هفته اول رقابتهای لیگ ملتهای والیبال جهان در شرایطی برای تیم ملی ایران به پایان رسید که این تیم با قبول چهار شکست بعد از چهار مسابقه به قعر جدول ۱۶ تیمی صعود کرد. ایران که روزگاری تبدیل به قدرتی جهانی در این عرصه شده بود حالا به قدری معمولی شده که به هیچ تیمی نه نمیگوید. شاگردان پائز در این دوره از رقابتها ابتدا به سه تیم صربستان، ایتالیا و کوبا باختند و سپس در آخرین دیدار برابر آرژانتین، در شبی که به نظر میرسید به اندک خودباوری رسیدهاند نتیجه را ۳ بر ۲ واگذار کردند که همین دو ست، یک امتیاز به سبد امتیازی ایران واریز کرد.
نتیجه، ولی همچنان فاجعه است چراکه این تیم با همین تکامتیاز و البته بعد از چهار شکست، در رده شانزدهم و آخرین جدول لیگ ملتها قرار گرفت. با کسب چنین نتایجی و البته نمایش بحثبرانگیز تیم ملی والیبال ایران کسب سهمیه المپیک خوشخیالی محض است. هرچند همین حالا هم ایران دیگر امیدی برای رسیدن به پاریس نخواهد داشت. خطر بزرگتر، ولی سیر نزولی والیبال و در ادامه خروج از جمع برترینهای دنیا خواهد بود. مسیری وحشتناک که پای کادر مدیریتی و فنی سابق و کنونی در آن گیر است.
والیبال در شرایطی به روزهای خوبش با سرمربیان مطرح خارجی رسیده بود که به ناگاه در تصمیمی بحثبرانگیز، محمدرضا داورزنی، رئیس سابق فدراسیون والیبال، تصمیم گرفت زمام امور را به دست مربیان ایرانی بسپارد. از بین ایرانیها بهروز عطایی به عنوان سرمربی انتخاب شد و درست از همان زمان به بعد، سقوط والیبال ملی کلید خورد. بهروز عطایی سرانجام وقتی عملکرد بدی در لیگ ملتهای دوره قبل داشت و کسب سهمیه را به خطر انداخت از کارش در میانههای راه استعفا کرد.
پس از آن هم که محمدرضا داورزنی ریاست فدراسیون را واگذار کرد، ولی تیم جدید مدیریت فدراسیون والیبال هم دستکمی از تفکرات فرسوده مدیران قبلی ندارد. میلاد تقوی در شرایطی به عنوان رئیس جدید انتخاب شد که بسیاری او را محمدرضا داورزنی که چندسالی جوانتر است توصیف میکنند. تقوی آنقدری در فدراسیون داورزنی کار کرده که شیوه مدیریتیاش همان باشد. البته که نتایج اخیر تیم ملی هم ضعف مدیریتی را به خوبی برجسته میکند. فدراسیون بعد از داورزنی در تلاش برای جذب مربی طراز اول خارجی بود، ولی آنها هم دستشان به جایی بند نشد تا سرانجام نوبت به پائز رسید؛ مردی که حتی سرمربیان مطرح والیبال ایران هم شناختی از او ندارند.
بدیهی است که با چنین انتخابی، آنهم در شرایطی که ایران در پی کسب سهمیه المپیک است، شانسی برای محققشدن آرزوها باقی نمیماند. پائز در دنیای پرستاره مربیگری در والیبال یکی از آن چهرههای معمولی است. از همه بدتر اینکه سن و سال او هم به گونهای نیست که بشود فاکتور انگیزه را برایش لحاظ کرد و امیدوار شد که بتواند در ادامه، تیم ملی را به جایگاه سابق برگرداند.
البته که درد والیبال به تنهایی به همین موارد خاتمه پیدا نمیکند. مثلا مدیر این تیم در میانههای راه در فرودگاه دوبی مفقود شده و هنوز کسی خبری از شرایط او ندارد. به غیر از این مورد، چند ستاره تیم ملی هم به دلیل انتخاب بحثبرانگیز در کادر فنی و شاید چند دلیل ریزودرشت دیگر قید همراهی این تیم را زدند تا به لحاظ در اختیار داشتن ستاره هم این تیم جذابیت چندانی نداشته باشد.
برخلاف شعارهای سابق مبنی بر اینکه زیرساخت خوبی برای والیبال ایران درست شده، چهرههای جدیدی که به تیم ملی اضافه شدهاند کیفیت لازم را ندارند تا مشخص شود شعار کار خوب فدراسیون در ردههای پایه هم چندان مبتنی بر واقعیت نیست. در چنین فضایی، انتظار اینکه والیبال ایران در هفته دوم لیگ ملتها دست به کار بزرگی بزند امری باطل است. فقط باید امیدوار بود که با چنین شرایطی، سقوط صورتگرفته از چیزی که این روزها به نظر میرسد، وحشتناکتر نشود.