کد خبر: ۶۴۱۳۱
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۳۸۶ - ۱۹:۱۴

چهار سطح برخورد آمریکا با سپاه

آفتاب‌‌نیوز :

خبر قرار گرفتن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروه‌های تروریستی وزارت خارجه امریكا اگر چه با توجه به رویه خصمانه و غیر دوستانه واشنگتن در قبال تهران، كه در گذر زمان و برهه‌های مختلف متاثر از حدوث رویدادهای متفاوت تشدید شده، اما پرسش های متعددی را در باب دیپلماسی واشنگتن و استانداردهای دوگانه‌ اعمال شده از سوی محافظه‌كاران نوین فرا روی ناظران قرار داد.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان نیروی نظامی و رسمی کشور برای دفاع از مرزهای خود، نخستین موردی است که یک نیروی نظامی رسمی در لیست سیاه وزارت خارجه امریکا قرار می‌گیرد. این رویداد را اما می‌توان در سطوح مختلف بررسی كرد.

سطح نخست به نقش و جایگاه سپاه در داخل مرزهای کشور بازمی‌گردد. سپاه که به محض تشکیل بار مهمی از هشت سال دفاع مقدس و ناکام گذاشتن تجاوز بعثی‌ها که از حمایت نظامی و لجستیک کامل غرب و به طور خاص امریکا برخوردار بودند، برشانه داشت هم اکنون از سوی ایالات متحده به عنوان اصلی‌ترین نیروی پاسدار حکومت شناخته می‌شود. افزایش توانمندی‌های سپاه از یک سو و اتکای این نیروی نظامی به دانش بومی شده ساخت جنگ افزار از سوی دیگر نگرانی‌های امریکا را در قبال هر نوع برخورد احتمالی با ایران افزایش می‌داد. نقش سپاه در بومی کردن دانش تسلیحاتی و دست یافتن به مدرن ترین و به‌روز ترین جنگ‌افزارها در این میان نه تنها موازنه تسلیحاتی مورد نظر آمریکا در منطقه را به هم زده و این کشور را مجبور می‌کرد تا برای حفظ وضعیت مطلوب خود هزینه میلیارد دلاری تجهیز اعراب و بدنبال آن رژیم صهیونیستی را بپردازد بلکه ابزار مهم تحریم نظامی غرب را هم بی‌تاثیر ساخته و عملا از حیض انتفاع ساقط می‌کرد.

سپاه از بعد دیگر هم مانع مهم در برابر فشار آمریکایی‌ها محسوب می‌شد. حضور فعال نیروهای سپاه در بازسازی کشور و در عرصه‌های مختلف از راه‌سازی گرفته تا اکتشاف نفت، باعث می‌شد تا تاثیر تحریم‌های اقتصادی آمریکا در بخش‌های مربوط به فنآوری‌های حساس و یا انرژی تهران به حداقل رسیده و بدین ترتیب ابزار فشار اقتصادی هم تا حدی از دست کاخ سفید خارج شود.

در شرایطی که سپاه به عنوان یک نیروی دفاعی فعالیت‌های خود را در دو بعد اقتصادی و نظامی ادامه می داد، موج اتهام زنی‌های مقامات آمریکایی با اعلام قرار گرفتن نام این گروه در لیست گروه های تروریستی وارد برهه تازه‌ای شد. این اقدام خصمانه در حالی صورت می گرفت که نه سپاه هرگز تهدیدی برای همسایگان ایران بوده (که در عمل مجموع هزینه دفاعی ایران به مراتب کمتر از خریدهای چند ده میلیارد دلاری اعراب از آمریکاست) و نه سند و مدرکی مستند بر ادعاهای آمریکاییان رو شده بود. در چنین بستری، در حالی‌که عرف دیپلماتیک حکم می‌کند که به جای اعمال تحریم، موارد اعتراض به عملکرد نیرویی که زیر نظر و کنترل حکومت ایران عمل کرده و بر خلاف سایر گروه‌های حاضر در لیست آمریکایی‌ها نه شبه نظامی است و نه فاقد ساختار نظامی، و دلایل اثبات آن در اختیار دولت مقابل قرار گیرد،آمریکایی‌ها که از قضا بر سر همان موضوع عراق هم نشست‌هایی را با ایرانی‌ها و عراقی‌ها برگزار کرده بودند، بر خلاف رویه مذاکرات ترجیح دادند تا به ناگهان دور جدیدی از اقدامات علیه تهران را با حمله به سپاه و تلاش برای به انزوا کشاندن آن ساماندهی کنند. حمله به سپاه و تلاش برای هجمه اقتصادی و تبلیغی علیه ان در واقعی بخشی از سناریوی تحت فشار قرار دادن تهران است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم در این میان با توجه به جایگاه خود در دفاع از کشور و نیز نقش مهمی که در تقویت زیرساخت‌ها و بنیه اقتصادی برعهده دارد، آماج حملات آمریکایی‌ها قرار گرفته است تا بهای پاسداری و پای‌بندی به ارزش‌ها و تلاش برای حفظ استقلال کشور را به زعم سران کاخ سفید این‌گونه پرداخت کند. 

سطح دوم اما به درون مرزهای آمریكا محدود می‌شود. فهرست سیاه وزارت خارجه امریكا اگر پیش از این با بهانه‌هایی چون نقض حقوق بشر و زیر پا گذاشتن آزادی‌های قومی و مذهبی و انواع و اقسام تعریف‌های قابل بسط تهیه شده و به عنوان ابزاری برای توجیه و تحمیل سیاست‌های فرامرزی كاخ سفید به كار گرفته می‌شد، اكنون در فضای سیاسی متاثر از رویداد تروریستی یازده سپتامبر و متعاقب ان نبردهای شكست خورده آمریكا در افغانستان و عراق با اتكا به اتهاماتی چون حمایت از تروریسم و پناه دادن به تروریست‌ها و... تدوین می‌شود.

آمریكایی‌ها كه در عراق زمین‌گیر شده‌اند اكنون بیش از هر زمان دیگری خود را نیازمند یافتن متهمی می‌بینند كه بتوانند شكست‌های خود را به گردن او بیاندازند. یافتن این متهم از یك سو می‌تواند بار روانی شكست و ناكامی و فشار افكار عمومی را از دوش جمهوری‌خواهان برداشته و انان را به پیروزی در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری امیدوارتر كند و از سوی دیگر می‌تواند به تكرار همان فضای حاكم بر دور دوم انتخابات بوش بیانجامد. آمریكایی‌ها سالیان طولانی است كه نشان داده‌اند در فضای جنگی و در میان نبرد حاضر به تغییر رهبران و فرماندهان خود نیستند. همین باور ریشه‌دار و قدیمی بود كه بوش را علیرغم تمامی نقاط ضعفش در برابر كری به پیروزی رساند. محافظه‌كاران آمریكایی اگر می‌خواهند تا بار دیگر نامزدی از میان خود را راهی كاخ سفید كنند و تجربه تلخ انتخابات كنگره را به فراموشی بسپارند مجبور به زنده نگاه‌داشتن این فضای مملو از هراس هستند. بوش و دستیارانش در كاخ سفید اگر در ماه‌ها و سال‌های پیش خواهان پایان یافتن هر چه سریعتر بحران عراق بودند این بار تمایل چندانی به این موضوع نداشته و شاید حتی در این میان خواهان آن باشند كه با گشودن جبهه‌ای دیگر در مقیاسی به مراتب كوچك‌تر و یا حتی نمایش گشایش چنین جبهه‌ای، از همان آشوب و تشویش و هراس حاكم بر جو عمومی جامعه برای توجیه سیاست‌های خود و متقاعد كردن آمریكاییان به اینكه بهای پرداخت شده برای سیاست‌های آنان بهایی كاملا معقول در قبال تضمین آزادی و ارزش‌های موسوم به آمریكایی‌است، استفاده كنند. بازگشت آرامش به فضای عمومی در این میان می‌تواند زمان را برای پاسخگو كردن محافظه‌كاران نوین كوتاه‌تر كند. اگر در شرایط فعلی بوش و همراهانش هر انتقادی را با برچسب ضدیت با ارزش‌های امریكایی و یا تضعیف نیروهای در جنگ رد می‌كنند، با آرام شدن اوضاع زمان برای آوار شدن انتقادات بر دوش آنان هم فرا می‌رسد. 

در چنین بستری طبیعی است كاخ سفید به همان میزان كه می‌داند باید به هر نحو ممكن آمار تلفات نیروهای خود در عراق را كاهش دهد، آگاه است كه باید نبرد روانی در سایر جبهه‌ها را ادامه دهد تا آسایش روانی شهروندان این كشور سلب شده و بدین ترتیب امكان تكرار پیروزی آنها در همان فضای مملو از وحشت و هراس وجود داشته باشد. هیاهوی تبلغیاتی و رسانه‌ای پیرامون تهیه طرحی برای تحیم سپاه پاسداران هم نشان از راهی دارد كه سران كاخ سفید برای فریفتن افكار عمومی و بهره برداری از آن به نفع خود اندیشیده‌اند.

در سطح سوم اما باید به روابط میان امریكا و شركا و البته رقبای آن توجه كرد. فضای پیش از 11 سپتامبر عملا تحت تاثیر رقابت‌های اقتصادی فضای لازم را برای كشورها و دولت‌های غیر همراه با واشنگتن فراهم می‌كرد تا با استفاده از ابزارهای اقتصادی به مانور سیاسی بپردازند. انبوه بحران‌های شكل گرفته میان امریكا و متحدان غربی‌اش كه در مواردی به رویارویی آنها و اقدامات متقابل تحریمی می‌انجامید نشان می‌داد كه چگونه اختلافات میان دو قطب غربی شدت گرفته و در نزاع میان ان‌ها بر سر كسب منافع بیشتر، دیگران امكان مانور پیدا می‌كنند. رویكرد اروپا به تهران و تمایل سران این اتحادیه به گفت‌وگو و همزمان همكاری اقتصادی نمادی از این شكاف سیاسی برآمده از رقابت‌های اقتصادی بود. اروپاییان در این میان راه خود را از آمریكایی‌ها جدا كرده و بر آن بودند تا منافع خود را ارضا كنند. حضور پر رنگ اروپاییان در بازارهای انرژی ایران و پركردن خلا آمریكایی ها بدون اعتنا به انبوه تحریم‌ها و تنبیهات تعیین شده از سوی كاخ سفید و كنگره نشانی از این واقعیت بود. 

11 سپتامبر اما فرصتی بود كه در سایه آن امریكا توانست رقابت‌های اقتصادی را كمرنگ‌تر كند. در این فضا با غلبه همكاری های امنیتی برای مبارزه با تروریسمی كه ظاهرا غرب را هدف گرفته بود، بر رقابت‌های اقتصادی زمینه برای یكه‌تازی كاخ سفید و در دست گرفتن عنان امور توسط آمریكا آماده شد. واشنگتن در چنین بستری تبدیل به همان امپراتور بی‌رقیبی شده بود كه دیگران باید خود را تحت الحمایه‌اش قرار داده و با پیروی از سیاست‌های آن امنیت و بقای خود را تضمین می‌كردند. این وضعیت حتی به ایجاد شكاف در میان اروپاییان انجامید. در شرایطی كه افكار عمومی اروپا مخالف تجاوز به عراق بود، اروپاییان به استثنای فرانسه به همراهی آمریكا برخاستند. فرانسوی‌ها هم كه حاضر به همراهی نشده بودند بعدها با محروم ماندن از بازار پر رونق بازسازی عراق و جریان نفت این كشور تنبیه شدند. 

گذر زمان و دشوار شدن شرایط در عراق ورق را برگرداند. بركناری سیاستمداران همراه آمریكا در اسپانیا و انگلیس به دلیل همراهی با امریكا و روی كار آمدن سیاستمدارانی غیر همراه یا حداقل غیر مطیع نشانی از تبعات این شكست بود. از سوی دیگر به همان میزان كه در درون آمریكا اعتراضات در مورد حمله به عراق افزایش یافته و همگان به صف منتقدان بوش می‌پیوستند- تا جایی كه نظر سنجی‌ها پیش از انتخابات كنگره نشان داد كه میان 11 سپتامبر و نبرد علیه تروریسم و تجاوز به عراق از نگاه آمریكایی‌ها هیچ رابطه‌ای برقرار نبوده و امكان توجیه آن با دفاع از ارزش های آمریكایی و آزادی و ... وجود ندارد- اوضاع در بعد جهانی هم به شرایط قبل از 11 سپتامبر برمی‌گشت و به تدریج رقابت‌های اقتصادی در كانون توجهات قرار گرفته و همكاری‌ها یا به عبارت بهتر سرسپردگی‌های امنیتی رنگ می‌باخت.

 كاخ سفید كه از این شرایط چندان خشنود نیست برای تداوم همان وضعیت سابق و البته همراه نگاه داشتن متحدانی كه به تدریج خواهان فرار از پرداخت بهای همراهی با آمریكا در عراق هستند، راهی جز بحران آفرینی مجدد ولو در سطحی تبلیغاتی و غیر واقعی ندارد. كاخ سفید به خوبی می‌داند كه اگر قرار است در شرایط فعلی همراهانش را كه بیش از هر زمان دیگری به آنها نیازمند است در كنار خود داشته باشد، باید فضایی امنیتی را بر تعاملات جهانی برقرار كند. نشان دادن چهره‌ای تهدید گر از ایران و تشویق و ترغیب دیگران به همراهی با واشنگتن در جهت برخورد با تهران را می توان در همین راستا ارزیابی كرد؛ تعریف دشمنی مشترك برای متحد نگاه داشتن صفوف دوستان و یا حداقل تشكیل جبهه‌ای كه در میان مدت پابرجا مانده و فرو نریزد.

سطح چهارم اما به روابط میان تهران و واشنگتن باز می‌گردد. کاخ سفید از هیچ تلاشی برای تحت فشار قرار دادن ایران گذر نکرده و طبیعی است که حتی به بحرانی‌تر کردن شرایط هم تمایل داشته باشد چرا که این بحران می تواند تضمین کننده بقای بوش و همفکرانش بر مسند قدرت باشد. در این میان سیاستمداران کاخ سفید که هنوز از عمق مخالفت شهروندان خود با جنگ عراق حیرت زده شده‌اند در تلاشند تا با استفاده از نفرت آمریکایی‌ها از تبعات و لطمات این جنگ سناریوی فشار بر ایران را به اجرا بگذارند. این سناریو در چند مرحله گام به گام اجرا می‌شود.

گام نخست برقراری ارتباط ذهنی در مخاطبان میان ایران و عراق و به طور خاص تحولات این کشور است. آمریکایی‌ها در این بخش با توجه به رابطه نزدیک طرفین مشکلی نداشته و اصولا نیازی به این اثبات وجود ندارد.

گام دوم اما برقراری ارتباط میان ایران و ناراضیان و شورشیان و تروریست‌های عراقی است. در شرایطی که افکار عمومی وجود ارتباطی میان ایران و القاعده را باور نمی‌کند تاکتیک مد نظر آمریکایی‌ها ایجاد تصویری وهم آلود از تروریست‌های شیعه در داخل عراق و سپس ایجاد ارتباط میان ایران و این گروه‌ها با بهانه تمایل تهران به عقب نشاندن سنی‌ها و حمایت از هم مذهبان خود است. در راستای همین سناریو است که کارت‌های جعلی، تکه‌پاره‌های خمپاره و دستگیری دیپلمات‌های ایرانی و متهم کردن چند صد باره تهران به دخالت در امور عراق صورت می گیرد. تکرار یک دروغ به اشکال مختلف می تواند باعث شود تا این موضوع در اذهان مخاطبان جا بیافتد.

گام سوم ایجاد ارتباط میان اقدامات ایرانیان و تلفات بالای آمریکایی‌هاست. به عبارت دیگر واشنگتن باید بتواند به مخاطبانش بقبولاند که این سرزبازان ایرانی، یا تسلیحات ایرانی هستند که سربازان آمریکایی را به قتل می‌رسانند و باعث به درازا کشیده شدن جنگ در عراق می‌شوند. با پذیراندن این انگاره به ذهن و افکار عمومی آن گاه زمینه برای اقدام علیه ایران به عنوان عامل قتل سربازان آمریکایی‌ فراهم می‌شود. کاخ سفید امیدوار است در این مرحله بتواند نفرت فراگیر از جنگ را متوجه تهران کند.

گام چهارم و نهایی استفاده از این فضا برای اقدام علیه ایران به صورت همه جانبه (با تایید شورای امنیت) و یا یکجانبه است. با موفقیت این سناریو، واشنگتن نه تنها حمایت افکار عمومی را بدست آورده است بلکه می‌تواند از آن به عنوان دلیلی برای اقنااع همراهان خسته خود در اقدام علیه ایران استفاده کرده و یا در بدترین شرایط ممکن از آن به عنوان توجیهی قابل قبول در نزد افکار عمومی جهان برای برخورد با تهران استفاده کند. 

در چنین شرایطی طبیعی است تمرکز بر سپاه و متهم کردن آن به حمایت از شورشیان عراقی و یا طرح ادعاهای بی پایه و اساسی چون حضور نیورهای سپاه در خاک عراق می تواند در خدمت این سناریو قرار بگیرد. آمریکا با تحریم سپاه در واقع نه تنها پازل آماده شدن برای برخورد با تهران را تکمیل می کند بلکه امیدوار است با اعمال فشار علیه این نهاد بتواند در توان دفاعی و اقتصادی کشور هم تاثیر منفی بگذارد. اما آیا این سناریو با موفقیت قرین خواهد بود یا همچون انبوهی دیگر از طرح‌ها و توطئه‌های کاخ سفید علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی راه به جایی نخواهد برد؟ یافتن پاسخ این پرسش چندان دشوار نیست، کافی است از گذر زمان درس آموخت و عبرت گرفت.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین