آفتابنیوز : آفتاب: با بستهتر شدن فضای اطلاعرسانی در داخل، امکان آگاهیبخشی رسانههای داخلی کمتر و به شدت محدود شده است. در این میانه به ناگزیر علاقهمندان به اخبار و رویدادهای ایران به رسانههای برونمرزی رجوع خواهند کرد. این مقاله در تحلیلی نشان میدهد که تعطیلی مطبوعات و بسته شدن مجاری اطلاعرسانی در نهایت به ضرر منافع ملی ما خواهد بود و باعث رونق رسانههای خارجی خواهد شد که لزوماً مطابق با منافع ملی ما نیست. دیدگاههای مطرح شده در این یادداشت، الزاما دیدگاه آفتاب نیست.
حسین رضاییدر هنگامهای که اختلافات و کشمکشهای سیاسی در درون کشور هر روز چهرهای تازهتر و جنجالیتر به خود میگیرد، این پرسش ذهن بسیاری از فرانگران و موشکافان را به خود مشغول کرده است که به راستی چه کسانی دراین آشفتهبازار اختلافات درونی بیشترین سود را از آن خود میکنند؟
بیتردید اختلافات درونی و عدم همبستگی میان گروههای درون نظام توان چانهزنی درباره مسائل خرد و کلان بینالمللی را از دستگاه دیپلماسی کشور میگیرد و پیرو آن منافع ملی کشور را نیز در سطح جهانی با خطر روبرو میسازد. شاید در نگاه نخست پیوندی میان این دو مقوله دیده نشود، اما این واقعیتی است غیرقابل تردید که اختلافات درونی مانع از آن میشود تا در بزنگاههای حساس بینالمللی همه گروهها و دستهجات سیاسی همآوا و متحد در برابر افزونخواهیها و دسیسههای دشمنان سوگندخورده این سرزمین ایستادگی کرده و آنان را در اجرای نقشههای شومشان ناکام گذارند. نمونه آشکار در این باره فزون خواهی در دریای خزر است. در این میان نیز هرگونه اظهاردلسوزی برای سهم و حقوق پایمال شده ایرانیان دردریای خزربه چشم تخریب سیاسی و رقابت با دولت نگریسته می شود. بسیار طبیعی است که کشورهای تازه بنیاد حوزه خزر نیز از این اختلافات بیشترین بهره را به سودخویش برده و افزون خواهی های خود را با پشتیبانی نیروهای فرامنطقه ای بخواهند بر تهران دیکته کنند. فراتر از آزمون خزرموضوعی که درآتش اختلافات درونی به آن با بی تفاوتی نگریسته می شود و ذهن هرایرانی آینده نگری را آزرده می سازد، ادعاهایی است که درچارچوب پروسهای درازمدت در کتاب های درسی جمهوری آذربایجان به نسل آینده این کشورالقا می گردد.
این که ایران در کنار روسیه کشوری متجاوز به این جمهوری شناسانده میشود و همچنین طرح ادعاهای ارضی در این کتابها مبنی بر اشغال چندین استان این کشور توسط ایرانیان نه تنها موضوعات ساده و گذرایی نیستند، بلکه ادعاهایی گستاخانه و خطرناکند که در آیندهای دور یا نزدیک میتواند پیامدهای دهشتناکی را برای تمامیت ارضی کشورمان رقم زند، اما متأسفانه در آتش اختلافات درونی که رسانهها (اعم از دیداری، شنیداری و نوشتاری) بیشتر به موضوعات و درگیریهای جناحی می پردازند، این مسائل حساس با عدم رصد و حساسیت روبروشده و ایرانیان را از پیامدهای آن غافل میکند.
