تنهایی همان مفهوم گُنگ و نامشخصیست که شاید توضیح آن با کلام، کار دشواری باشد. اما وقتی پای جادوی سینما در میان باشد، میتوان تعابیر مختلفی درباره این مفهوم ارائه داد. این تعابیر در سینما شامل آثار فاخری هستند که دیدن آنها هرچند غمانگیز، اما بسیار دلنشین است.
در ادامه این مطلب قصد بررسی فیلمهایی از سینمای ایران را داریم که با موضوع تنهایی توانستهاند روح مخاطبانِ زیادی را لمس کنند. در ادامه این بررسی با ما همراه باشید.
یک گفتوگوی حیرتانگیز میان خود و خویشتن که سینمای تمام جهان را به خود خیره کرد! داستان مرد میانسالی که در دایره تنهایی خود گمشده و حالا در میان غریبهها به دنبال یک همراه میگردد. یک همراه برای پایان دادن به زندگیای که شاید ادامه دادنش با تنهایی و غربت سودی ندارد. «طعم گیلاس» همان فیلمیست که احساس تنهایی را در وجود بیننده، زنده میکند. تنهایی را به او یادآوری میکند و فرصت رویارویی با آن را هموار میسازد. زنده کردن احساسی که شاید بیشتر ما از آن فراری هستیم، رسالت این فیلم است که شاید به درستی به آن میرسد. البته لازم به ذکر است که طعم گیلاس، مرثیهای برای غم و اندوه زندگانی نیست چرا که در نهایت این تنهایی را در وجود مخاطب باقی نمیگذارد و امید نجات یافتن با یک "توت شیرین" را در دل مخاطب جاودان میکند. این یک تولد دوباره برای ما و کاراکتر اصلی داستان است که شاید دیدن آن اشک ما را دربیاورد، اما بدون شک ما را از خوابی بلندمدت بیدار میکند.
زیر پوست شب شاید فیلمی درباره غربت است تا تنهایی. غربت در ولایتی که در آن به دنیا آمدیم، در آن بزرگ شدیم و احتمالا در آن خواهیم مرد، اما با این حال همچنان در آن غریب و بیکس هستیم. زندگی در دنیایی که هیچ تعلقی به آن نداریم و انگار هیچ چیزی از آن نیز به ما تعلق ندارد! فریدون گله در فیلم زیر پوست شب، این غربت را با مواجهی یک ایرانی و یک امریکایی در شبی تاریک به نمایش میگذارد. هر دوی آنها در تهران غریب هستند با این تفاوت که یکی اهل اینجاست و دیگری مسافری چند روزه. با این حال در محرومیت هر دوی آنها تفاوتی نیست و چه بسا مرد ایرانی غریبتر نیز هست! شاید این همان تنهایی در حضور دیگران است که گُله در این فیلم با موفقیت توانسته آن را به نمایش بگذارد.
یاس فلسفی بیپایان در وجود رانننده تاکسیای بلند پرواز. این یک خلاصه کوتاه از این فیلم است، اما همانطور که از نامش پیداست، چیزهایی هست که ما درباره این راننده تاکسی نمیدانیم! راننده تاکسی داستان ما خود یک قصهگوست. قصهگویی که بیشتر میشنود، اما در در ذهن خود تمام شنیدهها را به هم میبافد تا از تنهایی بیپایان خود نجات پیدا کند. علی روزی قرار بود دنیا را تغییر دهد، اما حالا در ملالی بیپایان گیر افتاده که برای بسیاری از ما آشناست. این ملال بیپایان در فیلم، مسافران و مسیرهای بیانتهای این شهر هستند که علی را در خود گیر انداختهاند. یکنواختیای که شاید در عصر امروز، بیش از همیشه در آن اسیر هستیم و فیلمهایی چون"چیزهایی هست که نمیدانی" ما را متوجه آن میکنند.
هر جدایی، تنهایی وحشتناکی را به دنبال دارد که فیلم "شب یلدا" راوی یکی از این تنهاییهاست. تنهاییای که قرار است، چون شب یلدایی بیپایان تا طلوع آفتاب طول بکشد. فیلم شب یلدا درباره یک تشنگی عاطفیست که حاصل آن یک تنهایی تمامنشدنیست. حامد در فیلم شب یلدا با بازی بسیار خوب محمدرضا فروتن این تنهایی را به اشکال مختلف به ما نشان میدهد تا ما گمان نکنیم که تنهایی چیزی به یک سکون عاطفی بیسروصدا شبیه است. تنهایی در اصل میتواند با فریاد و هق هق بسیار همراه باشد. دیدن شب یلدا شاید احساس تنهایی را در وجود شما زنده کند و غم عظیمی بر دوشتان بگذارد، اما بدون شک در لمس احساسات شما نیز بسیار موفق خواهد بود.
تصویر زنی در دور دست که در تنهایی فلاکتبار خود ایستادگی میکند. بانو برخلاف نامش، فیلمی برگرفته از زنانگی نیست. نمایش مرگ تدریجی یک رفاه رویاییست که در کشمکش و مجادله دارا و ندار تبدیل به کابوس میشود. در این میان این چهرهی مریم بانوست که مخاطب را میخکوب میکند. زنی در میان تمام مجادلهها که باید برای خویشتن، به تنهایی مبارزه کند. غربت مریم بانو شاید هدف ثانوی مهرجویی در انتقال پیام فیلم بانو بود، اما هر مخاطبی بعد از دیدنش میتواند غربتی را تجربه کند که شاید نمیتوان از آن چشمپوشی کرد.