کد خبر: ۴۴۸۰
تاریخ انتشار : ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۴ - ۱۶:۳۹

رئيس جمهوري براي تعادل

آفتاب‌‌نیوز : ايرانيان، هنگامي که در بهمن 57 نظام پيشين را ساقط کردند آغازگر ساختاري براي روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي ايران بودند که پيش از آن هيچ تجربه اي در مورد آن وجود نداشت. به همين جهت اگر از ماه هاي هيجان انقلابيون در سالهاي 57 و 58 عبور شود بدون ترديد تصويب قانون اساسي در اوايل سال 59 نخستين گام براي ساختار سازي در جامعه ايران بعد از انقلاب است. در اين گام مهم نظام جمهوري اسلامي که تا آن هنگام بافتي ذهني داشت داراي معيارهاي عيني حقوقي شد و وزن دولت، هيأت حاکمه و ملت و کارکردهاي ايشان تعريف شد. بدين ترتيب نه تنها ايرانيان که آن دسته از شهروندان جهان که روزگاري از زبان رهبر فقيد انقلاب شنيده بودند که حکومت بعد از انقلاب ايران حکومتي منحصر به فرد است و با نمونه هاي موجود در جهان تفاوت دارد، مي خواستند کارکردهاي مدني اين حکومت را در رسته هاي مختلف اجتماعي، سياسي و اقتصادي مشاهده کنند. اما وقوع جنگ تحميلي که ابتدا با شورش هاي کردستان و بعد به طور تمام عيار از سوي صدام حسين در شهريور 59 آغاز شد، ايران را گرفتار فضاي نظامي کرد. فضايي که نه تنها بر کارکردها و رفتارهاي امنيتي - سياسي که بر ساير شوون جامعه تأثير گذار شد و آن را به سوي نظامي گري سوق داد. 

بدين ترتيب هشت سال جنگ تحميلي، فضاي کشور را به شدت نظامی و از معيارهاي مدني دور کرده بود. به ويژه رزمندگاني که سالها عمر، سلامتي و ثروت خود را صرف دفاع از کشورو ملت کرده بودند پس از بازگشت به شهر انتظار حفظ فضاي جبهه و جنگ را در شهرها داشتند. از نگاه ايشان حفظ فضاي جنگ در جامعه کوچکترين اداي احترام ايرانيان به همرزمان شهيدشان بود و دور شدن از فضاي جنگي، خيانت به شهدا محسوب مي شد. در مقابل عمده ايرانيان، اگرچه نسبت به زحمات رزمندگان ناسپاس نبودند، اما زندگي در فضايي آرام و به دور از هياهوي جنگ را جستجو مي کردند. بسياري از شهروندان ايراني بر اين باور بودند که دوران نظامي گري و نظامي گرايي به پايان رسيده و برقراري آرامش که در سايه آن بتوان هم چون شهروندان ديگر کشورها زندگي آرام و روح بخشي داشت. 

در چنين شرايطي به روي کارآمدن دولت سازندگي از آن رو اهميت داشت که اين دولت علاوه بر انجام وظايف روزمره بعد از جنگ و پرداختن به امر مهم بازسازي کشور، وظيفه عادي سازي شرايط اجتماعي و مدني تر کردن تعاملات جامعه را بر عهده داشت. در اين باره دولت حاکم مي بايد به گونه از جو نظامي گرايي حاکم مي کاست که رزمندگان ديروز، که در اين هنگام در شوون مختلف جامعه ايران حضور داشتند، سرخورده و منزوي نشوند و شهروندان عادي نيز در فضايي مدني و به دور ازنظامي گري و نظامي گرايي زندگي کنند. 

در آن هنگام اين تمهيد به کار گرفته شد که حرکت عمومي جامعه به سوي رفتارهاي مدني و فرهنگي سوق داده شود. چنانکه اجراي برنامه هاي فرهنگي و هنري در شهرها تقويت شد و نهادهاي مدني و از جمله شهرداري ها که تا آن زمان تنها به سامان دهي امور روزمره شهري مي پرداختند رفته رفته بر روي فعاليت هاي فرهنگي و هنري سرمايه گذاري کردند و زمينه جذب همگان را به فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي فراهم آورند. افزون بر اين ايجاد سازمان هاي غير دولتي در زمينه هاي اجتماعي تشويق شـــد و حتي هيأت حاکمه آمادگي خود براي اعطاي مجوز تأسيس حزب را هم اعلام کرد. روشن بود که ايجاد و فعاليت اين نهادهاي مدني در زمينه هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... تأثير بسيار مهمي در تلطيف فضاي جامعه داشت. مزيد بر اينکه چون برنامه ها و سياست هاي اجرا شده با روحيه و خواست هاي رزمندگان ديروز منطبق بود مخالفت هاي اندک و محدودي از سوي اين گروه مشاهده مي شد و بدين ترتيب دوران گذار جامعه ايران از فضايي ميليتاريستي به فضاي مدني با موفقيتي نسبي سپري شد. 

البته کاملاً قابل انتظار بود که اين مدني تر شدن جامعه، نهادها و خواست هاي مدني را در ايران تقويت کند. به ويژه آنکه در طول دوران سازندگي به توليد ثروت و ثروتمند شدن شهروندان ايراني نيز توجه شد و از اين رو آن طور که برخي تحليل گران مسائل اجتماعي معتقدند، بر اثر تحريک خواست ها مدني و افزايش ثروت شهروندان خرده بورژوازی در کشور پديد آمد. 

از اين روست که تقاضا براي آزادي، بهبود وضعيت حقوق بشر و ... که شعارهاي آن از اواخر سال 1375 شنيده شد را نتيجه تحولات اجتماعي _ فرهنگي دوران سازندگي مي دانند. اين تحولات سرانجام به پيروزي اصلاح طلبان انجاميد. اما اين دوره به دلايلي مانند شعارهاي بازيگران عرصه سياست، فرهنگ سازي برخي رسانه هاي داخلي و خارجي، نبود رهبري منسجم و استراتژيک براي توده مردم و ... 

سياسي شدن جامعه رفته رفته به سياست زدگي تغيير مسير داد؛ افزايش تيراژ برخي کتاب هاي سياسي، مطالعه کتب سياسي از سوي جوانان و نوجواناني که با مفاهيم ابتدايي و کليات علوم سياسي آشنايي بسيار اندکي داشتند، نظريه پردازي هاي سطحي و گاه عجيب درباره روند و تحولات سياسي ايران و جهان، خروج سياست از حوزه علم و ورود آن به حوزه احساسات -که گاه از سوي حاکميت نيز تشويق مي شد- و مواردي نظير آن از جمله مهمترين شواهدي است که وقوع سياست زدگي و سطحي شدن نگاهها سياسي در ايران را تأئيد مي کند. امري که افزون بر تأثيرات گذشته سبب بيش از حد سياسي شدن گرديده و رواج نوعي افراط گرايي سياسي را در بر داشته است. 

بدين ترتيب مي توان انتظار داشت که همان گونه که بعد از دوران افراط گرايي نظامي در سال 68 دولتي براي ايجاد تعادل در جامعه به روي کار آمد اين بار و در خرداد 84 نيز وجود چهره اي توانا، هوشمند و مورد اعتماد شهروندان ايراني براي برقراري تعادل ضروري است. اين شخصيت بايد به حد کافي در زمينه هاي سياسي و رهبري سياسي ايران تجربه داشته باشد و بر ظرايف و پيچيدگي هاي سياسي - اجتماعي ايران اشراف داشته باشند. چنين شخصيتي شايد بتواند ايران و ايراني را از گرداب سياست زدگي و عوام زدگي برهاند و آن را در جاده تعادل قرار دهد.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین