«هر چی به این بچه میدهیم، باز هم چاق نمیشود. همین طور لاغر مانده که مانده. هر کی میبیند خیال میکند چیزی بهش نمیدهیم بخورد یا وضع مالی خوبی نداریم. خدا شاهد است بهترین مواد غذایی، گوشت، مرغ، هر چی که فکرش را بکنی میپزم جلوی بچه میگذارم به زور دو، سه قاشق میخورد و دیگر لب نمیزند.»
زن همچنان که با منشی مطب حرف میزند گاهی چشمغرهای هم به پسرش میرود. پسر اما انگار که گوشش از این حرفها پر باشد، سر از تبلت برنمیدارد. خانم منشی باید برای درد دل همه مراجعان خود را مشتاق شنیدن نشان دهد و دردمندانه سر تکان دهد. بعد از مادری که میخواهد بچهاش چاق شود، حالا نوبت مادری است که میخواهد دخترش را لاغر کند: «نمیدانم چرا خانم دکتر نمیخواهد بچه من را لاغر کند. میگوید دختر شما سالم است. چرا اجبار میکنید؟ توی سن رشد اگر رژیم بگیرد، ممکن است آسیب ببیند، آخر این جوری؟» زن اینها را میگوید در حالی که دست دخترش را گرفته با غرولند از مطب بیرون میرود.
رژیم چاقی و لاغری دیگر سن و سال نمیشناسد. این روزها اگر سری به مطب پزشکان تغذیه بزنید کودکان و نوجوانانی را میبینید که دست در دست مادران برای گرفتن رژیم غذایی میآیند و میروند. تا جایی که مسأله تغذیه بد و کم اشتهایی یا پرخوری باشد، قاعدتاً شما هم حق میدهید که والدین، فرزندان خود را جای خوبی بردهاند اما مسأله فقط این نیست، اگر چاقی یا لاغری مد شده باشد، چه؟
اجازه بدهید اول برویم سراغ بچههایی که تغذیه بدی دارند و این لزوماً به معنای اقتصاد بد خانواده نیست. چندی پیش سازمان جهانی بهداشت هشدار داد تا سال ۲۰۲۲ تعداد کودکان چاق و دچار اضافه وزن ۱۰ برابر خواهد شد اما نکته جالب این که کودکان و نوجوانان مبتلا به چاقی در کشورهای دارای درآمد سرانه کم و متوسط با سرعت بیشتری در حال افزایش است که متأسفانه کشور ما هم در همین بخش جای میگیرد. یعنی خانوادهها تحت تأثیر تبلیغ سبک زندگی و تغذیه ناسالم، کودکان خود را ناخواسته چاق میکنند و باز تحت تأثیر همان تبلیغات، تلاش میکنند با رژیمهای مضر آنها را لاغر کنند. این معادله در مورد کودکان لاغر هم به شکل دیگری صادق است. البته سبک زندگی به اصطلاح مد روز تنها عامل این مشکل نیست؛ چرا که برخی باورهای غلط تاریخی خود ما هم به این پدیده دامن میزند.
«تغییر در رفتار محیطی و باور غلط برخی از خانوادهها باعث میشود کودکان و نوجوانان با وجود داشتن سلامت، مجبور به گرفتن رژیمهای غلط غذایی شوند و به این ترتیب در سن جوانی با ابتلا به بیماریهای قلبی و دیابت مشکلات زیادی را برای نظام سلامت و بازار دارویی کشور به وجود بیاورند. هنوز هم این باور غلط در برخی خانوادهها وجود دارد که چاقی را نمادی از صحت و رفاه میدانند و تلاش میکنند با وجود سلامت کودک، او را فربه کنند.» این را محمد هاشمی، دبیر انجمن پیشگیری و درمان چاقی ایران میگوید و معتقد است این باور غلط ریشه تاریخی دارد و برخی از خانوادهها بدون مشورت با پزشک کودکان تصمیم میگیرند بچههایشان را چاق یا لاغر کنند: «افزایش چاقی در کودکان و نوجوانان طی دو دهه گذشته دو علت میتواند داشته باشد؛ ژنتیک و عوامل محیطی. وضعیت ژنتیکی ما که تغییر نکرده است پس میماند تغییر رفتار محیطی. مصرف بیش از اندازه خوراکیهای مضر از جمله فست فود و میان وعدههای غیر مفید که بیش از گذشته در دسترس کودکان قرار گرفته از جمله این عوامل محیطی است.
چاقی زمینهساز بروز بیماریهای غیر واگیردار از جمله دیابت، انواع سرطانها و بیماریهای قلبی است. در دهههای گذشته فرد در ۴۰ سالگی به چاقی مبتلا میشد و ۱۰ سال بعد مستعد ابتلا به دیابت و در ۶۰ سالگی بیماریهای قلبی ناشی از دیابت که با وجود این ممکن بود تا ۷۰ یا ۸۰ سالگی هم عمر کند اما امروزه وقتی بچه ۸ ساله به چاقی مبتلا میشود انتظار داریم که در ۲۰ سالگی دیابت و در ۳۰ سالگی هم با مشکلات قلبی ناشی از دیابت دست به گریبان شود و طبیعتاً این شخص تا ۵۰ سالگی با بیماریهای مختلفی رو به رو خواهد شد. همین موضوع نشان از اهمیت پیشگیری از چاقی در کودکان دارد تا سلامتشان در آینده به خطر نیفتد.»
در سوی مقابل باربی شدن هم در برخی خانوادهها ارزش تلقی میشود و بیشترین تبلیغات شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی هم برای لاغری است. دکتر حسین بیگدلی استاد دانشگاه و روانشناس اجتماعی با اعتقاد بر این که چاق و لاغر کردن کودکان و نوجوانان تبدیل به یک مد اجتماعی شده است، میگوید: «خانواده بهعنوان یک سیستم کوچک، تحت تأثیر جامعه یا همان سیستم بزرگ قرار دارد. افرادی که در یک خانواده زندگی میکنند تحت تأثیر فضای عام هستند. در این تأثیرگذاری سیستمهای مختلف از جمله آموزش و پرورش، رسانهها و فضای عمومی نقش اصلی دارند. ما بدون این که متوجه باشیم تحت تأثیر محتواهایی که فضای بیرونی و بخصوص رسانهها القا میکنند، هستیم. وقتی از این رسانهها، لاغر شدن بهعنوان یک ارزش مطرح میشود خانوادهها تحت تأثیر قرار میگیرند و به این باور میرسند که با وجود سلامت فرزندشان او را تشویق به کاهش وزن کنند. این نوع الگو و مد هر روز گستردهتر میشود و گاهی اوقات به یک رقابت، بین خانوادهها تبدیل میشود. این رقابت ناسالم باعث آسیب جدی به نسلهای آینده میشود و این تفکر را حاکم میکند که سلامتی در اولویت نیست.»
بیگدلی با اشاره به این که افکار و نگرش ما تحت تأثیر مد قرار گرفته و تبدیل به یک رفتار میشود ادامه میدهد: «وقتی نگرش تبدیل به رفتار میشود و این رفتار به شکل مد بروز پیدا میکند کمکم نهادینه میشود و بسیاری از رفتارها و عملکرد ما را تحت تأثیر قرار میدهد. این رفتاری است که از بزرگسالان و افراد بالغ به کودکان منتقل میشود و امروز شاهدیم که حتی بین خود کودکان و نوجوانان بخصوص دخترهایی که در سن رشد قرار دارند، لاغر شدن بهعنوان یک باور مثبت نهادینه شده و آنها خیلی اوقات با رژیمهای غلط سلامت خودشان را به خطر میاندازند.»
در نقطه مقابل به اعتقاد هاشمی چاقی در کودکان ریشه تاریخی دارد و این تصور که چاقی کودکان نشان از سلامت او و رفاه خانواده است هنوز هم وجود دارد: «در گذشته افرادی بودند که وضعیت مالی خوبی داشتند و میتوانستند غذا و خوراک بیشتری بخورند و کمتر کار کنند و بههمین دلیل چاقی نمادی از صحت و رفاه بود. متأسفانه هنوز هم این باور وجود دارد. یعنی اگر کسی را بعد از مدتها ببینیم که وزن اضافه کرده با طعنه میگوییم که روزگار به او ساخته. این باور غلط هنوز هم در اذهان مردم وجود دارد. آنها تصور میکنند هرچقدر بچه تپلتر و فربهتر باشد سالمتر است؛ در حالی که بسیاری از مراکز علمی و تحقیقاتی دنیا ثابت کردهاند که ابتلا به چاقی میتواند زمینهساز بسیاری از بیماریها باشد.
ما نباید کاری کنیم که مراحل رشد و بلوغ کودکان بهخطر بیفتد. خانوادهها باید سلامت کودک و نوجوانشان را در اولویت قرار دهند و در این زمینه اشتباه نکنند. اگر هم کودک یا نوجوان آنها اضافه وزن دارد یا بیش از اندازه لاغر است یا اشتهایی برای غذا خوردن ندارد، از متخصص کودک کمک بگیرند.»
خب بگذارید یک بار دیگر سرنوشت کودکمان را در گیرودار چاقی و لاغری مرور کنیم؛ میدانیم که آشناها و دوستان و فامیل از این که ببینند بچه ما حسابی چاق و تپل است، چه تعریفها که نخواهند کرد، به هر حال این برای ما هم خوب است، یعنی با زبان بیزبانی میتوانیم بگوییم دارندگی است و برازندگی، روزگار بر وفق مراد است و بترکد چشم حسود. این وسط هلههوله و ساندویچ و پیتزا هم به دادمان میرسند تا حسابی بچه را باد کنند، کار که به اینجا رسید تازه یادمان میافتد هم لاغری مد است هم رژیم گرفتن. میتوانیم این مسیر را بر عکس هم برویم یعنی آن قدر از لاغری حرف بزنیم که بچه با برداشتن هر لقمهای عذاب وجدان بگیرد، بعد یواشکی از این و آن اسم یک قرص اشتهاآور را بپرسیم و بچه را به هزار درد و مرض مبتلا کنیم که چند کیلو چاق شود و کمی گوشت بیاورد. خلاصه داستان داریم.»