آفتابنیوز : آفتاب: 20 سال پيش و در شامگاه جمعه سي اُم دي ماه 1373 خورشيدي و در حالي كه همه جا صحبت از بازي پُر برخورد و حاشيه ساز دو تيم فوتبال پرسپوليس و استقلال در عصر همان روز دلگير زمستاني بود - و البته هنوز اصطلاح " دربي" رايج نشده بود- گوينده اخبار تلويزيون خبر درگذشت مهندس مهدي بازرگان نخست وزير دولت موقت انقلاب اسلامي را با لحني سرد قرائت كرد.
در خبر تاكيد شده بود: مهدي بازرگان در زوريخ سوييس درگذشت بي آن كه اشاره كند تنها يك هفته قبل و به قصد درمان به اين كشور سفر كرده بود و قبل از شروع درمان در بيمارستان مورد نظر چشم از جهان فرو بست. (او قبل از آن سفر بي بازگشت، مدتي در بيمارستان دي تهران بستري بود.)
شايد مي خواستند شنونده گمان كند بازرگان پس از اتمام نخست وزيري و نمايندگي مجلس شوراي اسلامي سال هاي بازنشستگي را مانند سيد محمد علي جمال زاده در آرامش و آسايش در سوييس مي گذرانده و انگار نه انگار كه در تمام 10 سال پس از اتمام نمايندگي در ايران زندگي مي كرد و تنها يك بار به آلمان سفر كرد و بازگشت و هيچ گاه جلاي وطن نكرد و به اپوزسيون خارج نشين نيز نپيوست.
لحن تلويزيون البته پس از آگاهي از پيام تسليت مقام معظم رهبري به مرحوم سحابي تعديل شد و مراسم تشييع جنازه و تدفين و ترحيم نيز به ترتيب در خيابان ميرداماد تهران و آرامگاه بيات قم و حسينيه ارشاد با آرامش و شكوه برگزار شد و تا چند سال قبل امكان برگزاري مراسم سالگرد هم فراهم بود.
مهدي بازرگان در سال 1286 خورشيدي يك سال پس از صدور فرمان مشروطه به دنيا آمد و در دوران رضا خاني در زمره اولين گروه محصلان اعزامي به اروپا بود و در بازگشت نيز ابتدا به ساكن وارد عرصه سياست نشد و اتفاقا چون صبغه دانشگاهي او مي چربيد از جانب دكتر محمد مصدق ماموريت يافت رياست هيات خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس و واگذاري همه امور به ايراني ها را بر عهده گيرد و اين مهم را با شايستگي انجام داد و دفتري كه 64 سال پيش در پالايشگاه آبادان از انگليسي ها تحويل گرفت همچنان موجود و خاطره انگيز است.
نقل وجوه متعدد و متنوع وحتي اكتفا به بيان زندگي نامه سياسي بازرگان در يك گفتار مناسبتي نمي گنجد و قصد نقد كارنامه او نيز در ميان نيست.
اما همين قدر مي توان گفت كه او بازرگان زاده و فرزند يك تاجر مشهور (حاج عباسعلي بازرگان) بود و از اين رو نيز نام خانوادگي شان بازرگان؛ اما هرگز روحيه تجاري و اقتصادي نداشت و در هر پروژه صنعتي و توليدي به منفعت مشترك و منافع عمومي بيشتر بها داد تا منافع شخصي.
به تعبير سخنران مراسم ترحيم در حسينيه ارشاد به نام، بازرگان بود و به صفت، نه. هر چند كه با بازرگانان نيز نشست و برخاست داشت و اقتصاد دولتي را برنمي تافت.
وارد سياست شد اما هيچ گاه جامه سياستمداران حرفه اي را نپوشيد كه لازمه آن پرهيز از صراحت و قدري زد و بند بود و حتي متهم شد كه گاه از او رفتارها و گفتارهايي سر مي زند كه سياستمدارانه نيست و به نامه اي اشاره مي كنند كه در سال 1358 بعد از اشغال سفارت آمريكا در تهران به محمد رضا پهلوي نوشت كه در آن از شاه خواسته بود به ايران بازگردد تا غائله بخوابد!
به زندان رژيم شاه افتاد و سال ها هم در زندان به سر برد اما هيچ گاه به يك انقلابي به مفهوم مصطلح تبديل نشد و روحيه آشتي جويانه و خير خواهانه را فرو نگذاشت حال آن كه زندان، مردان و زنان سياست را راديكال مي كند.
در همان زندان و در سال 1344 بود كه سخني ماندگار بر زبان آورد:" ما آخرين گروهي هستيم كه با زبان قانون با شما سخن مي گوييم." پيش بيني او محقق شد زيرا ديگران راه هاي مبارزه مسالمت آميز را بي ثمر دانستند و برخي سلاح در دست گرفتند.
از دل حزب متبوع او يك سازمان مسلح متولد شد و خود نيز " چريك پير" لقب گرفت اما هيچ گاه بر هيچ رفتار مسلحانه اي مُهر تاييد نزد.
يك عمر خواننده و انيس قرآن بود و به تفسير قرآن هم مي پرداخت اما در ديدگاه هاي مذهبي نظر آيت الله مطهري را ارجح مي دانست با اين كه دوستي او با آيت الله طالقاني عميق تر بود و ابايي نداشت كه چند ماه پس از درگذشت دكتر علي شريعتي همراه مطهري نامه اي را امضا كند كه پاره اي از آراي شريعتي را برنمي تافت و هر چند ديگران گفتند امضاي خود را پس گرفته اما خود چنين نگفت.
روشنفكر بود اما با مراجع تقليد رابطه نزديكي داشت چندان كه قبول مسووليت دولت موقت را به كسب از تكليف از آيت الله مرعشي نجفي نيز موكول كرد كه هر چند نسبت خانوادگي نزديكي با او داشت اما گويا به خاطر تقليد شرعي هم بود.
بازرگان از فرنگ بازگشته بود بي آن كه فرنگي شده باشد. او يك ايراني تمام عيار بود و در عين پايداري بر اصول، سخت مداراجو. هم اهل نماز و عبادت و هم دوستدار آزادي. هم طرفدار اقتصاد آزاد و هم منتقد سود جويي افراطي فردي و نگاه دنيوي.
روشنفكران سكولار از وصيت نامه او ناخرسندند و باور نمي كنند نوشته بازرگان باشد آن قدر كه سويه اُخروي دارد.
اين روزها كه اعتدال، سكه رايج شده مي توان از او به عنوان پيشگام اعتدال ياد كرد و رييس جمهور روحاني نيز اگر چه نه با اين صفت اما به بهانه هاي ديگر از او ياد كرده چرا كه نيك مي داند نسب اعتدال به بازرگان مي رسد.
اين روزها از صلح حديبيه نيز زياد صحبت مي شود و مي توان به ياد آورد كه او نيز همواره پيشنهاد صلح مي داد.
از روزنامه نگار انتظار مي رود نقد را فرونگذارد اما در سالمرگ بازرگان و در دوراني كه بيش از هر زمان ديگر به اعتدال نياز داريم و آرايش سياسي از دوگانه هاي قبلي به اعتدال- افراط تغيير يافته نخواهيد به كارنامه سياسي او بپردازيم كه همه دست كم به انصاف او احترام مي گذارند ولو سليقه متفاوتي داشته باشند.
دكتر علي شريعتي در وصف دكتر محمد مصدق گفته بود "مردي كه يك عمر براي آزادي ناليد". درباره بازرگان هم چه بسا بتوان گفت " مردي كه يك عمر براي اعتدال ناليد."
حدس مي زنم دوستداران منش و روش و گويش بازرگان خرده بگيرند كه فعل " كوشيد" مناسب تر است تا " ناليد" اما اين گزاره را به سياق شريعتي درباره مصدق برساختم . ضمن اين كه در " ناليد" خاصه در دوران تنهايي و عسرت، رنجي نهفته است كه چه بسا در " كوشيد" نباشد.
منبع: عصر ايران/ مهرداد خدير