کد خبر: ۲۲۳۷۳۰
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۰

عابدزاده را امروز دریابید؛ فردا دیر است

آنچه در چند سال گذشته بر بهترین دروازه‌بان سی سال اخیر فوتبال ایران رفته، نه رسم انصاف بوده نه رسم مروت. هم از این روست که عابدزاده باید در ینگه‌دنیا به چهار تا دانشجوی آمریکایی راه و رسم تمرین کردن را بیاموزد. پرسپولیس خانه عابدزاده است. درِ این خانه را بر او بگشایید.
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: پریا سپینود - احمدضا عابدزاده، روزگاری نه چندان دور، مجسمه شادی بود. لبخندهای او را همه ایرانیان به یاد دارند. اعتماد به نفس بالایش، مظهر غرور ملی بود. وقتی که در ورزشگاه ملبورن دو گل از استرالیایی‌ها خورده بودیم و منتظر دریافت گل‌های بعدی بودیم، این عابدزاده بود که روحیه از دست رفته را به تیم ملی ایران برگرداند. هنگامی که او با اعتماد به نفسی بی‌نظیر در جهان فوتبال، پیش چشم آن همه تماشاگر استرالیایی، با خنده‌ها و معلق‌زدن‌هایش بحران را به هیچ گرفت، نه فقط یارانش در میدان مسابقه بلکه همه ایرانیان نگران تیم ملی را امیدوار کرد که می‌توان در اوج ناکامی هم به موفقیت امیدوار بود.

عابدزاده سال‌ها محبوب‌ترین ورزشکار ایران بود. کسانی که بازی‌های او را از نزدیک دیده‌اند، خوب به یاد دارند که او، چه آن زمان که سنگربان استقلال بود و چه وقتی که به پرسپولیس آمد، هر گاه که وارد چمن سبز آزادی می‌شد، اولین بازیکنی بود که تشویق هواداران نثارش می‌شد. شاهرخ بیانی بت استقلالی‌ها بود. اما عابدزاده که پس از شاهرخِ کاپیتان وارد زمین می‌شد، قبل از شاهرخ با تشویق استقلالی‌ها روبرو می‌شد. علی پروین هم بت قرمزها بود ولی عابدزاده برای تماشاگران پرسپولیس حتی از پروین هم محبوب‌تر بود.

ما با عابدزاده نخستین فتح مهم پس از انقلاب را در فوتبالمان تجربه کردیم. با عابدزاده قهرمان بازی‌های آسیایی پکن شدیم؛ فتح که تا پیش از آن تورنمنت، چیزی بود شبیه رویا. چه کسی فکر می‌کرد که کره جنوبی را ببریم؟ اما عابدزاده به کیم جو سونگ حالی کرد که گل زدن به ایران ممنوع است! هنگامی که در وقت اضافی همان بازی، عابدزاده ضربه سر بازیکن کره‌ای را گرفت و در ادامه، در حالی که همه فکر می‌کردند دروازه ایران بر روی توپ ناقص دفع شده باز می‌شود، در حالی که نقش بر زمین شده بود با پا توپ را دفع کرد، چه نفس‌ها که راحت از سینه ملت بیرون آمد!

در فینال بازی‌های آسیایی 1990، دو پنالتی کره شمالی را مهار کرد و ایران را به نخستین عنوان قهرمانی آسیا در دوران پس از انقلاب رساند. پیش از آن هم، در جام ملتهای 1988، پنالتی ماجدعبدالله را مهار کرد و دو پنالتی هم از چینی‌ها گرفت و ایران را به مقام سومی جام رساند. در جام ملتهای آسیا، در سال 2006 نیز چهار پنالتی در دو بازی مهار کرد. جلوی عربستان و کویت. ایران باز هم سوم شد. اگر عابدزاده را نداشتیم، همین دو مقام سومی هم از کیسه‌مان رفته بود.


اما جدا از این درخشش‌ها، عابدزاده مظهر روحیه ملی در میادین ورزشی بود؛ بزرگمردی که هیچ‌گاه ناامید و هراسان نمی‌شد. خنده مدامی که بر لبانش بود، حاکی از شوخ‌طبعی و شجاعت او بود. گویی او فقط از فوتبال بازی کردن لذت می‌برد و نتیجه برایش در درجه دوم اهمیت بود.

عقاب آسیا، نه آن زمان که در زمین بود، با یارانش مشکل داشت نه پس از اینکه دوران فوتبالش تمام شد. اگر بازوبند کاپیتانی بر بازویش بود، به راستی کاپیتان بود. رهبر دیگر بازیکنان تیم بود و آنها را رقیب خود نمی‌دانست. چرا خداداد عزیزی و علی کریمی و کریم باقری و مجتبی محرمی و رضا شاهرودی و دهها نفر دیگر از بزرگان فوتبال ایران، هنوز هم با عابدزاده رفیق‌اند؟ چونکه او را بیش و پیش از هر چیز، یک دوست، یک انسان مهربان یافتند.

فوتبال نفرت‌زده ایران امروز، سخت محتاج بازیکنانی چون عابدزاده است که لذت و شادی فوتبال برایش مهمتر از شکست یا پیروزی بود. در نیمه‌نهایی 1996 که ایران در ضربات پنالتی به عربستان باخت، عابدزاده دو پنالتی حریف را مهار کرد ولی وقتی پنالتی ششم ایران گل نشد و بازیکن عربستان آمد آخرین پنالتی تیمش را بزند، عابدزاده باز هم می‌خندید. گویی حساسیت بازی برایش هیچ اهمیتی نداشت. مهم نفس بازی بود و خوب بازی کردن.

آری، عقاب آسیا سال‌ها خوب بازی کرد و دل ملتی را با درخشش‌ها و لبخندها و شیرین‌کار‌ی‌ها و روحیه بالایش شاد کرد. اما او انگار در فوتبال ایران جایی ندارد. از خانه‌اش پرسپولیس بیرونش کرده‌اند تا مبادا به جاه‌طلبی این و آن لطمه‌ای بخورد. ترک دیار و وطن کرده و در یکی از دانشگاه‌های آمریکا، مربی حاشیه‌ای فلان تیم دانشگاهی شده است.

افشین قطبی که با بهترین مربیان دنیا کار کرده بود، از تمرینات عابدزاده به شگفت آمده بود. کسانی که با او تمرین می‌کنند، تازه پی می‌برند راز آن همه آمادگی بدنی بالا را. این نکته‌ای‌ست که دروازه‌بان‌های قبلی تیم ملی هم به آن اعتراف کرده‌اند. وحید طالب‌لو در اوج کارش، در سال 1386، یپش از برگزاری جام ملتهای آسیا، وقتی که یک جلسه با عابدزاده تمرین کرد، از کارهایی که عابدزاده در 41 سالگی انجام می‌داد ولی خود او از عهده انجام آنها برنمی‌آمد، متعجب شده بود.  

حال چنین ذخیره و گنجینه باارزشی، نه مربی دروازه‌بان‌های پرسپولیس است و نه مربی هیچ تیم دیگری. علی پروین راست می‌گوید که خیلی‌ها در پرسپولیس نمی‌خواهند عابدزاده به این تیم برگردد. آن "خیلی‌ها" کینه‌های شخصی‌شان را به منافع پرسپولیس ترجیح می‌دهند.


هر چه هست، آنچه در چند سال گذشته بر بهترین دروازه‌بان سی سال اخیر فوتبال ایران رفته، نه رسم انصاف بوده نه رسم مروت. هم از این روست که عابدزاده باید در ینگه‌دنیا به چهار تا دانشجوی آمریکایی راه و رسم تمرین کردن را بیاموزد.

عقاب این روزها در غم پدرش به سوگ نشسته است. چهره‌اش را که می‌بینی، دیگر خالی از خنده است. موهایش تا حدی ریخته و برف پیری بر سرش نشسته. مرد بزرگ، خسته و غمگین است. دیگران هم فقط به منافع خودشان می‌اندیشند. عقاب فراموش‌شده و مغموم در آسمان‌های دور پرواز کمرنگی دارد. او را از سرزمین‌اش رانده‌اند. چه کسی فکر می‌کرد روزی از راه برسد که عابدزاده خوش‌خنده و شاد و پرروحیه، این گونه خسته و شکسته باشد؟

به گزارش عصر ایران، پیش از آنکه او از میان ما برود، باید برایش کاری کرد. پرسپولیس خانه عابدزاده است. درِ این خانه را بر او بگشایید. جای او در ینگه‌دنیا نیست. او بچه آبادان و اصفهان است. احمدرضا اهل ایران است. محبوب‌ترین فوتبالیست تاریخ ایران است. هیچ کس مثل او محبوب همگان نبوده است. نه قلیچ‌خانی، نه حجازی، نه پروین، نه دایی و نه خداداد و علی کریمی. تا که هست، قدر او را بدانیم. فردا دیر است. عابدزاده را امروز دریابید آقایان
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین