روزنامه الشرق الأوسط در گزارشی در این باره نوشت: «با نزدیک شدن به اولین سالروز اعلام کشته شدن ایمن الظواهری، رهبر القاعده در حمله هوایی آمریکا در اواخر ژوئیه ۲۰۲۲ در پایتخت افغانستان، این سازمان امروز عاجز از تکرار حملات تروریستی بزرگ خود است. علاوه بر این به نظر میرسد که شاخههای القاعده در کشورهای مختلف نیز از استراتژی زمان اسامه بن لادن، رهبر سابق این سازمان که از آن به عنوان استراتژی «دشمن دور» نام برده میشود، عقب نشینی کردهاند و همچنین پس از سپردن رهبری آن به «سیف العدل» برخی گروههای وابسته به القاعده خواستار منحل کردن این سازمان شدهاند.
سالهای اولیه هزاره جدید میلادی شاهد تغییری اساسی در شیوه فعالیت گروههای افراطی در تعدادی از کشورهای عربی بود. در دهه نود قرن گذشته، هدف این گروهها صرفاً محلی و بر سرنگونی نظامهای حاکم با ادعای «مرتد» بودن آنها متمرکز بود. در نیمه دوم همین دهه، مشخص شد که این گروهها نتوانستهاند به هدف خود دست یابند؛ بنابراین از نظر نظامی شکست خوردند، هستههای آنها متلاشی شد و بسیاری از رهبران ارشد این گروهها دستگیر یا کشته شدند. این اتفاق برای «گروه اسلامگرای مسلح» در الجزایر، «گروه مبارز اسلامگرا» در لیبی و «گروه جهاد» و «گروه اسلامی» در مصر رخ داد.
این شکست با ورود سازمان «القاعده» به خط همزمان شد. اسامه بن لادن، رهبر این سازمان در سال ۱۹۹۶ پس از عدم استقبال از وی در سودان بار دیگر وارد افغانستان شده بود. همین اتفاق در مورد ایمن الظواهری، رهبر «گروه جهاد» در مصر که او نیز از سودان تبعید شده بود، رخ داد و او پس از ناکامی در رسیدن به چچن به عنوان اولین هدف خود، در افغانستان مستقر شد.
بن لادن از مقر جدید خود در افغانستان تلاش کرد تا گروههای "شکست خورده" را متقاعد کند که در یک «پروژه و جنگ جهانی» به او ملحق شوند؛ جنگی که دیگر هدف آن نظامهای و رژیمهای محلی نبود بلکه هدف آمریکاییها و به طور کلی غرب بود که تحت عنوان استراتژی هدف قرار دادن «دشمن دور قبل از دشمن نزدیک» معرفی شد.
«پروژه جهانی القاعده» فوریه ۱۹۹۸ و با تأسیس «جبهه بینالمللی برای مبارزه با یهودیان و صلیبیون» راه اندازی شد و علاوه بر القاعده، گروه جهاد مصر و بخشی از گروه اسلامگرای مصر جناح رفاعی طه و گروههایی دیگر در جنوب شرق آسیا نیز در آن حضور داشتند. چند ماه بیشتر از تشکیل گروه مذکور نگذشته بود که اجرایی کردن طرح خود برای هدف قرار دادن آمریکاییها را با بمباران سفارتخانههای واشنگتن در نایروبی و دارالسلام در اوت ۱۹۹۸، انفجار ناوشکن «یو اس اس کول» در سال ۲۰۰۰ در سواحل یمن و حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک و واشنگتن آغاز کرد.
طبیعی بود که متحدان جدید القاعده به پروژه «جهانی» آن بپیوندند. این روند «جهانی» سازمان «القاعده» و متحدانش تا مرحله موسوم به «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ ادامه یافت، زمانی که چندین کشور دچار انقلابها و آشفتگیهای داخلی شدند و این سازمان اقدام به بهره بردن از این اتفاقات و سقوط برخی نظامهایی کرد که گروههای افراطی را در دهه ۹۰ شکست داده بودند.
با این حال، القاعده در آن دوره با دو مشکل عمده مواجه شد؛ مشکل نخست این بود که آمریکاییها ۱۰ سال پس از تعقیب و گریز، سرانجام اسامه بن لادن را پس از فرار از غار «تورا بورا» در رشته کوههای شرق افغانستان در شب دوم مه ۲۰۱۱ در ویلایی در شهر ابیت آباد پاکستان کشتند. علیرغم اعلام سریع الظواهری به عنوان جانشین بن لادن اما او دیگر از اقتدار بن لادن برای سازمان و شاخههای آن برخوردار نبود و پس از آن دیگر اوضاع مانند قبل نشد.