نکته شایان توجهی که این روزها دشمنان تاریخی این ملت را در ماهیگیری از آب گلآلود کامیاب گردانیده است، چیرگی اطلاعاتی و رسانهای این دشمنان است. متاسفانه در چنین فضایی که اطلاع رسانی در رسانهها با دشواریهایی مواجه شده است، برخی از مردم برای آگاهی از رویدادها و تحلیلهای روز کشور به رسانههای معلومالحال بیگانه روی میآورند. در این میان نیزچنین رسانههایی درحالی که نقش دایه مهربانتر از مادر را به خوبی بازی میکنند با شگردهای پیچیده جنگ روانی هرآنچه که سبب تشدید اختلافات درونی، قومی و نژادی می شود را روانه ذهن میلیونها ایرانی می کنند. در هنگامه مبارزات انتخاباتی درایران آنچه که بیش از همه مورد توجه این شبکه های تلویزیونی قرار می گرفت آتش زدن به خرمن اختلافات قومی، مذهبی، زبانی ونژادی بود. دریکی ازهمین برنامهها و میزگردها که در شب های پیش از انتخابات پخش می شد یکی از شرکت کنندگان دراین گفت وگو، پس ازآنکه برآتش اختلافات زبانی و قومی میدمد، درسخنی خام که در دیکته شدن آن تردیدی نبود میگوید: «اصلا چه معنی دارد که زبان پارسی، زبان رسمی سرزمین ایران باشد؟!» بیگمان هیچ دولتی در جهان دغدغه برقراری مردمسالاری در ایران را ندارد.
آنچه که امروز بر هر خردمندی آشکار است آن است که بیشینه این گونه رسانههای برون مرزی که با هزینههای هنگفت و از جیب مالیاتدهندگان خویش اقدام به پخش برنامههای ماهوارهای میکنند در زیر نقاب پشتیبانی از جنبشهای اصلاحطلبانه تنها اهداف و سود دولتهای متبوع خود را دنبال میکنند.
به راستی کدام مغز سادهاندیشی می تواند باور کند که رسانهای مانند بیبیسی که اربابان و چرخانندگان آن مستقیم و غیرمستقیم افزون بر دو میلیون کیلومترمربع ازخاک این سرزمین را از پیکره اش جدا ساخته اند و کودتاها و فتنه ها را در این پهنه رقم زده اند، اکنون در راستای ایجاد اصلاحات در کشورمان تلاشی بدون چشم داشت را آغاز کرده باشند؟ آنچه دراین میان باعث شگفتی میگردد گفت وگوی برخی از چهرههای سیاسی درون وبرون نظام با این شبکهها است.
به یقین اگرفضای ابرازدیدگاه و بیان مواضع در رسانه های درون کشور بیش از پیش فراهم گردد هیچ فعال سیاسی حاضرنخواهد بود در برابر نگاه تیزبین ملت ایران تن به گفت وگو با این رسانهها بدهد. بنابراین دراین نکته نباید تردید کرد که بسته شدن هر روزنامه ای یا انحصاری شدن رسانه ملی توسط یک گروه یا اندیشه، در درجه نخست به سود دشمنان این سرزمین وشادی آنهاست اما دراین میان پرسشی که ذهن بسیاری از دلسوزان و فعالان سیاسی کشوررا به خود مشغول داشته است آن است که درشرایط کنونی برای جلوگیری ازسو» بهره دشمنان تاریخی این ملت چه باید کرد؟ برای پاسخ به این پرسش نکات بسیاری را باید مورد توجه و تحلیل قرارداد که دراین کوتاه سخن نمی گنجد اما نکته مسلم آن است که عناصر رادیکال ازهرجناحی که باشند باید بدانند که با رفتارهای تندروانه خویش خواسته یا نا خواسته آب درآسیاب دشمنان این ملت می ریزند. گروهی نیزکه سخن از اتحاد و همبستگی می زنند باید بدانند که اتحاد وهمبستگی بدون ایجاد بسترهای مورد نیازنه تنها سودمند نیست بلکه برای یک جامعه مردم سالار که وجود دیدگاههای گوناگون وچند آوایی در آن جزو نیازهای بنیادین به شمار می آید زیان بخش نیز بوده است.
آنچه که اتحاد و همبستگی را معنا می بخشد نه تک آوایی دردرون کشور بلکه اتحاد و یگانگی در برابر دسیسه ها و فتنه های برون مرزی است. خبررسانی آزاد و تحلیل ها و تفسیرهای برآمده از آن در رسانه ملی وهمچنین مطبوعات می تواند اعتماد مردم را نسبت به رسانههای درون مرزی افزایش دهد و گوی و میدان را از رسانههای غرض ورز بیگانه بگیرد. درچنین شرایطی جامعه پویا راه کمال را بدون درگیری وک شمکش بازکرده و بیشترین سود را نه نصیب عناصربیگانه بلکه نصیب مردم و کشورمی گرداند.