان‌ها بود یا صرفا مخالف اتحاد با آن‌ها و خواهان خط‌کشی و مشخص کردن تفاوت نگاه و خط مشی‌ها بود؟

ایشان ایدئولوژیک نگاه می‌کرد و می‌گفت نهضت اسلامی باید از نظر فکری خالص باشد و نمی‌توان آن را با افکار مارکسیستی مخلوط کرد. آن‌ها به جای خود می‌توانند حرف‌هایشان را بزنند، حتی در آستانه انقلاب ایشان گفتند که حتی کمونیست‌ها در جمهوری اسلامی آزاد هستند و می‌توانند فعالیت کنند، منتهی این فعالیت باید با تابلو خودشان باشد، اشاره داشتند به مجاهدین خلق که از اسلام حرف می‌زدند، اما سران آن‌ها کمونیست هستند.

با توجه به اینکه شهیدان مطهری و بهشتی عضو شورای فقاهت حزب موتلفه بودند؛ آیا به پیشنهاد آن‌ها در زندان‌ها عفونویسی از سوی موتلفه‌ای‌ها برای خروج از زندان به نام مبارزه با مارکسیست انجام گرفت؟ مثلا آقای عسگر اولادی و موتلفه‌ای‌ها می‌گفتند برای مبارزه و مقابله با ترویج این نگاه، باید به هر قیمتی از زندان خارج شویم و این جریان را حذف کنیم.

خیر، اصلا نگاه حذفی نبود، نگاه ایدئولوژیک بود. می‌گفتند نهضت اسلامی باید خالص باشد و نگاه مکتبی داشته باشد، نه اینکه یک چیزی را از اسلام بگوید و یک چیزی از مارکسیسم داشته باشد. حتی روحانیونی داشتیم که طرفدار نگاه التقاطی بودند. طیف‌هایی مثل مجاهدین و فرقان از این تیپ‌ها بودند و حتی در بین مبارزان مسلمان این تفکر رسوخ کرده بود. شهید مطهری از حدود سال ۵۴ که مجاهدین خلق گفتند تغییر ایدئولوژی دادند، آنچه ظاهر قضیه نشان می‌داد این بود که امام ۷۸ سالش بود و در نجف حضور دارند و ممکن است چند سال دیگر از دنیا بروند، لذا آینده مشخص نبود چه می‌شود.

دو گروه مبارز وجود دارد و در ظاهر این کمونیست‌ها فعال بودند. ایشان نگران آینده نهضت بود که زحماتی که از ۱۵ خرداد شروع شده است، از بین برود. حرکت‌هایی انجام شود و توده مردم وسط بیایند و این‌ها بهره‌برداری کنند. همان موقع ایشان گفت که ما به‌هیچ‌وجه با مجاهدین خلق همکاری نمی‌کنیم، درحالی‌که آن موقع مخالفت با مجاهدین خلق با توجه به اینکه در جامعه و دانشگاه‌ها طرفدار داشتند، به‌نوعی انتحار سیاسی بود. هر کسی با این‌ها مخالفت می‌کرد، می‌گفتند با ساواک همکاری می‌کند، همکار رژیم شاه است و سرمایه‌دار است؛ همینطور هم شد و علیه ایشان خیلی تبلیغات کردند و می‌گفتند مبارز نیست.

یعنی این اتهامات صرفا به خاطر انتقاد از سازمان مجاهدین خلق بود؟

بله، اگر کسی می‌گفت راه ما غیر از اینهاست، به‌شدت مورد حمله واقع می‌شد و ایشان تنها کسی در داخل ایران بود که این موضع را اعلام کرد و تا آستانه پیروزی انقلاب هم خیلی از مبارزان مسلمان و سران نمی‎دانستند تکلیف ما با مجاهدین خلق چیست، اما ایشان بود که محکم ایستاده بود که این‌ها نباید وارد دستگاه رهبری نهضت شوند. در روز ورود امام هم قرار بود مادر رضایی‌ها پیام خانواده‌های شهدای ایران را قرائت کنند. اینطور برنامه‌ریزی کرده بودند و با پاریس هم هماهنگ شده بودند. آن موقع بالاخره افرادی بودند که به این‌ها گرایش داشتند، خود حاج احمد آقا به این‌ها گرایش داشت، آنجا هم قطب‌زاده و بنی‌صدر بودند و می‌گفتند که با خود امام هماهنگ شده و باید این کار انجام شود که شهید مطهری تماس گرفت و گفت که این کار به صلاح نیست.

این داستان را آقایان ناطق‌نوری، کروبی و عسگراولادی تعریف می‌کردند. تماس می‌گیرند با پاریس و به حاج احمد آقا می‌گویند که صلاح نیست این کار انجام شود، گفت که دیگر تصمیم گرفته شده است. آقای ناطق نوری و کروبی هم توضیح می‌دهند، اما قبول نمی‌کند تا اینکه شهید مطهری گوشی را می‌گیرد و می‌گوید: «احمد مراقب باش، بیت امام مانند بیت آقای بروجردی نشود، از قول من به امام بگو اگر این مطلب را پذیرفتید، از این ساعت دیگر من با شما نیستم.» ایشان می‌دانستند که کار اطرافیان است؛ لذا ۱۰ دقیقه بعد تماس می‌گیرند و می‌گویند که امام گفته است هرچه آقای مطهری گفته همان را عمل کنید و روز ۱۲ بهمن هم اجازه ندادند که این کار انجام شود.

‌یعنی ایشان از تصمیم امام اطلاع داشتند یا صرفا به جای امام تصمیم گرفتند و امام کوتاه آمد؟

نه حدس می‌زدند که حتما امام مخالف است، اما از آن طرف هم قاطعانه می‌گفتند که اگر واقعا قبول کردید که این‌ها کم‌کم در دستگاه رهبری نهضت نفوذ کنند، من دیگر نیستم. این نشان می‌دهد که نوع نگاه ایشان به ولایت فقیه چگونه بود. این چیز مهمی است، ایشان آدمی نبود که تسلیم محض باشد، یعنی ولایت‌فقیه به این معنی نیست و ما باید این را یاد بگیریم که هیچ‌وقت عقل ما در برابر ولایت فقیه تعطیل نمی‌شود و ما باید این‌ها را از ایشان یاد بگیریم که آنجا که فکر می‌کنیم دارد اشتباه می‌شود؛ نظرمان را بگوییم و حرف بزنیم. هنوز معلوم نبود نظر امام چیست، اما شهید مطهری، چون ایدئولوژیک نگاه می‌کرد، می‌گفت این راه غلط است و نباید آن راه را رفت؛ بنابراین محکم می‌گوید که اگر شما این را پذیرفتید، من دیگر نیستم. بعدتر هم همین بود.

وقتی می‌خواستند ریاست کمیته‌های انقلاب را تعیین کنند، عده‌ای رفته بودند با امام درباره آقای لاهوتی حرف زده بودند و ایشان قرار بود رئیس کمیته‌های انقلاب شود. به قولی امام هم حکم را نوشته بودند و حکم برای خوانده شدن در راه صداوسیما بود. بعضی هم می‌گویند حکم هنوز دست آقای لاهوتی بوده، همچنین گفته شده که در بین راه آقای مطهری آقای لاهوتی را می‌بیند و می‌فهمد چه حکمی دست ایشان است و ناراحت می‌شود که اگر ریاست کمیته‌ها در اختیار آقای لاهوتی قرار بگیرد، این کمیته‌ها به‌دست مجاهدین می‌افتد، زیرا هم خود آقای لاهوتی در دو سالی که زندان بوده به آن‌ها گرایش پیدا کرده بود و هم دو پسرش در کادر مرکزی مجاهدین بودند.

این داستان را آقای مهدوی‌کنی تعریف کرد که ما (خودش، آقای بهشتی، آقای هاشمی و شاید رهبر انقلاب و آقای مفتح) همه در مدرسه علوی نشسته بودیم که آقای مطهری سراسیمه به اتاق آمد و گفت که چه نشسته‌اید که انقلاب در خطر است و امام حکم کمیته‌های انقلاب را برای آقای لاهوتی نوشته است و این خطرناک است؛ کدام‌یک از شما‌ها حاضرید قبول کنید که رئیس کمیته‌ها شوید. آقای مهدوی‌کنی می‌گوید من قبول می‌کنم، به شرط اینکه کمک کنید، بعد آقای مفتح گفتند کمک می‌کنیم. شهید مطهری نزد امام می‌رود و داستان را می‌گوید که اینطور است و این لاهوتی قدیم نیست و تغییر کرده است. امام گفتند شما چه کسی را پیشنهاد می‌کنید که شهید مطهری می‌گوید، آقای مهدوی‌کنی هستند.

ایشان (مهدوی‌کنی) می‌گوید من حکم خودم را برای ریاست کمیته‌های انقلاب اسلامی با خط آقای مطهری و امضاء امام دارم، یعنی حکم را هم شهید مطهری نوشته بود. حساسیتی که ایشان نسبت به این موضوع داشت که چپ‌ها نباید وارد شوند، حساسیتی بود که پای آن ایستاده بود و شاید علت اینکه ایشان اولین هدف ترور بود، همین موضوع است. این‌ها می‌دیدند تا ایشان وجود دارد، نمی‌توانند وارد شوند و فرقان هم به‌شدت به مجاهدین خلق وصل بود و در تصمیم ترور به نظر من مجاهدین نقش داشتند.

یکی از نقش‌های اصلی در شورای انقلاب را شهید مطهری داشتند. حتی گفته می‌شود ابتکار این شورا و پیشنهادش با شهید مطهری بوده است. آیا می‌توان گفت که چنین طرحی در همین راستای ضرورت صراحت در نگاه انقلابیون بود که رهبران و تیمی را معرفی کنند که مردم در جریان جدا شدن نهضت از چپ‌ها باشند؟

تقریبا این هم بوده است که اگر اتفاقی برای امام افتاد، شورایی باشد که کار را ادامه دهد و یک وقت مردم بدون رهبر نباشند. در سفر شهید مطهری به نوفل‌لوشاتو، هسته اصلی‌اش پیدا می‌شود و شاید هم پیشنهاد تشکیل را شهید مطهری داده بود که به فرانسه رفتند و بعد که برگشتند آقایان هاشمی، بهشتی، باهنر، موسوی اردبیلی را خواستند و گفتند که من از طرف امام مامور هستم که شورای انقلاب را تشکیل دهم. بعدا هم افرادی به این هسته اصلی اضافه شدند.

سر انتخاب مهندس بازرگان چطور؟ این نگاه وجود داشت؟

در انتخاب بازرگان من فکر می‌کنم نقش اول را شهید مطهری داشت، زیرا بیشترین شناخت را روی آقای بازرگان داشت. از سال ۳۴ ایشان با آقای بازرگان و آقای طالقانی ارتباطات نزدیکی داشتند و اولین انجمن اسلامی دانشجویان تشکیل می‌شود و از آنجا انجمن اسلامی پزشکان و سپس مهندسان تشکیل می‌شود که این‌ها همیشه همراه با شهید مطهری بودند و ایشان سخنران اصلی بود. از همان سال ۳۴ مهندس بازرگان را به‌عنوان انسانی متدین می‌شناخت، البته انتقاداتی هم به برخی افکار ایشان داشت، مثلا اظهاراتی که ایشان درباره توحید و معاد و نبوت داشتند. در این جلسات انجمن اسلامی این موارد بحث می‌شده و در خیلی از موارد نظرات بازرگان را رد می‌کرد و مباحثات بین آن‌ها بوده است. اما نکته مهم این است که نوع برخورد شهید مطهری با آقای بازرگان و تیپ نهضت آزادی با نوع برخورد با مجاهدین خلق فرق داشته است.

ایشان درباره مجاهدین خلق می‌گفت که سران این‌ها صداقت ندارند، مارکسیست هستند و می‌خواهند از اسلام به‌عنوان ابزار استفاده کنند، می‌بینند در ایران نمی‌توان کمونیسم عریان را ارائه کرد پس بنابراین می‌آیند از آیات و روایات استفاده می‌کنند. شاید اولین بار صفت منافق را ایشان در پاسخ به برخی تفسیر‌های گروه فرقان به مجاهدین داد و می‌گفت شما اگر بخواهید به این کارتان ادامه دهید و اینطور تفسیر کنید، ما مجبور هستیم جریان شما را ماتریالیسم منافق بدانیم.

آنجا شهید مطهری محکم می‌ایستد که این‌ها حق ندارند وارد شوند، اما تیپ مهندس بازرگان را می‌گفتند این‌ها آدم‌های صادقی هستند و دنبال حقیقت هستند، منتها این‌ها تیپی هستند که صرفا با علوم تجربی آشنا هستند و ممکن است مثلا در مسئله توحید جا‌هایی برداشت‌های اشتباه داشته باشند.

یعنی در بحث شورای انقلاب، و حکومت تنوع افکار و عقاید سیاسی درون اسلام را قبول داشتند و موافق حضور جریان‌های غیرمسلمان نبودند؟

بله، برای همین هم بود که بعدا آقای بازرگان هم اضافه شدند. ایشان بین کسی که دنبال حقیقت است، اما اشتباه کرده فرق می‌گذاشت با کسی که از ابتدا عقیده‌ای را انتخاب کرده، اما از قرآن و نهج‌البلاغه می‌خواهد به‌عنوان ابزار استفاده کند. این بود که رفتارشان با با مجاهدین فرق می‌کرد. من فکر می‌کنم بازرگان را خود شهید مطهری معرفی کرد، برای اینکه نخست‌وزیر دولت موقت باشد و امام هم از مهندس بازرگان شناخت اجمالی داشتند و ایشان را انسان متدینی می‌دانستند و سابقه زیادی داشت؛ در دولت مصدق وزیر بود و کلا انتخاب درستی در آن مقطع بود و باعث شد که انقلاب زودتر به پیروزی برسد. یعنی نشان داد که این انقلاب خیلی سر ستیز دائمی با غرب داشته باشد، نیست. ولی بعدا آقای بازرگان در جا‌هایی به مشکلاتی برخورد کرد.

این تعبیر هم وجود دارد که اگر آقای مطهری شهید نمی‌شدند، شخصیتی مثل بازرگان به حاشیه نمی‌رفت و تندروی‌ها در آن فضا ایجاد نمی‌شد. شما تحلیل‌تان از این موضوع چیست؟

حتما همینطور است و این تندروی‌ها یا انجام نمی‌شد و یا کمتر انجام می‌شد. ایشان با کار‌های احساسی و هیجانی و غیرعقلانی میانه‌ای نداشت. من حدس می‌زنم اگر ایشان بود داستان تسخیر سفارت آمریکا اتفاق نمی‌افتاد یا اگر هم اتفاق می‌افتاد به سرعت تمام می‌شد. ایشان می‌توانست امام را قانع کند. امام هم ابتدا مخالف بودند و گفتند همه را بیرون بریزید، منتها نمی‌دانم رفتند به امام چه گفتند که شور انقلاب از بین می‌رود و امام هم راضی شدند. من مطمئنم ایشان بود، قضیه طور دیگری می‌شد. ولی اینکه بیایند و ۴۴۴ روز آنطور شود، بعید بود. خیلی از حوادث انقلاب به شکل دیگری اتفاق می‌افتاد، به علت اعتمادی که امام به ایشان داشتند، ما کسی در حد ایشان نداشتیم که امام اینطور قبولش داشته باشند، هم به فکر ایشان اعتقاد داشتند و هم به تقوای ایشان و هم اینکه دنبال پست و مقام نبودند. اصلا برنامه داشت که به قم برود، نظر امام هم همین بود که یک مقدار انقلاب سر و سامان یافت به قم برگردند. حتی ایشان نزدیک شهادت به امام گفته بودند که به قم بروند امام گفته بودند یک مدتی باشند. زیرا هدف این است که طلبه تقویت شود، آنجا خراب شود کل انقلاب از بین می‌رود. امام (ره) می‌دانستند که ایشان آدمی است که صلاح کشور و انقلاب را می‌خواست. ایشان اگر بود مثلا داستان آقای منتظری به این شکل نمی‌شد.

یکی دیگر از موضوعاتی که مطرح است، مجلس موسسان است. ایشان چه دیدگاهی داشتند نسبت به اینکه باید کثرتی در قانون اساسی‌نویسی اتفاق بیفتد؟

فرصتی نشد، ایشان تقریبا دو ماه و نیم بعد از پیروزی انقلاب شهید شدند، و هنوز بحث قانون اساسی به صورت جدی مطرح نشده بود. البته پیش‌نویسی که نوشته بودند را ایشان در حال مطالعه بود و حواشی هم به آن نوشته بود. حتما اگر بودند در مجلس خبرگان قانون اساسی موثر بود، من اعتقادم این است که اگر بود ما قانون اساسی بهتری داشتیم.

پس از انقلاب، اکثر احزاب و جریان‌های سیاسی یک نوعی می‌گویند وام‌دار اندیشه‌های شهید مطهری هستند و خودشان را دنباله‌رو افکار ایشان می‌دانند. حتی طرفداران افرادی مثل آقای مصباح یزدی، این نگاه را مطرح می‌کردند و می‌کنند. شما اگر بخواهید این جریان‌شناسی را انجام دهید، کدام‌یک از جریان‌ها در پهنه سیاسی ایران را نزدیک‌تر و وفادارتر به اندیشه‌های شهید مطهری می‌دانید؟

از این دو گروه موجود در کشور که فعال هستند (اصول‌گرا‌ها و اصلاح‌طلبان) هیچ‌کدام به صورت کامل منطبق بر افکار و راه ایشان نیستند. اصول‌گرا‌ها در مسائلی مانند آزادی بیان و آزادی تفکر و حقوق شهروندی اصلا نگاه شهید مطهری را ندارند. اصلاح‌طلبان هم در مباحث استقلال فرهنگی و عدم خودباختگی فرهنگی به فرهنگ‌های بیگانه، خیلی منطبق نیستند؛ لذا ما هیچ‌کدام از گروه‌ها را نمی‌توانیم بگوییم کامل پیرو راه شهید مطهری هستند. افراد اندکی داریم که دو جنبه را دارند، هم روی مسائلی مانند آزادی بیان و حقوق اساسی مردم تاکید دارند و هم تاکیدشان روی استقلال فرهنگی است.

برای این افراد می‌توانید مثالی بزنید؟

یکی از این افراد مرحوم آقای عماد افروغ بود، ولی افرادی با این نگاه بسیار نادر هستند که اعتقادی به آزادی بیان و رعایت حقوق مردم داشته باشند و از آن طرف در بعد فرهنگی هم نگاه خود را داشته باشند.

شما خودتان را چهره‌ای می‌دانید که شبیه پدر هستید و راه پدر را ادامه داده است؟

تنها راه همین بوده است. بعد از شهادت ایشان من تدوین‌کننده آثار باقی‌مانده از ایشان بودم و خیلی در آثار ایشان فرو رفتم و دیدگاه‌ها و نظرات او در من نقش بسته است و خود به خود من حرف‌های ایشان را می‌زنم و مواضعی که دارم در واقع تفکر ایشان را بیان می‌کنم. اتفاقا یک‌بار مرحوم افروغ در مجلس هشتم همین را گفته بود. زمانی که به من خیلی حمله می‌کردند، گفته بود آقای مطهری دارد حرف‌های پدرش را می‌زند برای چه به او حمله می‌کنید. از بس که با آثار ایشان سروکار داشتم، من حرف‌های ایشان را می‌زنم. ایشان وقتی شهید شدند ۲۹ کتاب داشتند، اما همانطور که می‌دانید تعداد زیادی سخنرانی و درس از ایشان باقی مانده بود که الان ۱۵۰ کتاب از ایشان وجود دارد. اکثر گردآوری این کتاب‌ها کار من بوده است و به همین علت فکر ایشان در ما رسوخ کرده است، البته ممکن است جا‌هایی هم اشتباه کنم.

ایشان از چهره‌هایی هستند که اگر بودند احتمالا خیلی اتفاقات متفاوتی رخ می‌داد و کشور به این نقطه نمی‌‎رسید. یکی از مسائلی که وجود دارد، بحث عرفی‌سازی اسلامی و اسلام عرفی است. برخی می‌گویند با توجه به طرح فقه پویای استاد مطهری، این مسئله را می‌توان مبتنی با آن تعریف کرد و می‌توان فضای کشور را به سمت آرامش برد. نظر شما با توجه به مبانی نظری و عملی ایشان چیست؟ اگر استاد الان بودند چه می‌کردند و چه تاثیری می‌توانستند داشته باشند؟‌

نمی‌توان گفت عرف را به‌عنوان یک مبنا، به‌طور مطلق بپذیریم، زیرا خیلی از عرف‌ها می‌تواند غلط باشد، هر عرفی که لزوما درست نیست. اسلام آمد برخی عرف‌ها را از بین برد و تغییر داد، این است که آنچه برای ما مهم و معیار است، همان عناصر و احکام اسلام است، منتهی شکل اجرای آن می‌تواند متفاوت باشد. مثل همین مسئله حجاب که الان مطرح است، حکم روشن است و قابل تغییر نیست و به‌صورت روشن و صریح در قرآن آمده است. حجاب درباره مرد و زن هست، اما درباره زن به خاطر نقشی که دارد، تاکید بیشتری شده و شکل متفاوتی دارد. حد آن هم مشخص است و زن نباید به شکلی در جامعه ظاهر شود که محرک باشد. این‌ها ثابت و غیرقابل تغییر است که بگوییم این روشن نیست. این مطلب روشن است، اما شکل آن می‌تواند تغییر کند. آنکه به عرف برمی‌گردد، شکل ایجاد عرف است نه خود حکم. این است که عرف در همین حدود می‌تواند موثر باشد.

سوال من درباره رویکرد استاد در برابر فضای اعتراضی است و اینکه برای تنش‌زدایی چه می‌کردند؟ خیلی از مردمی که بی‌حجاب هستند می‌دانند اسلام چه گفته است؛ برای اینکه جلوی تنش بیشتر در مسائلی مانند اقتصادی و فرهنگی را بگیرند چه می‌کردند و چه مواجهه‌ای با مردم می‌داشتند؟

مسئله اقتصاد که راه‌حل خودش را دارد و باید ارتباط خودشان را با جهان درست کنند، اولین کار این است که روابط درست شود. اقداماتی که اخیرا صورت گرفته است، بهبود ارتباط با کشور‌های عربی مثل عربستان اتفاق مثبتی بود و باید ادامه پیدا کند و ما با سایر کشور‌های اسلامی مثل مصر و اردن روابط‌مان را برقرار کنیم، فقط‌ای کاش بهبود رابطه ما با عربستان از سمت خودمان انجام می‌شد نه اینکه چین واسطه شود و ما در رودربایستی با چین دست‌مان بسته شود. فردا با عربستان مشکل پیدا کنیم، با چین مشکل پیدا کرده‌ایم. بهتر بود خودمان ارتباط برقرار می‌کردیم، اما همین هم که شده، غنیمت است، ولی به شرط اینکه ادامه داشته باشد و حتی رابطه با آمریکا برقرار شود. بناست تا ابد ما رابطه نداشته باشیم؟

برقراری رابطه با آمریکا که با آرمان‌های انقلاب منافاتی ندارد، چه کسی گفته ما نباید تا ابد ارتباط داشته باشیم، رابطه با آمریکا هم مثل رابطه با انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و چین است. اگر موضوع ارتباط نداشتن ما با آمریکا، بحث فلسطین است که این‌ها همه با اسرائیل ارتباط دارند و طرفدارش هستند. این دلیل نمی‌شود که بگوییم رابطه نداشته باشیم، این به ضرر مردم ماست. موضوع برجام را باید به سرانجام برسانند.

اگر ایشان بود، برای جلوگیری از ادامه نارضایتی و اعتراض که ایجاد می‌شد، چه برنامه‌ای را با توجه به تنوع افکار و نارضایتی‌ها پیشنهاد می‌داد؟

من که نمی‌توانم از طرف ایشان اظهارنظر کنم. اما چیزی که می‌توانم حدس بزنم این است؛ اولا در کشور ما متاسفانه اعتراض به‌رسمیت شناخته نشده است، همین که عده‌ای اعتراض می‌کنند، به سرعت این‌ها را متهم به براندازی می‌کنند و سریع به درگیری کشیده می‌شود و این نقطه‌ضعفی است که ما داریم، درحالی‌که اگر از ابتدا ما مردم را عادت داده بودیم که به‌راحتی مثل بقیه کشور‌ها حرف‌شان را بزنند؛ مردم عادت می‌کردند که چگونه اعتراض کنند. از طرفی هر کسی حرفی دارد می‌زد و صداوسیما هم آن را پخش می‌کرد. اما ما از اول این را انجام ندادیم، مردم، چون تمرین نکرده‌اند تا اتفاقی می‌افتد، شروع به دادن شعار‌های تند می‌کنند و از آن طرف هم برخورد می‌شود و کشته می‌دهند. حکومت کاری کرده که مبارز ه آسان شود و با یک روسری از سر برداشتن فرد احساس مبارز بودن داشته باشد. بگذارید اصلا یک میلیون نفر بیایند، همین‌ها را بخواهید حرف بزنند.

در همین ایام سال گذشته من پیغام دادم به صداوسیما که همین خانمی که روسری‌اش را آتش زد را به صداوسیما بیاورید که حرفش را بزند، یا آن فردی که برای براندازی شعار می‌دهد را بیاورید و بگویید اصلا نظام برود، جایگزین شما چیست؟ اگر این کار‌ها را انجام دهیم، جامعه آرام خواهد شد، اما ما چکشی برخورد می‌کنیم. در آبان ۹۸ هم همین مسئله در داستان بنزین بود، منهای اینکه بد عمل شد که یک‌باره اعلام کردند، اما چون تمرین نشده است به اینجا کشیده می‌شود. ما اصلا نباید کشته بدهیم، آبان ۹۸ من مجلس بودم، خودشان آمدند و گفتند ۲۳۰ نفر از هر دو طرف کشته شده‌اند. این خیلی وحشتناک است، ما می‌خواستیم وزیر کشور را استیضاح کنیم، اما نگذاشتند. گفتیم بگذارید مردم احساس کنند جایی داخل حکومت وجود دارد که حرف ما را بزند. هدف ما صرفا برکناری وزیر کشور نبود، مردم باید ببینند که این حرف‌ها گفته می‌شود.

حکومت اسلامی و چیزی به نام جمهوری اسلامی شکل گرفته است. این چقدر با خواسته شهید مطهری شباهت دارد؟

چیزی که الان وجود دارد با نظریاتی که ایشان در همان فاصله یکی دو ماه مانده تا انقلاب تا زمان شهادت ابراز کردند، متفاوت است. در همین دوره ایشان حدود ۲۶ سخنرانی دارند و چیز‌هایی که پیش‌بینی می‌کردند پیش آید را مطرح کردند و این نکته عجیبی است؛ ایشان خیلی کوتاه بعد از پیروزی بودند، اما این همه مطلب درباره دموکراسی، عدالت و آزادی گفته‌اند. ایشان می‌گویند حتی احزاب غیراسلامی آزاد هستند فعالیت کنند منتها باید تابلوی خودشان را داشته باشند، مثلا بگویند حزب کمونیسم ایران، نه اینکه یک آیه قرآن زیر آن بگذارند. این‌ها یا کمونیست هستند یا مسلمان، البته ما این را در قانون اساسی نداریم و به خاطر همین است که می‌گویم اگر ایشان بودند، قانون اساسی به شکل دیگری نوشته می‌شد. یا اینکه می‌گویند در دانشکده الهیات یک استاد مارکسیست بگذاریم و از آن طرف ما هم حرف بزنیم و اصلا واحد درسی برای آن بگذاریم.

در موضوع آزادی بیان ما کسی را در حد ایشان نداریم، در موضوع استقلال فرهنگی هم همین است. درباره آینده روحانیت ایشان به شدت و سختی می‌گوید که روحانیون در جمهوری اسلامی نباید پست اجرایی و دولتی بگیرند، زیرا روحانیت شیعه همیشه از دولت‌ها مستقل بوده است؛ از نظر روحی به خدا متکی بوده و از نظر اجتماعی به مردم؛ این حالت باید حفظ شود و همیشه در کنار مردم و مقابل دولت‌ها باشد، اما به این عمل نشد. ایشان روی این موضوع مهم تاکید داشت و پیش‌بینی می‌کرد که اینطور شود و می‌گفت نباید پست اجرایی داشته باشند.

در مجلس و قوه قضائیه ایراد ندارد، اما اینکه رئیس‌جمهور شود، وزیر شود و معاون وزیر باشد را قبول نداشتند. بعد هم می‌گویند که روحانیت باید به‌شدت کار کند و فعالیتش را ده برابر کند. مثلا اگر امروز بودند که در همین بحث فضای مجازی می‌گفتند که باید فعالیت‌ها را ده برابر کرد. همان زمان آقایان رفتند و حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، عده‌ای گفتند که چرا شما نیستید؟ گفتند که من وظیفه دیگری دارم، حزب یعنی اینکه می‌خواهند قدرت کسب کنند، من که دنبال این مسئله نیستم. ایشان با تشکیل حزب جمهوری اسلامی مخالف بود و در ابتدا امام هم مخالف بودند، اما آقای بهشتی و هاشمی اصرار کردند و امام هم پذیرفت. البته شهید مطهری با حزب مخالف نبود، مخالف حزبی بود که موسسین آن فقط روحانی باشند. می‌گفت روحانیت باید در چارچوب روحانیت فعالیت کند که همه مردم را پوشش دهد، اما وقتی شما وارد حزب می‌شوید یعنی قسمتی از مردم. آخر هم که دیدیم حزب تعطیل شد. ایشان تاکید داشت که روحانیت باید کار اصلی خودش را انجام دهد. کار اصلی آن‌ها هدایت مردم و نظارت بر دولت‌ها باشد، باید در کنار مردم باشند و انتقاد کنند، اما این وضعیت فعلی واقعا بد است.

مراجع جرات ندارند حرف بزنند، این چه مرجعی است که نمی‌تواند حرف بزند. یکی از مراجع بود که به او گفتیم چرا شما درباره این موضوع اظهارنظر نکردید، گفت اجازه دهید، برویم طبقه پایین به زیرزمین برویم، می‌ترسید که شنود داشته باشد. به آنجا رفتیم، گفت که شما فکر کرده‌اید ما آزاد هستیم و می‌توانیم هر حرفی را بزنیم؟ من درباره یک موضوع حرفی را زدم، پیش من آمدند و گفتند فلان می‌کنیم. این بد است، روحانیت باید آزاد باشد و حرفش را بزند حتی اگر مخالف نظام باشد. می‌گویند در نهایت جایی که اختلاف می‌شود نظر، ولی فقیه ملاک است، ولی باید بتوانند حرف بزنند، این بهتر است یا اینکه از ترس نتوانند حرف بزنند؟ روحانیت باید به جایگاه خود برگردد، اگر ایشان بود حتما این وضع روحانیت را نداشتیم.

مسئله آزادی بیان هم همین است، فضای بسته‌ای داریم و قطعا ایشان به این فضا راضی نبود. نوع برخورد با منتقدان همین است، کسی انتقاد کند بازداشت و زندان می‌شود. ایشان به صراحت می‌گوید اگر جمهوری اسلامی بخواهد فضای خفقان ایجاد کند، شکست می‌خورد، این‌ها هست و چاپ شده. صدای ایشان موجود است. می‌گویند اگر نخواهد به عدالت اجتماعی اهمیت دهد، شکست می‌خورد. این حرف‌ها را ایشان ده روز بعد از پیروزی انقلاب می‌گوید که همه در حال شور و شعف هستند. قطعا اگر ایشان بود ما شرایط دیگری داشتیم.

هم میهن

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین