میزان مشارکت مردم در انتخابات مجلس دوازدهم ۴۱ درصد اعلام شد. طبق اعلام خبرگزاری دولت، از ۶۱ میلیون ایرانی واجد شرایط رأی دادن، ۲۵ میلیون نفر پای صندوقهای رأی رفتند. این کمترین میزان مشارکت مردم ایران در ۱۲ دور انتخابات مجلس بعد از انقلاب است.
سایت عصرایران درباره انتخابات دیروز نوشت: بیشترین میزان مشارکت مردم در انتخابات مجلس، مربوط به مجلس پنجم بود که در آن ۷۱.۱ درصد مردم رای دادند و علی اکبر ناطق نوری رئیس آن مجلس شد. دومین مشارکت بالا نیز مربوط به مجلس ششم بود که ۶۷.۳ درصد رای دادند و مهدی کروبی به ریاست پارلمان رسید.
تا قبل از انتخابات ۱۱ اسفند، پایینترین نرخ مشارکت مربوط به مجلس یازدهم با ۴۲.۵۷ درصد بود که ریاست آن با محمدباقر قالیباف است و اینک، رکورد کاهش مشارکت، باز هم شکسته شده است.
واکاوی علل این افت مشارکت برغم تبلبغات گسترده برای حضور در انتخابات میبایست جزو برنامههای راهبردی و فوری نظام باشد. در غیر این صورت، آسیبهای بسیار جدی متوجه نظام سیاسی حاکم خواهد بود.
این نکته از آن جهت حائز اهمیت ویژه و حیاتی است که در سال ۱۳۹۸ که انتخابات مجلس یازدهم برگزار شد، میزان مشارکت برای اولین بار به زیر ۵۰ درصد رسید و در انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای سال ۱۴۰۰ نیز این مشارکت زیر ۵۰ درصدی ادامه یافت (۴۸.۸ درصد) و اکنون در سال ۱۴۰۲، بار دیگر شاهد مشارکت زیر ۵۰ درصدی در دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان هستیم. به بیان دیگر در همه انتخابات ۴ سال اخیر که همه نوع انتخاباتی هم برگزار شده، بیش از ۵۰ درصد مردم و حتی نزدیک به ۶۰ درصدشان در انتخابات شرکت نکرده اند.
بخش قابل توجهی از شرکت کنندگان نیز به دلایل واضح، رأی باطله به صندوق انداختند. هنوز مشخص نیست در انتحابات اخیر، چند درصد آرا، باطله است، ولی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰، آرای باطله رتبه دوم جدول رده بندی آرا را به خود اختصاص دادند که در تاریخ انتخابات ایران، بی سابقه بود. در آن انتخابات، ۱۲.۸۸ درصد آرای ریخته شده به صندوق، باطله بودند!
بی گمان، نظام باید قدر شرکت کنندگان در انتخابات را بداند و کاری نکند که در دوره بعد، آنها هم دچار ریزش شوند. در کنار ارج نهادن به این حضور، شنیدن صدای اکثریت خاموش، مهمترین وظیفه کسانی است که مدعی دلسوزی برای نظام و حفظ آن هستند.
کنایه تلخ زیدآبادی به اصولگرایان؛ اگر نرخ مشارکت ۲۰ درصد هم میشد، باز هم اعلام جشن و پیروزی میکردند
احمد زیدآبادی تحلیلگر مسائل سیاسی نیز در کانال تلگرامش نوشت: اگر نرخ مشارکت ۲۰ درصد هم میشد، رسانههای اصولگرا باز هم، اعلام جشن و پیروزی میکردند.رسانههای اصولگرا مشارکت حدود ۴۰ درصدی در انتخابات مجلس را به عنوان پیروزی، جشن گرفتهاند.کلاً در کشور ما قرار نیست کسی ذهنیتش را با واقعیت تطبیق دهد، این واقعیت است که باید خودش را با ذهنیت افراد سازگار کند!
وی در مطلب دیگری نیز نوشت: پیش از این نوشته بودم که انتخابات مجلس دوازدهم ارزش دمکراتیک ندارد، اما به لحاظ ترکیبی که پیدا میکند، تا اندازهای جهتگیری آینده را مشخص خواهد کرد. از آنجا که در این دور از انتخابات چهرههای ناشناس بسیاری تأیید "صلاحیت" شده بودند، این احتمال وجود دارد که افرادی با گرایش سیاسی نامشخص و یا بدون گرایش سیاسی خاص، ولی با جهتگیری مخالفت شدید با وضع موجود، اکثریت کرسیهای مجلس را به خود اختصاص داده باشند. البته تا زمان مشخص شدن گرایشِ اکثریتِ راه یافتگان به مجلس باید صبر کرد، اما اگر احتمالی را که مطرح کردم، واقعیت پیدا کند، چه خندهبازاری به پا خواهد شد! چه بسا عجیب و غریبترین مجلس پس از انقلاب شکل گرفته باشد!
یکی که نمیخواست رأی بدهد گفت مثل شورای نگهبان صلاحیتها را احراز نکردم
عباس عبدی، فعال سیاسی نیز در روزنامه اعتماد نوشت: روزهای گذشته بیشترین تحلیلها در باره لزوم مشارکت در انتخابات بود. پایه یکی از اصلیترین تحلیلها این بود که عدم مشارکت، آیا میتواند راهبرد درستی باشد؟ در میان همه استدلالهایی که در دفاع از مشارکت انتخاباتی مطرح شد مهمترین آنها از سوی مقام رهبری بود «اینکه رأی ندادن هیچ مشکلی را حل نمیکند.» یا اینکه انتخابات ضعیف به زیان همه است و انتخابات با مشارکت بالا تجلی قدرت ملی، تضمینکننده امنیت ملی و مأیوسکننده دشمنان است. به نظر بنده کسانی که رأی ندادند دنبال این نیستند که از این طریق مشکلی را حل کنند، پرسش مردم این است که انتخابات چه مشکلی را حل میکند؟ اگر برای این پرسش پاسخی نباشد، چگونه میتوانند رأی بدهند؟ گر چه عمل رای دادن فرصت چندانی از مردم نمیگیرد، ولی این مساله مردم نیست. اگر رای دادن مشکلی را حل کند، حاضرند تا ۱۰ ساعت و بیشتر در سرما و برف یا گرما در صف بایستند و رأی بدهند. واقعیت نامزدهای تأیید شده و فقدان کوچکترین برنامه برای حل مسائل کشور و بیپاسخ ماندن پرسشهای فراوان، جملگی نشاندهنده این واقعیت دردناک است.
هنگامی که مهمترین سرلیست انتخاباتی از دادن کوچکترین پاسخ به انواع و اقسام مسائل پیرامون خود و فرزندان و لیست خود دریغ میکند، چگونه مردم میتوانند به این لیست واحد رأی بدهند؟ در حالی که در دنیای امروز حتی یکی از این اتهامات برای بیرون رفتن از سیاست کفایت میکند.
لیستهای دیگر اصولگرایان نیز یک بازی برای تقسیم غنایم درونگروهی است که ربطی به مسائل مردم ندارد. در مورد لیست صدای ملت نیز چرا مردم باید به کسانی رأی بدهند که حتی اگر انتخاب شوند، فردا شرمنده مواضع برخی از آنان باشند؟ چه کسی تضمینکننده مواضع و رفتار آنان است؟ چرا مردم نباید نامزدهای مورد تأیید خود را داشته باشند؟
یکی که نمیخواست در انتخابات شرکت کند، گفت: «من هم مثل شورای نگهبان صلاحیت نامزدهای موجود را احراز نکردم.» چه پاسخی به او میتوان داد؟
درباره نقش تقویتکنندگی قدرت ملی انتخابات نیز روشن است که احترام این امامزاده یا صندوق رأی بیش از همه به عهده متولیان آن است. شورای نگهبان و وزارت کشور و کلا حکومت حتما میدانستند که کشور تا چه اندازه به حضور مردم و امنیت ناشی از آن نیاز دارد؛ در نتیجه ضیافت انتخابات باید به گونهای باشد که مردم امیدوار باشند و همه با رغبت بیایند، همچنان که در انتخابات گذشته میآمدند.
تردیدی نیست که این انقلاب مبتنی بر خواست و حمایت مردم بوده و اگر قرار است این حمایت ساری و جاری باشد، باید انتخاباتی شایسته آنان نیز طراحی شود.
چه کسی فکر میکرد که سطح نامزدهای نمایندگی و انتخابات در تهران (نمونه کل کشور) ۴۵ سال پس از انقلاب به چنین روزی بیفتد و نامزدهای مشهور آنان سوار بر اسب جلوی مردم گردانده شوند؟ یک نگاه به افراد و سطح نمایندگان و نامزدهای مجلس اول بیندازید و با مجلس فعلی و انتخابات فعلی و رفتارهای آنان و اتهاماتی که علیه آنان است مقایسه کنیم، ماجرا روشن میشود.