کد خبر: ۶۷۰۶۹۸
تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۱

آدم‌هایی که در جامعه به آنها دسترسی نداریم

«خط باریک قرمز» موضوعی را دنبال می‌کند که مسئله روز همه جوامع است. فیلم ما را با آدم‌ها و موقعیت‌هایی روبرو می‌کند که در جامعه به راحتی به آن دسترسی نداریم. شرح وقایع و حوادث از زبان آنها حتما نکات پندآموز است.
آدم‌هایی که در جامعه به آنها دسترسی نداریم
آفتاب‌‌نیوز :

سایکودرام گونه ای از هنر نمایش و یکی از شاخه ای هنر درمانی به شمار می‌رود. در این روش فرد در قالب نمایش به بیان احساسات و عواطف درونی خود می‌پردازد و از این تلاش می کند به پالایش روانی دست پیدا کند. تلاشی که به وضوح در فیلم مطرح می‌شود و ادعای سازندگان آن در کنش‌ها، متریال تبلیغاتی، مصاحبه‌ها و متنی که در پایان فیلم نمایش داده می شود این موضوع را برای ما اثبات می کند. موضوعی که می‌تواند مخاطب را کنجکاو، و او را به دیدن فیلم ترغیب کند.

سایکودرام از جمله موضوعاتی ست که در سیمای مستند، داستانی و حتی تئاتر کمتر به آن پرداخته شده است و شاید نتوان نمونه بارزی را به سادگی مثال زد. بنابراین مخاطب با واژه ایی روبروست که چیز زیادی از آن نمی داند.

یک کارگردان تئاتر با کمک تعدادی از افراد مشهور در رشته‌های مختلف از جمله کارگردانی، بازیگری، طراح حرکات فرم و مربی فن بیان و بدن تلاش می کند تا یک نمایش صحنه‌ایی را با نوجوانان بزهکاری که با جرم‌های مختلف دوران محکومیت خود را در کانون اصلاح و تربیت به سر می‌برند روی صحنه ببرد. هر یک از آن‌ها در فواصل مختلف وارد داستان می‌شوند و قرار است به قول معروف یک گوشه کار را بگیرند تا پروژه به سرانجام برسد.

اما روایت آشفته‌تر از این قصه دو خطی‌ست که تعریف شد. در واقع قصه همان است، اما فیلم به دلیل هیجان زدگی در مواجه با سوژه و محیط از گفتن آن باز می‌ماند. خط باریک قرمز بی مقدمه آغاز می‌شود و نماهایی که قصد معرفی مکان و جغرافیا را دارند بیشتر سعی می‌کنند با یک موسیقی رعب آور و صداهای اغراق شده فضای وحشت را به تماشاگر القا کنند و البته زوایای انتخاب شده و حرکت دوربین را هم نباید فراموش کرد.

فیلم با گریم محکومین آغاز می‌شود، قرار است آنها گریم‌های تئاتری اغراق شده‌ایی داشته باشند تا چهره شان شناخته نشود. گریمی شبیه کاراکتر جوکر، اما در عمل کمکی به ناشناس شدن بچه‌ها نمی‌کند. صورت‌هایی که با رنگ سفید شده و خط باریک قرمزی در امتداد لب‌ها ادامه پیدا می‌کند. یک جا با گریم ظاهر می‌شوند و جای دیگر با نقاب، که آن هم کاربردی شبیه همان گریم های جوکری دارد.

و در ادامه نماهایی از رد چاقو روی بدن‌ها و خالکوبی‌های عجیب خودنمایی می‌کند. انگار با گزارش شهری خوفناکی روبرو هستیم که می خواهد خبری ناگوار را به سمع و نظر بیننده برساند. چیزی شبیه برنامه معروف «در شهر» در سیما. اینجا بدترین جای دنیاست و این آدم ها خطرناک ترین مردمان این شهر هستند. باهم درگیر می شوند و به صورت هم سیلی می زنند و با افتخار صحنه های جرم و درگیری شان را برای کارگردان بازسازی می کنند و در عین حال آوازهای دسته جمعی می‌خوانند و به رقص و پایکوبی مشغول اند. انگار روایت جرم و صحنه های قتل و درگیری بخشی از جذابیت فیلم را تامین کند. به عنوان مثال نوجوانی که جرمش لواط با یک مرد چهل و هشت ساله است و در نمایی دیگر در حلقه گپ و گفت با کارگردان کسی با افتخار می گوید «بچه‌های جنوب شهر با دخترها کاری ندارند، فقط پسر»

فیلم در بیشتر لحظات قصد دارد تماشاگر را دچار احساسات کند بی‌آنکه درامی شکل بگیرد و آدم‌هایی که از بیرون برای کمک به این جریان حاضر شده‌اند، هر کدام به تمرین تک جمله‌ایی بسنده می‌کنند و تاثیرشان در روند شکل گیری نمایش دیده نمی‌شود. بی‌مقدمه می‌آیند و ناگهان ناپدید می‌شوند. گویی صرف حضورشان در میان این مجرمین، قافل گیری آنها و در نهایت قافل گیری تماشاگر است. در واقع همانطور که مخاطب از حضور فرهاد اصلانی شگفت زده می‌شود و این اتفاق در مورد مهمان‌های دیگر هم صدق می‌کند.

اصلانی در نماهای ورود به کانون گیج و سردرگم است، انگار نمی‌داند به کجا آمد و قرار است چه بکند. می‌پرسد کسی مرا همراهی می‌کند یا باید تنها بروم؟ به نظر می‌آید حضور مهمانان دست آویزی برای جذاب کردن صحنه است و آمده‌اند تا رونقی هم برای گیشه به ارمغان بیاورند. یکی خاطره تعریف می‌کند و دیگری ترانه معروف لالایی را برایشان می‌خواند.

هنگامه قاضیانی نقش مادر را با بچه ها اتود می‌زند، اما گویی سعی دارد بدبختی و بی‌مادری آنها را به رخ شان بکشد تا جایی که دیگر چاره‌ایی جز متاثر شدن و ریختن اشک ندارند. اگر مادرت اینجا بود به او چه می گفتی؟ یا در دیالوگ دیگری می گوید: اگر من در حقت مادری نکرده ام و کم گذاشته ام بگو تا جبران کنم. کمبود هایت را فریاد بزن تا شاید چند قطره اشکی نصیب‌مان شود. آری اگر مادرم پای گهواره من می نشست، من دیگر اینجا نبودم. شعر و شعار و لالایی و اشک و حسرت در هم آمیخته شدهاند. و در پایان نمایشی گنگ را روی صحنه می‌برند که حاصل‌اش تک جمله‌هایی‌ست در باب ندامت و پشیمانی و سطل آبی که روی هم خالی می‌کنند تا بلکه از معصیت پاک شوند.

خط باریک قرمز فیلمی ست که دغدغه دارد و موضوعی را دنبال می‌کند که مسئله روز همه جوامع است. فیلم ما را با آدم‌ها و مکان‌ها و موقعیت‌هایی روبرو می‌کند که در جامعه براحتی به آن دسترسی نداریم. شرح وقایع و حوادث از زبان آنها حتما نکات پند آموز و تاثیرگذاری برای مخاطب خواهد داشت، اما می‌توانست با پرهیز از هیجان زدگی در مواجهه با سوژه و تماشاگر فیلم بهتری باشد و از موضوع «نمایش درمانی» که قابلیت‌های فراوانی برای قصه گویی دارد به نحو بهتری استفاده کند. از طرف دیگر پرداختن به این نوع موضوعات در کشور ما دشواری‌های تولیدی فراوانی دارد و امکان تصویربرداری در جایی مثل «کانون اصلاح و تربیت» موقعیتی ست که برای همه فیلمسازان فراهم نمی‌شود.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین