آفتابنیوز : آفتاب: اول دي ماه سالگرد رحلت مرحوم سيدعباس معارف است. «معارف» گرچه در سالهاي واپسين عمر خود خلوتنشيني اختيار کرده بود، اما پس از رحلت او در وصف علامگي وي و وارستگياش کم نگفتهاند، گرچه در اين باب نيز هنوز حق او آنچنان که بايد ادا نشده است. اينکه «حقيقت معارف چه بود»؟ پرسشي است که پاسخ آن به راحتي بر کاغذ نميآيد، بگذريم از آنکه اگرهم امکان پذير باشد، از چو مني امکانپذير نيست. اما من باب «مالايدرک کله لا يترک جله»، خواهيم کوشيد تا در سالگرد وي، رهتوشهاي از زندگي او براي خود برگيريم.
مرحوم سيدعباس معارف، فرزند مرحوم سيد حسنعلي که او نيز علقهاي به عارفان و صوفيان داشت در سال1333هجري شمسي در تهران متولد شد. در ايام نوجواني همزمان با تحصيلات رسميدروس حوزوي را در ادبيات عرب، فقه، اصول و فلسفه در شهرستانهاي زنجان و سمنان نزد اساتيد فن، و من جمله آيتالله عالميو علامه حائري سمناني صاحب حکمت بوعلي سينا گذراند.
در اواسط دهه پنجاه، معارف به تهران آمد و تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته «حقوق سياسي» در دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران آغاز کرد. معارف که از دوران دبيرستان ريشههاي خودآگاهي سياسي با جهت گيري ضد رژيم شاهنشاهي، در جانش زبانه زده بود و حتي دعوت عناصري از اعضاي «انجمن حجتيه» را به جهت عدم جهتگيري انجمن عليه ريشه مفاسد، يعني رژيم پهلوي نپذيرفته بود، با ورود به دانشكده حقوق و علوم سياسي از چهرههاي محوري حرکت اسلامي دانشجويان در اين دانشكده گرديد که منجر به بازداشتهاي کوتاه مدت وي در اين سالها از سوي ساواک شد.
ظاهرا معارف از همان ابتدا تعلق خاطري به تصوف داشت و از اين رو در ايام جواني از مريدان يكي از فرق صوفيه گرديد. گرچه بعدها خود درباره اين فرق ضمن تاکيد بر بي آزاري و سلامت بسياري از ايشان بدين مضمون ميگفت که: «شير بچگاني را ميمانند که به شير نرفتهاند!». بگذريم از اين که اقطاب بعضي از اين فرق را اساسا مشکوک ميدانست.
در همين ايام، يعني حضور در تهران و تحصيل در دانشگاه تهران حادثهاي در زندگي مرحوم معارف صورت بست و آن آشنايي با «سيداحمد فرديد»، استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران بود. نکته مهم اينجاست که معارف به هنگام آشنايي با فرديد «لوح سفيد» نبود و سرمايههايي پيش از آن که به نزد فرديد آيد، از ذخاير معرفتي کهن اين سرزمين فراچنگ آورده بود.علاوه بر اين او پيش از اين آشنايي، علقههايي نيز از جانب خود داشت. شايد علايق صوفيانه و ظلم ستيزانه (يا به اصلاح روز، «چپ گرايانه») معارف در پيوند استادي و شاگردي که بعدها بين فرديد و معارف برقرار شد، بي تاثير نبود. معارف پس از آن، شاگرد خاص فرديد و زبده تلاميذ او شد و به قرار مسموع فرديد بر اين «خاص بودن معارف» و اين که «تنها او سخنش را کما هو حقه فهميده است»، تاکيد کرده بود.
معارف چونان يکي از خيل ملت مسلمان ايران در تظاهراتها و فعاليتهاي انقلابيِ انقلاب اسلامي شرکت داشت. او پس از پيروزي نيز جزء نخستين نيروهاي مسلماني بود که به روزنامه کيهان رفتند. وي در همين دوران يعني حدود سال 58 تا آمدن ابراهيم يزدي به «کيهان»، سردبير آن روزنامه بود. جماعتي همچون معارف، مکانيکي و...که در اين زمان در کيهان و يا ديگر مطبوعات حضور داشتند گرچه پشتوانه فکري آنها فرديد محسوب ميشد اما با فرديديهاي سالهاي آخر دهه 60 و اوايل دهه 70 يعني افرادي همچون مددپور و زرشناس، اين تفاوت را داشتند که اولا به صراحت به لحاظ سياسي و اقتصادي راديكال بودند و دوم آن که ضمن چالش با ليبراليسم و جريانهاي متاثر از عصر روشنگري در مقابل نمايندگان فقهي و فلسفي حوزه و من جمله نمايندگان فلسفه صدرايي نيز مرز بندي و موضع گيري صريح سياسي يا فلسفي داشتند.
معارف در همين سالها براي تحقق بخشيدن به «هنر انسي» يا هنري که با ريشههاي حکمي و معنوي اين مرز و بوم پيوند داشته باشد تلاش وافري به خرج داد که در اين زمينه گزارش تلاشهاي وي را به خصوص در زمينه موسيقي و احياي «موسيقي مقامي» ميبايست از اهل آن جويا شد.
همچنين در قالب کلاسهايي که به صورت آزاد در دانشگاه ملي آن زمان و شهيد بهشتي فعلي و همچنين پارهاي ديگر از مراکز فرهنگي در زمينههاي حکمي، اقتصادي و...برگزار ميشد، معارف ميکوشيد تا به تربيت فرهيختگاني همت گمارد که علاوه بر آشنايي با مبادي حکمي، به جهتگيريهاي اجتماعي، سياسي مبتني بر «حمايت از لايههاي فرودست جامعه» و نيز جهت گيريهاي ضد امپرياليستي ملتزم باشد.
همين ايام يعني اوايل دهه 60 مصادف شد با بيماري طولاني مدت مرحوم معارف که تا حدود قريب به دو دهه ادامه يافت و نهايتا در اين سالهاي اخير بيش از پيش تشديد گشت. از ديگر فرازهاي سلوک سياسي مرحوم معارف ميبايد از «نگارش نخستين قانون کار جمهوري اسلامي» توسط او و تلاش وافرش براي سازماندهي و جهتدهي به کارگران ياد کرد.
يقينا فعالان جنبش اسلامي کارگري و بنيانگذاران خانه کارگر تلاشهاي مرحوم کارگر را هنوز در خاطر دارند. علقهاي که معارف از صميم جان با محرومان و تهيدستان داشت موجب شد که در همين دهه به نگارش رسايل فقهي فخيميدر زمينه مالكيت زمين و امثال آن همت گمارد که اميد است با انتشار عمومي آنها باب نويني براي بحث و بررسي در اين زمينه بگشايد.نا گفته نگذاريم که در اواخر اين دهه بخشهايي از رسائل فقهي معارف با امضاي خود او در مجله «بيان» که با مديديت علي اکبر محتشمي و نويسندگان و دوستان و شاگردان او سامان مييافت منتشر گرديد.
دوران بيماري مرحوم معارف دوران رجوع مجدد و هرچه بيشتر او به سير و سلوک انفسي بود گر چه او هيچگاه از آنچه در آفاق ميگذشت غافل نماند. نميتوانيم به قطع و يقين سخني را بيان داريم، اما آنچه از احوال معارف ميشد حدس زد ظاهرا اين دوران در پختگي، کمال و هويت يافتن او بعنوان «معارف» با ويژگيهاي خاص خود وي و با عنوان شخصيتي با خصوصيات اجتهادي تأثيري تعيينکننده داشت. دامنه دانش او نيز در همين دوران گسترش و عمق وسيعتري گرفت. تحقيقات او در باب هنر و حکمت موسيقي در همين دوران فراهم آمد. تاملات وسيع او در فلسفه مغرب زمين در همين دوران با تدقيق در بنياديترين کتب فلسفه غرب آن هم به زبان اصلي صورت بست. ذهن جوال معارف در همين دوران به حوزه علوم جديده نيز دامن گسترد و حاصل آن مطالعه ژرف او در «فيزيك جديد» و مبادي فلسفي آن بود. او خود معتقد بود که علوم جديده در سرزمين ما آنچنان که بايد و شايد تکامل نيافتهاند چرا که ما با سرمايههاي حکميخود به سراغ آنها نرفتهايم. معارف در همين زمينه تاملاتي در «پيامدهاي حکمي انقلاب کوانتومي» داشت و رسالهاي در همين زمينه از او به يادگار مانده است که تقرير فارسي و عربي از آن موجود است. کتاب «حکمت انسي» و ترجمه آلماني و عربي آن در همين دوران بدست معارف صورت پذيرفت که گويا ترجمه آلماني آن ناتمام مانده است.
در اين دوران گرچه فرديد در زندگي نظري معارف تاثيري بسزا گذارده بود و او نيز تا به آخر ظاهرا به رسم قدرشناسي، از فرديد به نيکي ياد ميکرد، اما ناظران بيروني به راحتي ميتوانستند بفهمند که اين دو در «عمل» متفاوتند و در «نظر» نيز گرچه معارف خود نميگفت، اما به هر تقدير به مرتبهاي فراتر، منقحتر وگستردهتر از فرديد رفته بود.
فرديد روزگاري به تأييد «حزب رستاخيز» همت گمارده بود و اين نکتهاي منفي در کارنامه فکري ـ سياسي او به شمار ميرفت. به گاه تغييرات سياسي در اواخر دهه 60 نيز از در تجليل از برخي اربابان قدرت در آمد. نگارنده اين سطور خود مداحي مرحوم فرديد از اربابان قدرت را در دانشگاه تهران به ياد دارد که به نظرش دور از رفتار اهل علم مينمود. اما در عين حال که فرديد به رغم تيزبيني، گستره دانش و بلند همتي در ساحت نظر، اينچنين در عمل دون همت، آشفته و مشوب به شوائب غيراخلاقي بود، اما معارف وارستگي از قدرت و ثروت و منزلت ظاهري در ساحت عمل را با بلند همتي نظري و عمق و وسعت دانش جمع کرده بود.
صاحب اين قلم، قصد آن ندارد که آنچنان که برخي از مدعيان دموکرات منشي در مورد فرديد به عمل ميآورند او را در حضيض جلوه دهد و معارف را مطلقانگارانه در اوج جلوه دهد. آدميان حداقل آنها که ما در اين عهد با آنها زيسته ايم کم وبيش آميخته اي از بديها و خوبيها بوده و هستند. اما به هر تقدير با اتکاء به نگاهي از سر انصاف، نميتوان مجموعه نيکيها و بديهاي افراد و برتري آنها نسبت به يکديگر را از ديده پنهان داشت.
همانطور که آورديم معارف در همين دوران خانه نشيني، ارتباط خود را با خارج قطع نکرد و کماکان با اهل علم، اصحاب هنر و فعالان حرکت اسلامي کارگري و دانشجويي ارتباط داشت. در همين دوران او بي سر وصدا و بيآنکه نامي از خود بر جاي گذارد، پس از استعفاي وزير کار وقت آقاي توکلي نويسنده نخستين قانون کار جمهوري اسلامي شد و در ارتباط مداوم با فعالين وقت خانه کارگر بود. همچنين در ارتباط پيگير با بخشهايي از اعضاء انجمنهاي عضو تحکيم قرارداشت و در ضمن همين ارتباط بود که نشريه «سفير» ارگان جهاد دانشگاهي دانشگاه شهيد بهشتي از سوي برخي از دانشجويان آن دانشگاه که وامدار کلاسها و آموزشهاي او بودند در سالهاي دهه60 منتشر ميگرديد. نشريهاي که در آن سالها جزء راديکالترين نشريات بود. پس از واپسين سالهاي دهه 60 معارف همچنان و ظاهرا عميقتر از پيش از تجلي بيروني پرهيز ميکرد.
با شروع موج تجديدنظرطلبي از اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 شمسي بسياري از کسان که وامدار او بودند و آموختههاي خود را از معارف اسباب ترقي خود کرده بودند به «آرمان دفاع از محرومان» پشت کردند «و چون زمانه دگر شد فرزندان زمانه نيز دگر شدند». اما معارف که اين آرمان براي او مايه کسب پرستيژ، تفنن و لقلقه زبان نبود بلکه به مباني انديشيده حکمي وي اتکا داشت همچنان بر آن ثابت قدم ماند.
او همچنين در اين دوران بر خلاف برخي نيروها که با تابلوي فرديد و در تعارض جريان جديد ليبراليسم با جريانهاي خودکامه امنيتي و قضايي هم جهت بوده و يا در آنها مشارکت داشتند وارد معرکه اين چالش نشد و معتقد بود که برخي از چهرههاي اين جماعت از جانب برخي نهادها و باندهاي معطوف به قدرت شارژ ميشوند. بدين ترتيب معارف مرز خود را به نحو همزمان با خودکامگان و قشريون از يکسو و متجددين و ليبرالها از سوي ديگر حفظ نمود.
صرف نظر از اين سير آفاقي، معارف را در اين دوران ظاهرا سير انفسي پرتلاطم و پربرکتي بود. او خود نيز در همين ايام اخير آنگاه که بيماري تمام وجود او را احاطه کرده بود به صراحت و محکميبيان ميداشت که «يقين دارم هر آنچه خداوند در زندگي افراد براي ايشان پيش ميآورد در جهت تکامل آنها مؤثر است». در اين دوران معارف خود مصداقي از همين سخن گشته بود.
کتاب «حکمت انسي» تقرير نهايي خود را بصورت يک کتاب و نگارشش به زبانهاي آلماني و عربي را مرهون همين دوران است. آنچنان معارف در سير فکري اهل سلوک بود که روزي در همان ايام که مشغول تقرير آلماني حکمت انسي بود، بدين مضمون ميگفت که: «نگارش به آلماني را رها کرده ام چرا که ديدم در روحيه من تاثير خوبي بجا نميگذارد».
معارف پس از 2 خرداد گر چه به شدت با جريانهاي متجدد مرزبندي داشت و تا آخرين لحظات نسبت به توطئه آنچه مثلث خبيث «آمريکا، انگليس و اسراييل» ميدانست هشدار ميداد، اما با جريان دوم خرداد و بخصوص آقاي خاتمي برخوردي مثبت اما سازنده و انتقادي را پيشه کرد.
در همين دوران معارف همچون قبل اما ظاهرا پيگيرتر و پرکارتر به ارسال تحليلها و پيشنهادهاي خود به مسؤولان امر اقدام مينمود که تا آنجا که نگارنده اين سطور به خاطر دارد يکي از آنها باهامش تأييد آميز آقاي خاتمي نيزهمراه بود. از جمله اين طرحها ميتوان از نگارش قانوني در جهت «حل معضل بيکاري و اشتغال» اشاره کرد که در جهت مقابله با طرحهاي مبتني بر «سرمايهگذاري خارجي» به نگارش در آمده بود.
در جريان چالشهاي مربوط به بخش نفت نيز معارف به دقت پيگير کارزاري بود که ميان منتقدان سياستهاي حاکم بر بخش نفت و متوليان اين سياستها جريان داشت. در همين ايام در گفتوگوهاي خصوصي به «ماهيت چپنما اما راست يکي از حاميان پروپاقرص سياستهاي جديد حاکم بر بخش نفت» هشدار ميداد.
پس از 11 سپتامير مرحوم معارف بر آن بود که ميبايد ميان جريان «راديکاليسم اسلامي» با دو جريان «متجدد اسلامي و قشري» فرق نهاد. او «راديکاليسم» را به معناي ريشهنگري در گستردهترين و ژرفترين معناي آن در نظر ميگرفت. معنايي که مسلما با وجود نگري و آغازيدن حکمت از خدا آنچنان که در سنت عارفان ما بود پيوند داشت. آنها که از نزديک با معارف مراوده داشتند به خوبي ميتوانند شهادت دهند که او چگونه در آتش بيماري ميسوخت اما دمي از توجه به محرومان و تاثيري که قوانين و سياستگذاريها بر زندگي آنها ميگذارد غافل نبود.
آنچه اکنون از معارف براي ما به يادگار مانده است عمدتا در وجوه ذيل خلاصه ميشود:
وجه نخست راهي است که معارف با جمع آوردن تفکر عميق حکميبا عنايت داشتن به روزمره ترين مسائل، پيش روي ما گشود.او نه آنچنان عمل زده شد که از ريشههاي حکميو ضرورت بحث و درس غافل ماند و نه آنچنان غرق در بحث و درس شد که از سرنوشت انسانهاي پيرامون خود غافل باشد.
در مورد جريان موسوم به «چپ اسلامي» هر قضاوتي که درباره اين نام و کارنامه تاريخي جريان مزبور داشته باشيم، از اين حقيقت نميتوان رخ بر تافت که معارف اگر نگوئيم يگانه فرد، از معدود افرادي بود که در اين جريان مشي راديکال، ريشه نگر و ظلم ستيزانه و برابري خواهانه را به نحو انديشيده با اتکاء به مباني حکميسامان ميداد. يعني همان خصوصيتي که هنوز هم فقدان آن در عمل و نظر بسياري از چپ گرايان ما ديده ميشود.
معارف حتي اگر از ضرورت توجه به حرکتهاي کارگري سخن ميگفت از آن تعبيري متناسب با مباني حکميخود داشت و «فتوتنامهها» را در سنت کهن ما طرح واره يا مانيفستي براي جنبش کارگري امروز ميانگاشت.
ترديدي نيست که بازسازي جنبش کارگري در ميهنمان و تأسيس نهادهاي مستقل کارگري اگر بخواهد به شکل بومي سامان پذيرد نيازمند انديشهاي در رديف انديشهاي است که معارف با عنوان «اهل فتوت» صورتبندي ميکرد. بازسازي جريان راديکال نيز به همين ترتيب نيازمند ريشهنگري حِکمي و فکري است. يعني همان راهي که معارف چه با مضمون سخن او موافق باشيم و چه مخالف در مبارک بودن شيوه وي و اصل راه گشايي او در اين زمينه نميتوان ترديدي داشت.
دوم، قابل پرده پوشي نيست که ما از منظر صدرايي «طباطبائي ـ مطهري» به خدا و عالم مينگريم اما بر اين اعتقاديم که اين سنت براي بسط و تکامل نيازمند گفتگو با سنن حکميديگر حداقل در چارچوب تمدن اسلامي است. بي شک سنت عرفان نظري و آنچه در روزگار ما معارف آن را «حکمت انسي» ميخواند از جمله همين سنتها است که ميتواند در فهم دين و دنياي جديد به سنت مزبور ياري رساند.(در اين مسير البته نميتوان از آثار حکميو عرفاني امام خميني که متاسفانه وجه رهبري سياسي ايشان آثار مزبور را در سايه افکنده است غفلت کرد.
آنچه تا کنون آورديم، همه مربوط به ره گشاييهاي نظري معارف در زندگي امروز ما بود اما او با سلوکش در عمل و گداخته شدنش در بوته مجاهده آفاقي و انفسي در وارستگي و مناعت طبعش در پرهيز نسبياش از حطام دنيا و در کناره گرفتن از کم مايگان پرگو و در پيوند ژرفش با مستضعفان و محرومان حتي در سهمگيرترين لحظات بيماري، راهي پيش چشم ما گشوده است که بسي فرخنده تر از راهگشاييهاي نظري اوست.
ياد او را گرامي ميداريم و برايش آمرزش، شادي روح، علو درجات و حشر با اولياء و انبياء (عليهم السلام) را آرزومنديم.