قبلا که تاریخ میخواندم سخنان سیاسیون را جدیتر میپنداشتم. در واقع و بیشتر از روی سادگی، فکر میکردم در وعدههایی که میدهند و مطالبی که اظهار میکنند جدی هستند. مخصوصا وقتی پای دین را هم به میان میکشند و همه الفاظشان را با اصطلاحات دین تلفیق میکنند. آن وقتها کمتر سیاست را میفهمیدم و از روی سادگی فکر میکردم مگر ممکن است آدمی که مردم به او اعتماد کرده اند، خلاف واقع بگوید؟
اما دوره آقای احمدی نژاد یک خاصیت
مهم داشت و آن این بود که جای آن اعتماد را «تردید» گرفت. حال فکر می کنم
علاملان سیاست مُدن، به جای این که به اداره شهر بپردازند و فکر کنند، می
توانند عکس آن عمل کرده و همه تلاششان برای حذف این و آن و بقا و استمرار
دولتشان باشد. سخنان و وعده ها برای نشان دادن ظاهری زیباست حتی اگر اساس
آن ویرانی باشد. این نتیجه کمی نبود که در این هشت سال گرفتم.
همه ما
می دانیم بسیاری از علما و نخبگان و انقلابیون با همین اعتماد و آن ادبیات
شگفت سال 84 سراغ این دولت آمدند، اما هر سالی که گذشت بخش عمده و قابل
توجهی از علما آن را رها کرده و رفتند. مراجع تقلید زودتر از همه پی به این
حقیقت بردند.
اکنون فکر می کنم خلاف گویی در سیاست پدیده ای عادی است،
بردن آبروی دیگران، کشیدن نقشه برای حذف دیگران و خیلی از چیزهای دیگر،
عادی تر از آن است پیشتر می پنداشتم.
حالا به راحتی باور می کنم که ممکن
است یک سیاستمدار بیش از همه خلاف واقع بگوید و مطالب نادرستی را طرح
نماید و بالاتر از آن، فکر می کنم برخی از اینها گویی رویه شان این است و
بر این باورند که هرچه دروغهای بزرگتر بگویند مردم بهتر و آسانتر قبول
خواهند کرد. لذا شاهدیم که آرام و با اعتماد به نفس می نشینند، و بدون آن
که منتقدی برابرشان باشد، دوساعت از خودشان تمجید می کنند و از فرصتی که
سیمای کشور در اختیار آنها گذاشته و معلوم نیست چه پایه و اساسی دارد، یک
سره از ماست خود تعریف می کنند.
این کسی بتواند این همه خلاف را به
راحتی بگوید، پیداست که در خلاف گویی هم استاد شده و خودش هم باور کرده و
با اطمینان مطرح می کند و خود این فاجعه ای دیگر است.
اما یک چیز را تا
دیروز باور نکرده بودم و آن مسأله این بود که وقتی خلاف همه اینها ظاهر شد،
یقین داشتم که این جماعت خطای خود را می پذیرند یا حتی اگر نپذیرند خجالت
می کشند و یا اگر خجالت هم نکشند لااقل سکوت می کنند. حالا فهمیدم این هم
خطا بوده است. اینها بر این باورند که مردم همه این چیزها را فراموش خواهند
کرد و آنها خواهند توانست همه خطاهای خود را با استعاره از کلمات مقدس و
انسانی و مردمی و عدالت و جز اینها، بپوشانند.
صدها وعده و نظر نامحقق
شده، دهها طرح شکست خورده در حوزه اقتصاد، کشوری با تحریم های سخت روبرو
شده که معلوم نیست دولت بعد باید برابر آنها چه بکند، صدها سخنرانی و اظهار
نظر دینی و مذهبی خلاف واقع با سرهم بندی آثاری از عرفان قدیم، و ته مانده
های تبلیغاتی جشن های دوهزار و پانصد ساله، ایرانگرایی افراطی، و از انجا
برود تا جمکران گرایی بیش از حد، اظهار نظرهای شگفت در باب مهدویت، و ...
همه آنهایی که روزی روزگاری باید یکجا عرضه شود تا معلوم شود عمق انحراف تا
کجا بوده، آری همه اینها یکبار کنار گذاشته شده و ادبیات خود ستایی و
نپذیرفتن یک اشتباه، بردن خود تا به عرش و پاک ترین دولت و گفتن این که حتی
یک تصمیم علیه مردم هم گرفته نشده، همه اینها همان نظر را تایید کرد که
دیوار فریبکاری و لفاظی همچنان بلند است.
اما چند سؤال:
اگر این دوره
این قدر موفق بوده، پس چرا مردم به آنها پشت کردند و جریان دیگری را سرکار
آوردند؟ کیست که نداند شکست اصولگرایی محصول رفتار نادرست و خرابکارانه
این دولت بوده است؟
اگر اینها درست است، چرا زبدگان این مملکت یعنی همین
کاندیداهای ریاست جمهوری تمام این دوره را مفتضح نشان دادند؟ آیا همه آنها
دروغ می گویند و ایشان راستگو هستند؟
اگر اینها درست است، آن همه آمارهای خلاف واقع و متناقض برای چه بوده است؟
اگر
اینها درست است آن رفتار خلاف شرع و عرف که رهبری روی آن تاکید کردند چه
بود؟ کاش یک عذرخواهی از آن رفتار ناشایست که به قصد حذف رقیبی بود که آقای
احمدی نژاد فکر می کرد تنها رقیب رفیق او در ریاست جمهوری است، صورت می
گرفت، اما نگرفت.
اگر اینها درست است آن همه آبرو ریزی و حرمت شکنی که
در کارنامه شان از اشخاص دارند چه بود؟ آیا همه موافق شرع بود؟ تاریخ هیچ
گاه آن رفتارهای زشت را فراموش نخواهد کرد.
اگر اینها درست است، چرا
هیچ مرجع تقلیدی قریب هفت سال حاضر به پذیرفتن رئیس جمهور و ارکان اولیه
دولت نشد و حتی اخیرا گفته شد که نجف هم حاضر به پذیرش ایشان نشده است.
اصلا
اینها هیچ، این وضعیت اقتصادی نامطلوب، این گران شدن ارز تا سر حد چهار
برابر که زندگی مردم را بر مردم سخت کرد و سرمایه های مردم را نابود، ایا
اینها در مرئی و منظر کسی نیست؟
همه می دانند اگر حمایت های مکرر رهبری
معظم انقلاب که به قصد قانون گرایی در مملکت بود ـ و ایشان در این امر محق
بودند ـ نبود، مردم و مجلس چند سال قبل بساط این دولت را برچیده بودند.
آیا
چنین نیست که تمام یاران روحانی و اصولگرای این دولت که زمانی خودشان را
برای آن فدا کردند اکثریت قریب به اتفاقشان رفتند و فقط بقایی و مشایی
ماندند؟ همه آنها اکنون باید خجالت حمایت اولیه خود را از آن دولت بکشند و
مدام مشغول توجیه آن باشند.
آیا اظهار نظرهای آیات مرحوم حاج آقا مجتبی
تهرانی ، مرحوم فاضل لنکرانی، و سخنان حکیمانه و منتقدانه آیت الله العظمی
صافی گلپایگانی که در خفا و جلا نقل در نقد این دولت شده، نادرست است و
این همه خودستایی درست است؟
آیا آن روشهای ناهنجار در عزل و نصب ها و بی حرمتی به اشخاص فراموش شدنی است؟
حقیقت
این است که این مملکت بیش از نود درصد با پول نفت می چرخد و این که رئیس
جمهوری پول نفت را داشته باشد و منهای سازمان مدیریت و برخلاف قوانین و
مصوبات معمول و بیشتر با بی انضباطی آن را تقسیم کند هنر نکرده است.
راستش
ساختن راه و جاده و خانه مهر با پول نفت و پول مردم که در بانکهاست، هنر
نیست. هنر نجات جامعه از بیکاری، راه اندازی اقتصاد ملی، نجات اقتصاد کشور
از نفت وجز اینهاست که نتیجه اش را آمارها باید نشان بدهد و هیچ کدام موید
این دولت نیست.
تقسیم کردن پول نفت به دلخواه، آن هم با آن گزارش دیوان
محاسبات برای انحراف بودجه، چه هنری است؟ آن هم درآمدی که در این هشت سال
سرسام آور بوده است.
طبیعی است که ساختن راه و خانه با این پول نفت
بسیار ارزشش کمتر از آباد کردن تهران با مالیات مردم است که شهرداری تهران
انجام داده و به بسیاری از کارهای دولت می چربد و می ارزد. درواقع این پول
دست هر کسی باشد اگر این مقدار هم کار نکند که مفتضح است. از این بابت، از
کارمندان شریف دولت، وزرای زحمت کش که رنج استبداد این دوره را در هیئت
دولت تحمل کردند، و کارگران و شرکت هایی که در گرما و سرما برای ابادانی
این مملکت تلاش کردند تشکر می کنیم.
این است که عرض می کنم، اکنون آنچه
را در تاریخ می خوانم، کمتر باور می کنم و سعی می کنم عکس آن را درست
بدانم. این نتیجه این دوره است که سیاست را در چشم مردم حقیر کرد و آن را
با خلاف گویی قرین ساخت و همین امر سبب شد که دین هم که با سیاست درآمیخته
بود لطمه ببیند. صدا و سیما شریک این جرم است که وقتی خبرنگار برای مصاحبه
می آورد، فقط گوش می دهد و سوالی کلی می پرسد، بعد هم مجلس جشن و تجلیل می
گذارد، و می کوشد این سرمایه ملی را در مقابل مردمی قرار دهد که در انتقاد
از این وضعیت سراغ جریان دیگری رفته اند.