کد خبر: ۴۹۴۳۷۵
تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۲
شهر دوستدار کودک و نامزد پایتخت کتاب

گزارشی از اِوَز؛ کتاب به جای تفنگ

شهری که یکی از قدیمی‌ترین کارخانه‌های تفنگ‌سازی ایران را داشت حالا هر خیابانش به یک کتابخانه می‌رسد
آفتاب‌‌نیوز :
صد‌سال قبل برای این‌که روزنامه حبل‌المتین به شهر اوز برسد، اداره پست راه‌اندازی شد. مردم در سابات (زیر گذر) می‌نشستند و یک نفر که سواد داشت، روزنامه را برای بقیه می‌خواند. مردم می‌گویند طبیعت به ما ظلم کرد، ما به فرهنگ روی آوردیم. امروز در همه جای شهر می‌توانند در چند قدمی‌شان به کتاب برسند. شهر آب‌انبارهای تخم‌مرغی، با خانه‌های که نخل‌ها از دیوارهای حیاط‌شان گردن‌ کشیده‌اند. اوز در ٣٤٥ کیلومتر جنوب‌شرقی شیراز است و ٤٠ کیلومتر با لار، مرکز شهرستان فاصله دارد. شهری که اول و آخر آن به دانشگاه می‌رسد.

به گزارش آفتاب‌نیوز، برنامه اختتامیه جام باشگاه‌های کتابخوانی در شهر شروع شده‌. روز تعطیل رسمی است، اما تالار دانشگاه پیام‌نور اوز پر است و ردیف‌های جلو هم جای مسئولان و فرهنگیان شهر خالی نیست. اوز می‌خواهد امسال حتما پایتخت کتاب شود. پارسال هم نامزد پایتخت کتاب بود و درنهایت عنوان شهر خلاق را به دست آورد. می‌گویند اگر هم پایتخت نشویم، خوشحالیم که کتابخوان شدیم. نتایج سرشماری ‌سال ٩٠ می‌گوید از این شهر ٢٢‌هزار نفری، ١١‌درصد بیکارند و ٨٠ درصدشان باسواد. در مدرسه‌هایی که خود مردم ساخته‌اند. «آب نداریم، کشاورزی نداریم، صنعت نداریم، دمای هوا بالای ٤٩ درجه است و بیشتر مردم به مهاجرت روی می‌آورند.» در هر گوشه شهر نقشی از کتاب و کتابخانه است، همه اینها را مردم ساخته‌اند. مهاجرانی که در قدیم به هند می‌رفتند و نقش و نگار‌های آن روزهای‌شان در خانه‌های قدیمی شهر پیداست، امروز در کشورهای حاشیه خلیج‌فارس کار می‌کنند و عجیب نیست که فرودگاه لار هر روز دست کم ٤ پرواز خارجی دارد. موزه مردم‌شناسی شهر را مردم ساخته‌اند. آبسردکن‌ها را، دانشگاه آزاد را، بیمارستان را، حتی زیرسازی جاد‌ه‌ای که از لار به اوز می‌رسد هم کار مردم است. «دولت این‌جا کمک چندانی به ما نمی‌کند. حتی پاسگاه نیروی انتظامی هم با ١٠٣‌میلیون پول مردم نوسازی شده. تیرهای چراغ برق بعضی خیابان‌ها و آب‌شیرین‌کن‌ها همه با هزینه مردم ساخته شده. کسانی که برای کار به امارات، کویت، بحرین و قطر می‌روند اوز را فراموش نمی‌کنند. آنها و همه خیرین دیگر هستند که شهر را می‌چرخانند.»

گزارشی از اِوَز؛ کتاب به جای تفنگ

قرار است نام باشگاه‌های برنده معرفی شود. دختربچه‌ای با لباس محلی اوز بالای سن است و می‌گوید: «من با زبان کودکی خودم به همه توصیه می‌کنم که برای بچه‌ها کتاب بخوانند.» می‌گویند مردم شهر همیشه کتابخوان بودند، ولی در این دو‌سال اخیر فعالیت‌های پایتخت کتاب باعث شد نوجوانان هم بیشتر به کتاب علاقه‌مند شوند.

«وارد هر شهری که بشوید اول یک‌سری فروشگاه‌های تعمیرات خودرو و روغن و گریس می‌بینید، ولی شهر ما با دانشگاه شروع می‌شود و با دانشگاه تمام می‌شود.» اوزی‌ها دوست دارند درباره تاریخ‌شان، کتابخوان‌ بودن‌شان، فعالیت‌های فرهنگی‌شان و مشارکت‌های‌شان برای شهر بگویند.

برای اختتامیه یکی از نویسندگان کودک و نوجوان را به شهرشان دعوت کرده‌اند، عزت‌اله الوندی، نویسنده‌ای که بچه‌ها با کتاب‌هایش آشنا هستند. شهردار می‌گوید دیدن و هم‌صحبت‌شدن با نویسنده‌ها انگیزه‌ بچه‌ها را برای بیشتر کتاب خواندن قوی می‌کند و اصل موضوع این است که بچه‌های ما به دانایی برسند.

تا چند ‌سال قبل خیلی از پسرهای نوجوان که آینده‌ای در شهر برای اشتغال خود نمی‌دیدند، تحصیل را رها می‌کردند و به دنبال کار از شهر به کشورهای خلیج‌فارس یا هرمزگان و شیراز و تهران می‌رفتند. می‌گویند الان اوضاع بهتر شده، بچه‌ها بیشتر درس می‌خوانند، ٤ دانشگاه در شهر دارند و مدارس غیرانتفاعی که سعی می‌کنند خلاقانه عمل کرده و با شیوه‌های روز کودکان را به تحصیل علاقه‌مند کنند؛ هرچند اوز ٩٠‌سال است که مدرسه دارد. بیست‌وهشتمین مدرسه کشور در ‌سال ١٣٠٧ در این شهر تاسیس شده، مدرسه بدری که اهالی می‌گویند هم دختران و هم پسران در آن تحصیل می‌کردند. نخستین دبیرستان پسرانه ‌سال١٣٢٨ و نخستین دبیرستان دخترانه ‌سال ١٣٤٠ دایر شد. اگر بچه‌ها به تحصیل رغبت کمتری نشان دادند، برای این است که اشتغال مردم چندان به تحصیل وابسته نیست.

دختری با لباس محلی، روسری سبز و پیراهنی پرچین برای کتابخانه‌ها شعر می‌خواند: چند تا کتابدار دارم/ اعضای بسیار دارم/ کتاب‌ها رو باز کنید/ با آنها پرواز کنید. هرکدام کتابی در دست دارند. الوندی برای مردم که بیشترشان نوجوان‌های باشگاه‌های کتاب شهر هستند، صحبت می‌کند: خوشحال‌ترین فرد این جمع من هستم. جام باشگاه‌ها فعالیتی برای بالا بردن دانش کودکان و نوجوانان است. جام باشگاه‌های کتابخوانی ‌سال گذشته در دفتر مطالعات فرهنگی وزارت ارشاد برنامه‌ریزی شده. اواخر شهریور‌ سال قبل به این فکر افتادند تا برای نوجوانان حلقه‌های کتابخوانی تشکیل دهند. بچه‌ها می‌توانند در این حلقه‌ها بحث و گفت‌وگو و در فعالیت‌های اجتماعی شرکت کنند. امسال به این فکر افتادیم خیلی از شهرهایی که نامزد پایتخت بودند در جام باشگاه‌ها شرکت کنند. خوشحالم که کتاب به راحتی در دسترس بچه‌های این شهر است.»

سال گذشته مردم شهر در انجمن‌ها و کتابخانه‌ها، ٣٢ طرح ترویج کتابخوانی داشتند. امسال عدد طرح‌های‌شان به ٥٤ رسیده. می‌گویند خیلی بیشتر بود، اما بعضی‌های‌شان را ادغام کردیم. برنده‌ها اعلام می‌شوند و هر بار یک دسته از بچه‌ها به همراه مربی‌شان روی سن می‌روند: باشگاه بادگیران رتبه نخست را آورده‌ و بعد از آن‌، باشگاه دارا و سارا و باشگاه محیط‌زیست، باشگاه اندیشه و توران بانو برنده شدند.

داستان زندان شهر

«ما یک شعبه دادگاه می‌خواستیم، اما برای‌مان زندان آوردند.» ابراهیم احمدی، دبیر جام باشگاه‌های کتابخوانی در شهر است.  او می‌گوید ما در سه سطح در زمینه کتابخوانی کار می‌کنیم: در دسترس بودن، ترغیب به کتابخوانی و تأثیرگذاری کتاب در زندگی: «من معتقدم آن‌قدر که باید کتاب تأثیرگذار باشد، نیست، چون هر جا که منافع‌مان به خطر می‌افتد، کتاب را فراموش می‌کنیم.» ٧ نقطه از شهر ایستگاه مطالعه گذاشته‌اند. هرکدام از ایستگاه‌ها را ٢‌میلیون تومان از ارشاد خریدند. برای ایستگاه بیمارستان، مرکز بهداشت درمانی، دو پاساژ پررفت‌وآمد، شهرداری، بخشداری و ترمینال شهر. هرجا که رفت‌وآمد مردم زیاد است. امسال ایستگاه‌ها را بیشتر کرده‌اند و پای کتاب‌های‌شان به پاسگاه نیروی انتظامی و زندان هم رسیده است: «یک بار رفتیم بازدید زندان، نگذاشتند عکس بگیریم. بخش فرهنگی زندان ٣٧٠٠ جلد کتاب داشت و ما یک ایستگاه در جایی که ملاقاتی‌ها می‌آیند و منتظر نوبت‌شان‌اند گذاشتیم. زندان ٣٦ تا کادر دارد و با رئیس زندان صحبت کردیم که به سربازهای کتابخوان مرخصی تشویقی بدهند.» زندان در ٦کیلومتری شهر ساخته شده. حالا مسئولان به مردم می‌گویند چرا برای ساخت زندان مشارکت نکردید. مردم می‌گویند ما زندان نمی‌خواهیم.

قفسه‌های کتاب به ایستگاه تاکسی‌ها هم راه پیدا کردند. کتاب‌ها را نهاد کتابخانه‌های عمومی می‌فرستد: «در بیمارستان اصلا کتاب نمی‌ماند. ایستگاه‌ها جایی برای برگرداندن کتاب دارند، ولی معمولا برنمی‌گردانند. امروز در بیمارستان کتاب می‌گذاریم، فردا دیگر نیست.»

جایزه‌شان برای شهر خلاق و نامزدی پایتخت کتاب ٢٥‌میلیون تومان بن کتاب بود که از انبار ارشاد خودشان انتخاب کردند. «مسئولان کتابخانه‌های شهر مثل خانه اندیشه و انجمن دوستدار کودک رفتند و براساس فعالیت‌های‌شان کتاب انتخاب کردند. بخشی از کتاب‌ها در مراسم مختلف مثل چهارشنبه سوری و عید نوروز بین بچه‌ها و دانش‌آموزان مدارس مختلف توزیع شدند.»

در سالن مطالعه کتابخانه عمومی، عکسی به دیوار است از دو زن چادری که از دری وارد می‌شوند. بالای در نوشته است: کتابخانه عمومی. کتابخانه عمومی اندیشه‌ سال ٤٧ ساخته شده و مثل چند کتابخانه دیگر شهر، بخش مادر و کودک دارد. عصرها کتابداران ٢ساعت در پارک روبه‌رو با بچه‌های گروه‌های سنی مختلف قصه می‌خوانند. احمدی می‌گوید: «تلاش کرده‌ایم همه جا کتاب در دسترس مردم باشد.» حتی در پمپ‌بنزین شهر بشکه‌ای را رنگ و پنجره‌ای در آن باز کرده‌ و قفسه‌ای گذاشته‌اند و چند جلد کتاب. «غیر از اینها، کتابخانه خضری هم یک کتابخانه مشارکتی است و کتابخانه‌های سیار محلات هم ١٢ محله را پوشش می‌دهند.» خانه دوستدار کودک و مهدکودک‌ها و مدارس غیرانتفاعی هم توجه ویژه‌ای به کتاب دارند و سعی می‌کنند بچه‌ها را با نمایش و موسیقی و بازی به کتاب علاقه‌مند کنند. اما احمدی می‌گوید مشکل این‌جاست که «ما برای کودک و نوجوان کار می‌کنیم، ولی جوان را رها می‌کنیم. کتابخانه در شهر هست، ولی خیلی‌ها عضو نمی‌شوند. البته از دو‌سال قبل دو سه گروه حلقه مطالعاتی در دانشگاه‌ها جمع شده‌اند.»

معیارهای گروه‌های برگزیده جام‌ باشگاه‌های کتابخوانی تعداد کتاب‌هایی که اعضا خوانده‌اند، کیفیت عناوین کتاب‌ها و نامه‌هایی است که اعضا برای نویسندگان نوشته‌اند، همچنین گزارش اثرگذاری باشگاه و برنامه‌هایی که برای آینده دارند: «از پارسال که اوز به عنوان شهر خلاق انتخاب شده، در اقشار مختلف شهر، روحانیان، کسبه، مدارس و کتابخانه‌ها بیشتر از قبل بحث کتابخوانی مطرح است.»

دفتر دبیرخانه جام باشگاه‌های کتابخوانی در خانه فرهنگ است. خانه فقیه‌نژاد، یکی از خانه‌های قدیمی شهر است که صاحبش آن را در اختیار خانه فرهنگ قرار داده و ١٧ انجمن در آن فعالیت می‌کنند. «اگر مشارکت مردم نباشد، شهر تعطیل می‌شود.»

می‌گویند دیگر کار کردن در دوبی هم خوب نیست، رفت‌وآمد به آن‌جا به دلیل ارتباط ایران و امارات سخت شده و بعضی از خیرین نگران همکاری‌های مالی بیشتر با شهر هستند.

چند قدم تا کتابخانه بعدی

ظهر در کوچه کودکان افغانستانی بازی می‌کنند، می‌گویند جمعیت افغانستانی‌ها ٦-٥‌هزار نفر می‌شود: «بعد از این‌که حضورشان در خنج ممنوع شد، به اوز آمدند. البته این‌جا هم بعضی از مردم مخالف بودند، اما تعدادشان آن‌قدر زیاد نبود.» ماه آخر پاییز، هوای اوز بهاری است و هر سوی شهر یک آب‌انبار پیداست که مردم به آن می‌گویند برکه. پارسال که یک هفته سد سلمان فارسی دچار مشکل شده بود و آب قطع بود، مردم دوباره دست به دامن برکه‌ها شدند.

روزگاری اوز یکی از قدیمی‌ترین کارخانه‌های تفنگ‌سازی را در ایران داشت و میدان تفنگ یکی از میدان‌های اصلی شهر بود. «تفنگ‌ها را برای جنگ پرتغالی‌ها به بندرلنگه می‌فرستادند. یک‌سری هم می‌گویند به آبادان فرستاده می‌شد. اول انقلاب کارخانه‌ خراب شد. یکی از تفنگ‌های اوز در موزه توس است و یکی در موزه پاریس.» حالا میدان کتاب جای میدان تفنگ را گرفته و کتابخانه‌ها هر کدام در گوشه‌ای از شهر جای گرفته‌اند.

سال ٨٧ شهر اوز، شهر دوستدار کودک شد. انجمن دوستدار کودک کنار نمایندگی وزارت ارشاد است. صبح بچه‌ها در کتابخانه نیستند و کتاب‌ها روی میز در انتظارند. انجمن بیشتر با بزرگسالان در ارتباط است و برای بچه‌ها جشن‌های کتاب برگزار می‌کند. کارگاه‌های کودک خلاق و قصه‌گویی و نمایش خلاق و بازی هم میزبان کودکان شهر است. کتاب‌های روی میز. کتاب‌های لیست جام باشگاه‌های کتابخوانی است که نمی‌توانند آنها را از کتابفروشی‌های اطراف تهیه کنند: «یکی از دوستان‌مان از تهران کتاب‌ها را برای‌مان می‌فرستد.» یکی از اتاق‌ها مخزن کتاب است، اتاقی با طاقچه‌های پرنور و کمدهای چوبی. بخشی از کتا‌ب‌ها را توی کارتن‌های روی کف اتاق گذاشته‌اند.

پروین صالحی، کتابدار سیار روستای گلار است که از طرف انجمن برای آن روستا کتاب می‌برد و جلسه‌های کتابخوانی برگزار می‌کند: «نگاه بچه‌ها بعد از جلسه‌های کتابخوانی خیلی عوض شد. آن اوایل یک بار قرار بود بچه‌ها را ببرم اردو، یکی از پسرها چاقو برداشته بود و به یکی دیگر می‌گفت چرا با خواهر من در یک اتوبوس نشستی؟ من تلاش می‌کنم بیشتر با آنها گفت‌وگو کنم و جلسه‌هایم فقط کتابخوانی نیست. حتی به این نتیجه رسیدم که باید گروه دختر و پسر را جدا کنم تا بتوانم ادامه بدهم. باید حواسم به فرهنگ آن‌جا باشد. یک گروه هم برای خانواده‌ها تشکیل دادم و هر روز برای‌شان پیام می‌فرستم و سعی می‌کنم با زبان خودشان با آنها حرف بزنم. اگر خارج از زبان خودشان حرف بزنی، پذیرفته نمی‌شوی.» او قبلا قصه‌گوی همین انجمن و کتابدار سیار کتابخانه بانو بود.

کتابخانه بانو کنار دفتر قدیمی‌ترین نشریه شهر، «پسین اوز» است. در ساختمانی که طبقات پایین آن تجاری است. زمانی که این کتابخانه تاسیس شد همه کتاب‌هایش یا درباره زنان بود یا مولفان آن زنان بودند. کم‌کم کتاب‌ها را گسترش دادند و اکنون ٧هزار جلد کتاب دارند. «٧٥٠ عضو بزرگسال و ٨٣٣ عضو کودک و نوجوان داریم. ‌سال ٨٧ بخش کودک و نوجوان افتتاح شد، چون می‌دیدیم مادران با بچه‌های‌شان به کتابخانه می‌آیند. کتابدار سیار محلی و روستایی هم داریم. کتابدارها مادران هستند که محله‌به‌محله کتاب به امانت می‌برند. ٨ پروژه «سلام کتاب» اجرا کردیم که بسته‌هایی با یک کتاب برای خانواده و یک کتاب برای بچه‌ها به اعضا می‌دهیم.»

در اتاق کودکان عکس و کتاب‌های نویسندگانی است که دعوت شده‌اند. «بچه‌های جام باشگاه‌ها برای نویسنده‌هایی که دعوت می‌شوند، نامه می‌نویسند و کتاب‌های‌شان را می‌خوانند. تازگی طرحی اجرا کردیم که اوز همصدا با ایران می‌خواند، پس تو هم یک دقیقه با من بخوان. کتاب‌ها را برای مدارس می‌بریم و با طرح سوال‌هایی کتاب و کتابخانه را معرفی می‌کنیم. تابه‌حال هوشنگ مرادی، مهدی محقق، فرهاد حسن‌زاده، فریبا وفی، آنیتا یارمحمدی، نوش‌آفرین انصاری، محمدرضا شمس، مسعود ناصری و علی گلشن به این کتابخانه آمده‌اند و بچه‌های کتابخانه یک سفر تفریحی هم برای دیدار با احمد اکبرپور به شیراز داشتند.»

پدرش یک مدرسه برای مردم شهر ساخت و مادرش در زمینی کنار مدرسه یک کتابخانه. یک‌سال قبل دری از کتابخانه به مدرسه باز کردند که دیگر لازم نباشد بچه‌ها برای آمدن به کتابخانه اجازه بگیرند. اسمش را گذاشته‌اند دروازه دانایی: «مسئولان مدرسه گفتند برای این‌که دانش‌آموز از مدرسه بیرون بیاید، احتیاج به مجوز دارد و مجوز هم به این سادگی نمی‌دهند، چون مسئولیت دارد گفتیم بهترین گزینه این است که دری از این‌جا به مدرسه باز شود. الان کمتر از روزی ٣٠ کتاب امانت نداده‌ایم. بچه‌ها عموما زنگ تفریح‌شان را این‌جا می‌گذرانند.» خضری، خیر کتابخانه‌ساز است و به کتابخانه‌های دیگر شهر هم کمک کرده ‌است: «الان درصدد هستیم کانون پرورش فکری هم به شهرمان بیاید. به تهران رفته‌ام و منتظریم نقشه‌اش تهیه شود، زمین و ساخت‌وساز هم با خودمان است. مادرم همیشه علاقه داشت همه را باسواد کند. وقتی ما کودک بودیم در خانه به همسایه‌ها قرآن آموزش می‌داد که باعث شد علاقه‌ پیدا کند در مدرسه کتابخانه بسازد. ٦ ماه پیش مادرم فوت کرد، اما تا قبل از آن مرتب به کتابخانه می‌آمد. قبلا این کتابخانه را خودمان نگهداری می‌کردیم، اما الان یک سالی است که آن را در اختیار کتابخانه عمومی قرار داده‌ایم. دو واحد مسکونی هم بالای کتابخانه برای معلمان مدرسه که خانه ندارند، است. ما به کتابخانه عمومی قول دادیم که اگر لازم شد و فضا کم داشتند، برای توسعه کتابخانه از بالا هم استفاده کنیم.»

کافه‌ها و قنادی‌های شهر هم با کتاب غریبه نیستند. امسال به قنادی شهر تعدادی کتاب دادند و قرار شد هر کسی کیک تولد سفارش می‌دهد یک کتاب هم به‌عنوان هدیه بردارد. روی هر کدام از میزهای کافی‌شاپ شهر هم سه جلد کتاب است که چند هفته یک‌بار عوض می‌شوند. شعار کافه این است: در دقایقی که منتظر سفارش‌تان هستید، کتاب بخوانید. صاحب کافه می‌گوید: «قبلا مردم عجله داشتند و می‌گفتند چرا سفارش زود آماده نمی‌شود، اما الان می‌نشینند و کتاب می‌خوانند. با ارشاد هم همکاری داریم و برای‌مان هفتگی کتاب می‌آورند.»

فروشنده ٢٨ساله طلافروشی می‌گوید دارد کتاب دو قرن سکوت را می‌خواند: «خیلی اهل کتاب نیستم، الان موبایل جای همه چیز را گرفته، ولی پدرم خیلی کتاب می‌خواند و پارسال ٣٠ جلد کتاب به کتابخانه دانشگاه اهدا کرد.» کتاب تاریخ ماد در گوشه‌ای روی میز است. نمی‌داند که اوز می‌خواهد پایتخت کتاب شود: «مطالعه خیلی مهم است، اما اوز به خیلی‌ چیزها نیاز دارد. مثلا سرمایه‌گذاری و جاهای تفریحی. این‌جا یک‌سری افراد هستند چه خارج از کشور و چه داخل شهر که برای کل شهر تصمیم می‌گیرند. کدخدامنشی زیاد است و نمی‌گذارند جوان‌ها بیایند، البته چاره‌ای نیست، چون دولت هم توجهی به ما نمی‌کند. همین خیابان شب‌ها تاریک بود، به جای این‌که شهرداری و دولت کمک کنند، خود مردم و کسبه پول گذاشتند و چراغانی کردند.

صاحب مغازه سوپری مرد ٦٠ساله‌ای است که شماره عضویت‌اش را در دوران دبستان فراموش نکرده: شماره ٣٢ کتابخانه عمومی اوز. دانشجوی ترم ٦ رشته حقوق دانشگاه آزاد است: «کتاب مونس تنهایی من است. الان بیشتر کتاب‌های رشته‌ام را می‌خوانم. ما در سطح شهر و اداره‌ها هم برای ارباب رجوع کتاب داریم. برای محروم پدرم در مسجد امام شافعی یک کتابخانه کامل دایر کردم.
اوز سینما ندارد و نزدیک‌ترین سینما در شهر گراش است. دانشگاه آزاد مجوز تاسیس سینما گرفته‌است. همان دانشگاهی که شهر با آن شروع می‌شود و مردم آن را ساخته‌اند. تالار نمایش هم به‌زودی بهره‌برداری می‌شود. از‌ سال ٨٦ دانشجو پذیرفته و حدود ٤٠٠ دانشجو دارد. عبدالعزیز خضری، عضو هیأت امنا می‌گوید: «فکر نکنید ما خیلی افراد متمولی هستیم، این‌جا با همکاری و مدد مردم شروع شد. مهمترین چیز اعتماد مردم است. وقتی اعتماد کردند، کمک می‌کنند.»

یک کار بلندپروازانه

فیشور یکی از روستاهای اوز است که می‌خواهد روستای پایتخت کتاب شود. شبیه یک روستای معمولی نیست. میدان روستا، کوچه‌ها و خیابان‌ها و سالن اجتماعات نشان از روستایی با امکانات می‌دهند. خانه فرهنگ فیشور روبه‌روی میدان است. بچه‌های کتابخوان روی پله‌هایش گلدان چیده‌اند. هر گلدان به نشان کتابی که خوانده‌اند. کتابخانه از ‌سال ٨٥ ساخته شده. قبل از آن همین‌جا ٤٠‌سال قبل برای کتابخانه بنا شد، اما چون جایی برای مخابرات نبود، محل را به مخابرات دادند، بعد از آن شد اداره آب و بهداری و ‌سال ٨٥ بالاخره کتابخانه بنا شد. روحانی روستا مسئول خانه فرهنگ است: «١٠سال قبل شاید کسی برای کتابخانه احساس نیاز نمی‌کرد، ولی الان همه به‌خصوص بچه‌ها از آن استفاده می‌کنند.»

کتابخانه فیشور چند قرآن خطی و نسخه خطی کتاب بحرالسعاده را دارد که اهالی اهدا کرده‌اند. «بچه‌ها در جام باشگاه‌های کتابخوانی روستا درباره کتاب‌ها حرف می‌زنند، خلاصه‌نویسی می‌کنند، برای نویسنده‌ها نامه و داستان و شعر می‌نویسند.»

در سالن اجتماعات روستا با دیوارهایی صورتی تابلویی با پولک و منجوق دوخته‌اند: جام باشگاه‌های کتاب کودک و نوجوان. یکی از بچه‌های جام باشگاه‌ها می‌گوید: «دوستانم را به کتابخوانی دعوت می‌کنم و دوست دارم آنها هم به کتاب علاقه‌مند شوند. در این مدت‌ کتا‌ب‌های زیادی مثل رودخانه واژگون و ممنونم موش کوچولو را خواندیم.»

نصریانی می‌گوید: «فعالیت‌های اوز ما را هم سوق داد به این سمت که برای روستای پایتخت کتاب کاندیدا شویم.» مردم می‌گویند این‌جا روستایی است که خود مردم آن را ساخته‌اند و به دولت دلخوش نبودند. بچه‌های فیشور برای نویسندگان خارجی کتاب‌ها هم نامه می‌نویسند. فیشور هم مثل اوز مهاجرفرست است، ولی آنها که می‌روند بهار و تابستان برمی‌گردند. «تابستان که برمی‌گردند حتما بچه‌های‌شان در کلاس‌های کتابخوانی شرکت می‌کنند. بیشتر مهاجر امارات، کویت، شیراز و تهران هستند و اقامت کشورهای دیگر را دارند. بیشتر کسانی که این‌جا هستند، شغل‌های آزاد مثل ساختمان‌سازی دارند. کشاورزی خیلی کم است، چون زمین نامرغوب است. آنها که می‌روند کشورهای خارج به فیشور توجه می‌کنند و پول‌های‌شان را با دست باز برای خیریه‌ها می‌فرستند. فیشور با پول این خیریه‌ها ساخته شده. الان همین جاده‌ای را که به فیشور می‌رسد، مردم ساخته‌اند.»

قرار است در پارکی که مردم برای روستا ساخته‌اند یک میز کتابخوانی بسازند: «بچه‌های کتابخانه برنامه پیاده‌روی در پارک را داشتند و روی پله‌ها می‌نشستند و کتاب می‌خواندند، تصمیم گرفتیم برای‌شان میز کتابخوانی بسازیم. آنها هم بذرهایی که بعد از کتابخوانی می‌کارند، به پارک جنگلی می‌آورند. غیر از کتابخوانی جلسات شاهنامه‌خوانی و گلستان‌خوانی هم دور آن میز برگزار می‌شود.» پارک در یک زمین ٤ هکتاری بنا شده است. زمانی که درختکاری شد، خیرین برای آب رسانی ٦٠-٥٠‌میلیون هزینه کردند تا آب از ٢کیلومتر دورتر بیاید: آب این منطقه خوب نیست. ٩برج نور را مردم تهیه کرده‌اند و محوطه‌سازی و زمین اسباب‌بازی برای بچه‌ها، آبشار مصنوعی هم قرار است با هزینه مردم ساخته شود: «مشارکت مردم از ٥٠‌هزار تومان بود تا ٢٠-١٠ میلیون. گروهی هم به نام حامیان پارک جنگلی داریم و از زمانی که درختان داشتند خشک می‌شدند، تشکیل شد. برای این‌که آب در آبشار مصنوعی هدر نرود، طوری طراحی شده که از یک طرف پایین بیاید، به مخزن برود و دوباره از آن‌جا به بالای آبشار پمپاژ شود.

درخت‌های پارک، زیتون، ابریشم، بید، آکاسیاه و کنار و گز است. «ما کمبود آب داریم و یکی از بچه‌ها طرح داده که برای کاشت نهال‌ها از واترباکس استفاده کنیم، چراکه گیاه در آن با ١٠ لیتر آب تا یک‌سال رشد می‌کند.»

احمدی در مراسم اختتامیه می‌گوید اگر می‌خواهیم پیشرفت کنیم باید با روستاها هماهنگ باشیم و به آنها بها دهیم: «وقتی بحث پایتخت کتاب را مطرح کردیم، خیلی از دوستان می‌گفتند یک کار بلندپروازانه است. بعد اوز به‌عنوان شهر خلاق مطرح شد و طرح‌ها به روستاها هم رسید.»

منبع: شهروند
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین