آفتابنیوز : «صابر حسینی» دوست ندارد به سرنوشت «ملاله» دختر نوجوان افغانستانی که برای سوادآموزی به زنان هموطنش آماج گلولههای خشونت و کوته نظری طالبان شد فکر کند. تلفنش خط نمیدهد. از طریق تلگرام با او گفتوگو میکنم. میگوید در مسیر هستم شما سؤالها را بنویسید به منزل که رسیدم سر صبر (باحوصله) روان(پاسخ) میدهم. سؤالات را مینویسم. مینویسد: «نام خدا سؤال هم زیاد دارید.» او در افغانستان <بنیاد کودک> راه انداخته تا کتابخوانی را در میان کودکان گسترش دهد.
چه شد که چنین ایدهای به ذهن شما رسید؟
خب برای شروع کارم دلایل زیادی هست، اما مهمترین آنها این است که به اطفال از ابتدای زندگیشان کتاب برسانم.
دلایل دیگر؟
ترویج فرهنگ کتابخوانی، گسترش آگاهی از طریق کتابخوانی و...
کتابها را از کجا تهیه میکنید؟
اکثر کتابهایی که گرفتم از اشخاص فرهنگی و برخی از نهادهای غیر دولتی بوده است.
تا الان به چند روستا کتاب داده اید؟
من در 10ساحه بامیان و در دو ولسوالی فعالیت دارم.
ولسوالی یعنی چه؟
استان
ساحه؟
منطقه
یک پوستر در تلگرام ایرانیها در حال پخش است که برای شما کتاب جمع میکنند تا برای کودکان افغانستانی ببرید؟ از ایران چه تعداد کتاب به کودکان سرزمینتان داده اید؟
تا حالا با خودم از ایران کتاب نیاوردهام، اما کتابهایی که از بازار کتاب افغانستان تهیه کردم اکثراً چاپ ایران هست. کتابفروشیها هم با توجه به قوانین اینجا کتاب میآورند.
پس قضیه این پوستر تلگرامی چیست؟
از طرف ایرانیهای داخل ایران من کتاب دریافت نکردم، اما دوستان ایرانی خارج از ایران به من کمک کردهاند. البته تعدادی از حامیان حقوق کودک متشکل از ایرانیها و افغانستانیها کمپیاین(فراخوان) جمعآوری کتاب را در تهران راهاندازی کردهاند.
از حامیان کودک ایران تا به امروز کتابی به دست شما رسیده است؟
نه. به خاطر اینکه فعالیت این دوستان برای جمعآوری کتاب به تازگی شروع شده است، هنوز تعداد کتابی که قرار هست فرستاده شود جمع نشده. البته این دور نیست.
کتابها را از چه طریقی به شما میرسانند؟
این کتابها از طریق باربری قانونی قرار هست فرستاده شود.
ایران هم آمده اید؟
بله. آن هم سالهای خیلی قبل.
سفر با دوچرخه در مسیرهای کوهستانی سخت نیست؟
برای من سفر با دوچرخه، بهرغم سختی و خطرات احتمالی لذتبخش هست. من فقط به خوشی اطفال فکر میکنم. همین باعث میشه سختی و خطرات احتمالی را تحمل کنم.
تا الان با خطر یا حادثهای رو به رو شدهاید؟
نه، خوشبختانه اتفاق خاصی برایم رخ نداده است.
تا به امروز چقدر کتاب جمع کردید و برای چه سنی هستند؟
من 6 و نیم ماه قبل با 200جلد کتاب قصه شروع به فعالیت کردم و در حال حاضر 6500جلد کتاب جمعآوری کردهام. این کتابها متعلق به ردههای سنی مختلف هست.
در مسیر حتماً به کودکانی میرسید که سواد ندارند؛ چه کسی برای آنها قصه میخواند؟
اطفالی که به سن رفتن به مکتب رسیدهاند، اکثراً میتوانند از کتابهای من استفاده کنند. البته برخی ضعیف و برخی قوی اند. تعدادی هم که سواد ندارند کسانی هستند که در خانه معمولاً با سواد یا کم سواد دارند که کتابها را برایشان بخوانند.
با توجه به ناامنیهایی که در کشور افغانستان وجود دارد با خطری رو به رو نشده اید؟ کسی با کتاب خواندن شما مخالفت ندارد؟
با توجه به ملاحظات من و همچنین برخی مشاورههای امنیتی هنوز مشکلی خاص پیش نیامده، البته این به این معنی نیست که خطری وجود ندارد. گاهی از آدرسهای نا مشخص تهدید میشوم.
مضمون تهدیدها چیست؟
منظورم از تهدید از جانب کسانی است که تلفنی اخطار دادهاند که کتابی که توزیع میکنم باید دینی باشد در غیر این صورت دچار دردسر میشوید...
هیچ وقت فکر میکنید که ممکن است سرنوشتی مثل «ملاله» پیدا کنید؟
خب فکر نکنم بهتر است. برای اینکه دیوانهکننده است آدم تصور کند یک روزی با سرنوشت سخت روبهرو خواهد شد. گرچند(هرچند) گاهی ترس دارم.
کودکان بامیان کودکان کارند؟
بله کودکان بامیان کودکانی هستند خیلی محروم، در عین حال با استعداد.
استقبال کودکان از کتابها چطور است؟
در ابتدا پسران و دختران از من کتاب میگیرند اما هر چه زمان میگذرد پسرها کم میشود و دختران زیادتر. انصافاً دختران کتابخوانهای جدی کتابخانه سیار هستند.
گفته بودید که کتابها را به نوبت به بچهها میرسانید؛ کتابها سالم برمی گردد یا خط خورده اند؟
بله، کتابها به نوبت توزیع و بعد تبدیل میشوند. در ساحه(منطقه) که اول کتاب میبرم معمولاً تعداد کتاب تلفات دارم، اما هر چه از فعالیتم میگذرد تلفات کتاب کم میشود. نه خط خوردگی نداریم خوشبختانه.
فکر میکنید اگر خانم بودید و تصمیم میگرفتید با دوچرخه به کودکان کتاب برسانید با چه اتفاقاتی رو به رو میشدید؟
خب یقیناً مشکلات خاص خود را میداشت ولی در همان حال هم فعالیتها جریان پیدا میکرد. ما اینجا تیم دوچرخه سواری داریم که خانمها در آن عضویت دارند.
برخورد والدین روستاهایی که به آن سفر میکنید چگونه است. وقتی به شب میرسید کجا اقامت میکنید؟
در ساحات(مناطق) نزدیک من در خانه کسی نمیمانم، اما در ساحات دور دست که شب میشود من باید آنجا بمانم. در اینصورت رفتار آنان برایم جالب هست. آنان معمولاً چندین نفر از وابستگانشان را جمع میکنند و به احترام من میهمانی میگیرند. کودکان هم خوشحالند گویا به موفقیت کلان رسیدهاند.
طولانیترین مسیری که رفتید چقدر طول کشیده و برای چند کودک آنجا کتاب برده اید؟
طولانیترین مسیر که من کتاب رساندم دو ساعت با ماشین راه است؛ بقیهاش پیاده. در چند قریه. در آنجا من در حدود 200 کودک را کتاب دادم. البته آنجا مسیر ماشینرو نیست. وقتی شروع به کتاب دادن کردم حدوداً 6 ساعت طول کشید. با توجه به فاصله روستاها. البته فعلاً اعضای محلی در آنجا فعالیت دارند که از هر روستا کتابها را جمعآوری میکنند و برای تبدیل کتابها من به آنان کتاب میرسانم.
شما این مسیر را با دوچرخه طی میکنید؟
دورترین مسیرها را نه، پیاده.
نخستین کتابی که خواندید به خاطر دارید؟
کودکی من هم مثل کودکی خیلی از افغانستانیها در جنگ و آوارگی گذشت. نخستین کتاب که خواندم نامش دقیق به یادم نمیآید ولی مجموعه افسانههای دلنشین دری بود.
تو برف و باران گیر نیفتاده اید؟
خب کار من زیادترین فعالیتش در زمستان در هوای برفی هست. برای اینکه در زمستان مکاتب اینجا تعطیل است و من باید به اطفال که مکتب نمیروند کتاب برسانم. در کل در هوای برفی و بارانی برای من رساندن کتاب سخت است. مخصوصاً در روستاها که باید از مسیر ناهموار و گلی بگذرم.
وضعیت سواد کودکان افغانستان چطور است؟
من زیادتر با کودکان کتابخوان سر و کار دارم. متأسفانه دقیق معلومات ندارم. ولی تا جایی که خبر دارم آمارش در حال کم شدن هست. برای اینکه مردم بعد از پایان جنگ رو به تحصیل آوردهاند.
گفتید بعضی وقتها بچهها برای شما قصه میگویند؛ زیباترین قصهای که از بچهها شنیده اید...
قصه خاصی حالا در خاطرم نیست. کودکان اینجا همان قصههای معمول که از بزرگان میشنوند را تعریف میکنند. مثلاً قصه یا افسانه پادشاه یا دیو و پری.
قصه تلخ هم برای شما تعریف کرده اند؟
قصه تلخ که نمیتوان گفت ولی خاطرات بزرگانشان است که بعضی از نان میگویند. خاطرات جنگ و قتل و فرارها از میدان جنگ.
تا الان کسی به شما گفته است که مثلاً به جای کتاب برای ما نان بیاور؟
نه
گفته بودید که تفنگ پلاستیکیها را میگیرید و کتاب به کودکان میدهید؟
توضیح دادم که در کنار کتاب دادن از عادات بد مثل کشیدن سیگار و... خودداری کنند. یا از بازی با ابزار خشین(خشن) دوری کنند.
با توجه به همین توصیهها آنان خودشان به این نتیجه رسیده بودند که دیگر با تفنگ پلاستیکی بازی نمیکنند. تفنگها را به من دادند که برایشان کتاب بیاورم.
شده در روستایی توقف کنید و کتاب داستان برای کودکان بخوانید؟
بله. من در این روزها هر جا میروم با اطفال نشسته و کتاب میخوانیم.
پس باید همه کتابهایی که برای بچهها میخوانید، حفظ باشید؟
نه به این حد که شما فکر میکنید.
راستی این کتابها که به بچه میدهید؛ بیشتر چه نوع کتابهایی هستند؟
کتابهای من فقط داستانی هست.
منبع: ایران