مشکل دوم داعش بود؛ این سازمان که از بطن شاخه القاعده در بین النهرین برخاسته بود، طولی نکشید که با الظواهری به مشکل و اختلاف برخورد. سوریه عامل این اختلاف بود؛ چراکه داعش به سرکردگی ابوبکر البغدادی، با استفاده از تضعیف نظام بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه به دنبال گسترش نفوذ در سوریه بود؛ اما طولی نکشید که البغدادی با یک شورش داخلی مواجه شد و ابومحمد الجولانی که البغدادی او را برای رهبری عملیات توسعه نفوذ در سوریه فرستاده بود، از الظواهری کمک گرفت تا گروهش یعنی جبهه النصره را از زیر پرچم داعش به سرکردگی البغدادی خارج و آن را مستقل کند. این درحالی بود که البغدادی نیز نمیتوانست اجازه چنین شورشی علیه قدرت خود را بدهد، حتی اگر شورشیان از حمایت رهبری القاعده برخوردار باشند. بدین ترتیب جنگ شدیدی بین دو طرف درگرفت که تقریباً با پیروزی قاطع البغدادی بر الجولانی خاتمه یافت و به دنبال آن ابوبکر البغدادی با القاعده برای گسترش نفوذ در سراسر جهان رقابت کرد تا اینکه ۲۷ اکتبر ۲۰۱۹ در ادلب سوریه به دست آمریکاییها به هلاکت رسید.
با توجه به این وضعیت، «جنگ جهانی» که از دهه ۱۹۹۰ توسط سازمان القاعده علیه غرب به طور کلی و آمریکاییها به طور خاص آغاز شده بود، اگر نگوییم کاملا متوقف شده میتوان اطمینان داد که تا حد زیادی فروکش کرده است. چند سال گذشته ناتوانی القاعده در تکرار حملات بزرگی که قبلاً انجام داده بود؛ ازجمله بمباران دو سفارت در دارالسلام و نایروبی، بمباران ناوشکن کول، حملات ۱۱ سپتامبر در واشنگتن و نیویورک، سپس بمب گذاریهای بالی و ایستگاههای متروی لندن که گفته میشود مرتبط با القاعده بود را آشکار کرد.
توقف حملات «جهانی» تنها شامل رهبری القاعده نمیشود، بلکه شاخههای آن به عنوان بخشی از استراتژی هدف قرار دادن «دشمن دور» را نیز در بر میگیرد. در واقع، توقف عملیاتهای جهانی القاعده با صدور بیانیههایی توسط خود شاخههای القاعده همراه شد و در این بیانیهها تأیید شده است که فعالیت آنها دیگر جهانی نیست و صرفا «محلی» و در داخل کشورهای محل حضور این گروهها است و این به منزله دور شدن آنها از «پروژه جهانی القاعده» قلمداد میشود.
یک عضو جدا شده از القاعده در این باره به الشرق الأوسط گفت: بازگشت به نبرد با دشمن نزدیک به جای دشمن دور به دو دلیل صورت گرفته است؛ دلیل نخست «ناتوانی» است؛ مشکل القاعده این است که توانایی برقراری ارتباط با هستههای خود و قاچاق افراد برای تشکیل تیمها و جذب افراد در کشورهای دوردست مانند آمریکا، کانادا، استرالیا، اروپا و دیگر کشورها را از دست داده است و همچنین دیگر توانایی تامین مالی این گروهها را ندارد.
وی میگوید: دلیل دوم نیز این است که اغلب شاخههای القاعده اکنون درگیر مسائل داخلی خود هستند؛ جنبش الشباب سومالی بر سومالی و جوامع سومالیایی در کنیا، اوگاندا و اتیوپی متمرکز شده است، شاخه القاعده در یمن مشکلات غیرقابل تصوری دارد و به سختی میتواند خود را در داخل این کشور سازماندهی کند و دغدغه امروز آن زنده ماندن است، سازمان القاعده در افغانستان و پاکستان نیز بر کار برای بازآموزی، ایجاد پایگاهها و آغاز جذب افراد برای عملیاتهای آینده که ممکن است در کشورهای عربی انجام شود، متمرکز است و همچنین گروه موسوم به «حراس الدین» در سوریه نیز صرفا در داخل این کشور اقداماتی را ترتیب میدهد و حتی در داخل ترکیه هم نتوانسته است به نفوذی دست یابد چه برسد به داخل اروپا و آمریکا.
بنابراین امروز به نظر میرسد که «ناتوانی» همان دلیلی است که القاعده و گروههای وابسته به آن را بر آن داشت تا حملات خود علیه «دشمن دور» را متوقف کنند و به تبع آن پروژه جهانی طراحی شده اسامه بن لادن در سرازیری افول قرار بگیرد.»