کد خبر: ۱۱۸۲۴۳
تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۳۸۹ - ۰۱:۲۸

کشته شدن مرد تیراندازی که 4 نفر از دوستانش را کشته بود / تصویر

آفتاب‌‌نیوز :

آفتاب: وقتی کیان متوجه شد که قرار است اداره با او تسویه کند و برای همیشه از آنجا اخراج شود، عصبانی شد و خون جلوی چشمانش را گرفت. تصور بیکاری و خانه‌نشینی چنان آزارش می‌داد که همه رفاقت‌ها و خوبی‌های همکارانش را نادیده گرفت و پس از ورود به اداره، آنها را به گلوله بست. 

همه چیز خیلی ناگهانی اتفاق افتاد. چند ماهی بود که کیان به عنوان مامور محافظت از اراضی جنگلی در سه راهی «مسگره» کرمانشاه مشغول به کار شده بود. او و همکارانش باید از منابع طبیعی و اراضی حفاظت می‌کردند. چون محل کوهستانی بود و جنگل‌های زیادی داشت، افراد سودجو در این منطقه دست به قطع درختان می‌زدند تا با آنها زغال تهیه کنند. کار کیان و همکارانش هم محافظت از زمین‌های زراعی و مبارزه با قاچاقچیان و افرادی بود که درختان را قطع می‌کردند.

آغاز جنایت بهمن 

هشت سال پیش بود که خبر رسید منابع طبیعی دیگر با کیان قرارداد نمی‌بندد و او باید تسویه حساب کند. مرد جوان اصلا انتظار چنین اتفاقی را نداشت. با اینکه از اول به عنوان نیروی قراردادی شروع به کار کرده و به او گفته شده بود که در صورت عدم تمایل اداره به ادامه همکاری باید با آنجا تسویه حساب کند اما نمی‌توانست از کارش دست بکشد.

مرد جوان به خاطر از دست دادن کارش ناراحت و عصبانی بود. هر چه تلاش کرد فایده‌ای نداشت و او باید هرچه زودتر اداره را برای همیشه ترک می‌کرد. وقتی همه تلاش کیان برای ماندن در اداره بی‌نتیجه ماند، تصمیم گرفت به دستور مسوولان اداره عمل کند و به همین دلیل برای جمع کردن وسایلش به پاسگاه رفت. صبح آخرین روز بهمن بود و سرمای زمستان بیداد می‌کرد. مرد جوان عصبانی بود و همه را مقصر این پیشامد می‌دانست.

از دور پاسگاه و خودروی لندروور را دید. وجود خودرو یعنی اینکه همکارانش در پاسگاه بودند؛ همان‌هایی که بارها همراهشان راهی ماموریت شده بود و خیلی خوب آنها را می‌شناخت. با اینکه دلش نمی‌خواست با همکارانش روبه‌رو شود اما چاره‌ای نبود. در را که باز کرد، الله‌کرم، برزین، کاظم و عزیز را دید که نشسته و مشغول انجام کارهایشان بودند. دلش به حال خودش سوخت. سه نفر آنها رسمی بودند و ترسی از بیکاری نداشتند و اسم نفر چهارم نیز در فهرست تعدیلی‌ها نبود.

کیان توی دلش به آنها حسودی می‌کرد و مدام سرنوشت شومش را سرزنش می‌کرد که چرا قرعه اخراج باید به نام او می‌افتاد. همه افرادی که داخل پاسگاه بودند، از اتفاقی که افتاده بود خبر داشتند و برای کیان ناراحت بودند. به همین دلیل وقتی او وارد شد، هر کدام سعی می‌کرد به نوعی به مرد جوان دلداری دهد اما کیان آن‌قدر ناراحت بود که ناگهان بی‌آنکه توجهی به همدردی دوستانش کند، اسلحه‌اش را برداشت و همه کسانی را که در اتاق بودند به رگبار بست.

پاسگاه خونین 

صدای شلیک پی‌در‌‌پی گلوله، سکوت صبحگاهی روستا را برهم زد. اهالی هراسان از خانه‌هایشان بیرون آمدند تا ببینند ماجرا از چه قرار است. صدای تیراندازی از پاسگاه محیط‌بانی بود. چند نفر از مردان ده روانه پاسگاه شدند. بی‌شک اتفاقی برای محیط‌بانان رخ داده بود و شاید هم هدف حمله قاچاقچیان قرار گرفته بودند. فاصله کمی تا پاسگاه بود. اهالی بعد از طی مسافتی به آنجا رسیدند. لاستیک‌های خودروی لندروور محیط‌بانان پنچر شده و شیشه پنجره‌های شکسته شده بود. هرچه اهالی محیط‌بانان را صدا زدند، کسی جواب نداد.

سکوت مرموزی داخل پاسگاه را در برگرفته بود. اهالی هرچه نزدیک‌تر می‌شدند، ترس بیشتری بر آنان چیره می‌شد. همه چیز غیر طبیعی بود. یکی از اهالی که جلوتر از همه بود، الله‌کرم را صدا کرد. الله‌کرم قدیمی‌ترین محیط‌بان پاسگاه بود و شش ماه تا بازنشستگی‌اش مانده بود. اما باز هم کسی جواب نداد، وقتی وارد پاسگاه شد، نمی‌توانست آنچه را که می‌بیند باور کند. همه جای پاسگاه به هم ریخته و بیشتر شیشه‌ها شکسته شده بود. وجود آثار خون در بعضی از جاها خبر از حادثه خونباری می‌داد.

به نوشته سرنخ؛ پیرمرد به سمت راست پاسگاه که محل استراحت محیط‌بان‌ها بود، رفت. پنج استکان چای روی میز دیده می‌شد و درست پشت میز، جسد غرق در خون سه مرد افتاده بود. به نظر می‌رسید هر سه نفر آنها فرصت هیچ دفاعی نداشته و پیش از اینکه از روی صندلی بلند شوند، به ضرب گلوله کشته ‌شده‌اند. پیرمرد با دیدن این صحنه خشکش زده بود. او مات و مبهوت ایستاده بود و توان هیچ عکس‌العملی را نداشت که در همین هنگام صدای خفیفی او را به خودش آورد و به سرعت به جست‌و‌جو در داخل اتاق استراحت پرداخت. او لحظاتی بعد الله‌کرم را دید که غرق در خون گوشه‌ای افتاده بود و به سختی نفس می‌کشید.

مبارزه با مرگ 

فریاد پیرمرد بقیه اهالی روستا را از حادثه‌ای که رخ داده بود، با خبر کرد. دقایقی نگذشته بود که صدای آژیر آمبولانس و ماشین‌های پلیس روستا را پر کرد. پیش از همه الله‌‌کرم که هنوز نفس می‌کشید روی برانکارد قرار گرفت و با آمبولانس به بیمارستان طالقانی کرمانشاه انتقال داده شد. او از ناحیه شکم هدف اصابت گلوله قرار گرفته و در چندقدمی مرگ بود. مرد میانسال به محض رسیدن به بیمارستان، تحت عمل جراحی قرار گرفت و تلاش برای نجات جانش شروع شد.

حالا دیگر ماجرا رنگ و بوی جنایی به خود گرفته بود و به همین دلیل پای بازپرس و افسران جنایی کرمانشاه به پاسگاه محیط‌بانی باز شد. همه شواهد از این حکایت داشت که محیط‌بان‌ها قربانی انتقام‌جویی شده‌اند اما اینکه افراد انتقامجو چه کسانی بوده‌اند، هنوز مشخص نبود. تنها مظنونانی که وجود داشتند، قاچاقچیان بودند.

تحقیقات ماموران برای کشف راز جنایت با پرس‌و‌جو از مردم روستا ادامه یافت. هیچ‌کس در آن موقع از روز از آن منطقه عبور نمی‌کرد و شاهدی بر این جنایت وجود نداشت. از طرفی اجساد قربانیان پشت میزشان پیدا شده و یک استکان چای اضافی هم روی میز به چشم می‌خورد. این یعنی احتمالا قاتل یک نفر بوده که از قبل با محیط‌بان‌ها آشنا بوده و با سوءاستفاده از همین آشنایی وارد پاسگاه شده و آنها را به رگبار بسته است.

در حالی که این اطلاعات، معمای جنایت را پیچیده‌تر کرده بود، ماموران تصمیم گرفتند به انتظار درمان تنها شاهد جنایت یعنی الله‌کرم بنشینند. او کسی بود که قاتل را دیده بود و می‌‌توانست رازگشای جنایت باشد.

جنایت مرد عصبانی 

الله‌کرم بعد از عمل جراحی به بخش مراقبت‌های ویژه انتقال یافت و چند ساعت بعد به هوش آمد. او با اینکه توانایی صحبت کردن نداشت اما باید تحت بازجویی قرار می‌گرفت تا این معمای سر به مهر حل باز شود؛ «کار کیان بود. در پاسگاه نشسته بودیم که کیان به آنجا آمد. خیلی غمگین بود و از شدت عصبانیت نمی‌توانست حرف بزند. بعد به روی ما اسلحه کشید و شروع به تیراندازی کرد.» حرف‌های الله‌کرم بود، تنها بازمانده حادثه خونین آخرین روز بهمن.

حرف‌های الله‌کرم ماموران پلیس را شوکه کرده بود. او ادامه داد:‌ «وقتی کیان به پاسگاه آمد، آرام روی صندلی نشست و بدون هیچ حرفی به ما نگاه می‌کرد. بچه‌ها دور میز، کنار او نشستند و شروع به صحبت کردند تا او را دلداری دهند اما نمی‌دانم چه شد که ناگهان کیان شروع به داد و فریاد کرد و بدون اینکه به ما اجازه هیچ عکس‌العملی بدهد، شروع به تیراندازی کرد.»

الله‌کرم گفت: «من پشت به او ایستاده بودم اما فرصتی برای هیچ حرکتی نداشتم. او شلیک می‌کرد و بچه‌ها یکی یکی روی صندلی‌هایشان می‌افتادند و خون همه جا را پر کرده بود. کیان سپس به طرف من برگشت و ماشه را چکاند. همان موقع روی زمین افتادم، اما زنده بودم و همه چیز را می‌دیدم. وقتی کیان از مرگ ما مطمئن شد از پاسگاه بیرون رفت. چند دقیقه بعد صدای چند تیر و حرکت خودرویش را شنیدم. از لای در دیدم که به چرخ‌های لندروور شلیک کرده است. چند دقیقه بعد بود که مردم سر رسیدند و من به بیمارستان منتقل شدم.» الله‌کرم پنج روز بعد از اینکه قاتل محیط‌بان‌ها را به پلیس معرفی کرد، روی تخت بیمارستان تسلیم مرگ شد.

جایزه میلیونی 

حرف‌های شاهد حادثه و مدارک موجود در صحنه جنایت کافی بود تا برای کیان به اتهام قتل دستور بازداشت صادر شود. به این ترتیب پرونده در اختیار اداره پلیس قرار گرفت و تحقیقات برای دستگیری مرد جنایتکار شروع شد. مثل تمام پرونده‌هایی که متهم آنها فراری است، کارآگاهان به سراغ خانواده کیان رفتند اما او پس از جنایت متواری شده بود و خانواده‌اش نیز از او بی‌خبر بودند.

«پیدا کردن کیان برای پلیس کار سختی بود؛ چرا که منطقه کوهستانی و جنگلی بود و تعقیب و گریز هم کاری دشوار.» جانشین فرمانده انتظامی استان کرمانشاه این را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «ماموران در نخستین اقدام به شناسایی افرادی پرداختند که با کیان در ارتباط بودند. به این ترتیب حلقه محاصره کیان تنگ تر شد و سرانجام ماموران به سرنخ‌هایی از محلی که او در آنجا مخفی شده بود، دست یافتند. چند روز بعد از جنایت، کیان در محاصره پلیس قرار گرفت اما به دلیل آشنایی با کوهستان توانست از راهی مخفی فرار کند.»

سرهنگ دولتی ادامه می‌دهد: «بعد از فرار متهم، کارآگاهان دست از تحقیقات برنداشتند و به بررسی‌های خود ادامه دادند. پلیس هرگاه سرنخی از متهم به دست می‌آورد و در چند قدمی او قرار می‌گرفت، ناگهان کیان پا به فرار می‌گذاشت و به این ترتیب عملیات دستگیری او به درازا کشید. زمانی که ماموران از تعقیب و گریز به نتیجه‌ای نرسیدند با چاپ تصویر کیان در روزنامه‌ها و پخش اعلامیه‌هایی در شهر برای پیدا کردن متهم فراری، جایزه تعیین کردند. عکس کیان روی دیوارهای کرمانشاه و شهرهای اطراف آن چسبانده شد و شبکه‌ تلویزیونی محلی تصویر او را نشان می‌داد و از مردم می‌خواست کسی که از مخفیگاه او خبر دارد به اداره آگاهی مراجعه کند و جایزه میلیونی دریافت کند.»

دستگیری مرگبار 

اما جایزه هم نتوانست پلیس را به متهم فراری برساند. کیان کوهستان را خوب بلد بود و تنها جایی که می‌توانست در آن پناه بگیرد کوهستان بود. با این حال چندین بار رد متهم در کوهستان‌های اطراف با کمک مردم به دست آمد ولی هر بار که پلیس منطقه را محاصره ‌کرد، مرد جنایتکار توانست با استفاده از آشنایی‌اش با محیط از محاصره ماموران فرار کند.

تعقیب و گریز هشت ساله ادامه داشت تا اینکه عملیات اطلاعاتی پلیس کرمانشاه به‌نتیجه رسید و سرنخ تازه‌ای از متهم فراری به دست آمد. سرانجام 20 آذر امسال ماموران رد او را در روستای «شینه» از توابع دهستان «عثمانوند» به دست آورده و سریع اعلام کمک کردند.
کیان یک متهم خطرناک بود که احتمال داشت برای فرار از دست پلیس دست به هر کاری بزند. به همین دلیل تیم‌های عملیاتی راهی مخفیگاه او شدند تا قبل از اینکه وی بار دیگر موفق به فرار شود، او را دستگیر کنند.

ماموران هشت ساعت در کمین نشستند و در این مدت همه رفت و آمدها به مخفیگاه کیان را زیر نظر گرفتند. سرانجام نیروهای کمکی هم از راه رسیدند و حالا همه چیز برای شروع عملیات دستگیری آماده بود. ماموران تصمیم گرفتند منتظر بمانند تا هوا کاملا تاریک شود و به محض تاریک شدن هوا، علمیات کلید خورد.

یکی از ماموران بلندگویی به دست گرفت و با گفتن این جمله که «‌اینجا در محاصره پلیس است»، از کیان خواست بدون هیچ مقاومتی دست‌هایش را روی سرش بگذارد و خودش را تسلیم کند.
«ماموران با آنکه می‌دانستند کیان خیال تسلیم شدن ندارد ولی چندین بار به او هشدار دادند تا خودش را تسلیم کند. اما متهم 49 ساله بدون توجه به اخطارهای پلیس در مقابل ماموران ایستاد و با اسلحه‌ای که در دست داشت، شروع به تیراندازی به سوی ماموران کرد.»

ماموران باید کاری می‌کردند تا از فرار دوباره مرد جنایتکار جلوگیری شود. به این ترتیب درگیری مسلحانه شروع شد و ماموران با رعایت قانون به کارگیری سلاح، شروع به تیراندازی به سوی متهم کردند تا مانع از فرار او شوند. لحظاتی بعد از شروع درگیری مسلحانه، مرد جنایتکار هدف گلوله پلیس قرار گرفت و نقش زمین شد. او که از ناحیه پا و شکم مجروح شده بود، بعد از 10 دقیقه درگیری مسلحانه دستگیر و به سرعت به بیمارستان طالقانی کرمانشاه انتقال یافت. با انتقال متهم به اتاق عمل، تلاش برای نجات جان او شروع شد اما شدت خونریزی و جراحاتی که به او وارد شده بود به حدی بود که مرد جنایتکار دو ساعت بعد از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد.

سرهنگ دولتی ادامه می‌دهد: «وقتی ماموران کیان را دستگیر کردند، در بازرسی از او یک قبضه سلاح کلاشنیکف همراه چهار خشاب و 102 فشنگ جنگی، یک دوربین شکاری و مقداری مواد مخدر از نوع تریاک کشف کردند که با مرگ وی، این پرونده برای همیشه بسته شد.»

{$old_album_118243}
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین