کد خبر: ۷۰۴۸
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۳۸۴ - ۱۴:۴۵
گزارش همايش مولانا«پير عشق و سماع»

مولانا؛ اولين شارح مثنوي

آفتاب‌‌نیوز :  روز سه‌شنبه 21تيرماه همايش«مولانا، پير عشق وسماع» در سالن شهيد مطهري دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي با حضور انديشمندان و مولوي‌شناسان و جمع كثيري از دانشجويان و علاقه‌مندان مولوي برگزار شد. در اين همايش كه به همت موسسه نجم كبري و دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي برپا شده بود، انديشه‌ها و ديدگاه‌هاي مولوي توسط سخنرانان و پژوهشگران مورد بررسي قرار گرفت.

در ابتداي اين همايش بعد از قرائت كلام‌الله مجيد بخشهايي از سخنان دكتر كاظم محمدي، محقق و نويسنده و استاد فلسفه و عرفان، پيرامون سماع و وجد پخش شد.

دكتر محمدي با تاكيد بر اينكه رقص و سماعي كه امروزه اجرا مي‌شود اصلا سماع نيست، گفت: سماع اساسا بدون ذكر و بي حضور پير معنا ندارد. آنچه كه امروزه به عنوان سماع مي‌شنويم، با آنچه كه عرفاي بزرگ، مثل نجم كبري و حتي مولانا تلقي مي‌كردند كاملا متفاوت است. سماع فقط با حضور پير معنا دارد.

وي گفت: مولانا بيش از هر عارف ديگري متخصص در امر موسيقي است، هم با موسيقي مقامي و رديفي و با برخي از سازها، با ريتم و وزن و آهنگ آشنا بود. زماني كه مولانا براي ساز دف ساحتي قائل است، نبايد اينقدر سماع را سطحي و خام نگريست.

وي افزود: در سماع عرفاني شروطي داريم. سماع زماني در مي‌گيرد كه به قول عرفا يك وارد غيبي باشد. مشاهير بزرگ طريقت مثل جنيد تأكيد مي‌كنند كه جلوي سماع جسماني را بگيريد چون باعث تباهي مي‌شود. در عرفان نمايش وجود ندارد. تمامي عرفا بدون استثناء معتقد هستند كه ذكر و سماع در وضعي ويژه انجام مي‌شود.

در ادامه دكتر نجفقلي حبيبي رئيس دانشگاه علامه طباطبايي با موضوع «جدال عقل و عشق» سخناني ايراد كرد.
وي گفت: انسان برمبناي انديشه مولانا موجودي دو بعدي است كه جنبه‌اي از آن مادي و جنبه‌اي ديگر الهي و معنوي است. به همين دليل بشريت امروز به حقايقي كه مولانا به آن اشاره داشته نيازمند است و به همين علت دارد به همان سمت مي‌رود. از نظر مولانا انسان كه اشرف مخلوقات است به دنيا نيامد كه فقط به همين كره خاكي خلاصه شود، بلكه او از سرچشمه ديگري است، ولي به زمين آمد تا كامل شود؛ به همين دليل مولانا راه‌هاي كامل شدن را در آثار و كارهاي خود نشان داده است.

دكتر حبيبي با بيان اينكه يكي از جدالها در انديشه مولانا جدال عقل و عشق است، گفت:آنچه كه از مفهوم عشق در انديشه مولانا بر مي‌آيد رهايي انسان از ماديت خويش و شيفتگي بشر به خداست كه سر چشمه زيبايي‌هاست. در واقع وحدت مظهر عشق است كه بايد به آن رسيد. اگر انسان بتواند به اين رهايي برسد، زيباترين حالات معنوي در وجود او شكل خواهد گرفت و در عالم چيزي را غير از او نمي‌بيند.

وي گفت: از ديد مولانا عقل به همه عوالم هستي راه ندارد. پيام مولانا به دوره معاصر اين است كه نه همين ماديت و نه همين عقل، بلكه چيزي فراتر و برتر از هستي وجود دارد كه اگر به او نپيوندي، چيزي نيستي.

بعد از سخنان دكتر حبيبي، هنرمند نوجوان خانم اهورا محمدي با ساز ني قطعاتي از موسيقي ايراني را اجرا كرد و سپس استاد حميد سبزواري شاعر معاصر ضمن بيان سخناني برخي از اشعار عرفاني خود را قرائت كرد. وي گفت: پي بردن به رمز و راز انسانيت و حالات انساني از نيازهاي جامعه بشري امروز است. اگر انسانها به دل خود رجوع كنند، يقينا به بسياري از حقايق هستي دست خواهند يافت، به همين دليل عرفاي ما در طول تاريخ براي اينكه انسان به انسانيت خود برسد و پي به هويت اصلي خود ببرد، به اين مسائل توجه ويژه داشتند. اگر بتوانيم عطري از عرفان اسلامي پيدا كنيم وضع هستي اينگونه نخواهد بود.

سپس خانم سهيلا علي مقاله‌اي با عنوان شعر از ديدگاه مولانا را قرائت كرد. وي ضمن بيان انديشه‌هاي مولانا در مورد شعر يادآور شد كه شاعري براي مولانا فخر نبود و فضلي هم محسوب نمي‌شد. وي گفت:«مولانا به گفته خودش شاعر نبود و خود را از گروه شاعران نمي‌دانست و براي شاعري بهايي قائل نمي‌شد. بيان كلمات مولانا به دليل غليان احساسات و روح شفاف و لطيف ايشان به صورت مقفا و شعرگونه بوده و به دليل آشنايي وي با عروض و آشنايي قبلي ايشان با شعر باعث شده كه تمام بحورهاي قديمي و تقريبا متروك به شكل نو و بهتر از بعضي از بحور زمان خودشان آشكار گردد؛ به گونه‌اي كه در همين مورد مي‌گويد:قافيه انديشم و دلدار من/ گويدم منديش جز ديدار من.»

اما در ادامه دكتر كاظم محمدي در باره «رابطه مولانا با حسام‌الدين چلپي» مطالبي را بيان داشت كه به نظر مي‌رسد نگاهي جديد و تازه از عشق مولانا به حسام است؛ اين در حالي است كه بسياري از مولوي شناسان معتقدند كه شمس براي مولوي مظهر عشق و شور ومستي است، ولي دكتر محمدي با توجه به ابيات فراوان از مثنوي تاكيد مي‌كند كه مولانا انديشه‌هاي خود را مديون حسام است.

دكتر محمدي گفت:مولانا در ابتداي مثنوي كه شاهكار اوست، ابياتي كه با نام «ني‌نامه» مي‌شناسيم و شكايت ني را بيان مي‌كند به دنبال چيزي مي‌گردد كه به واسطه «ني‌اي» كه او يافته بتواند با او سخن بگويد، مولانا مشتاق اين است كه كسي را پيدا كند تا شرح درد اشتياق خود را به او بگويد.

وي با تاكيد بر اينكه عاملي كه سبب پيدايي درياي خروشان ديوان كبير مثنوي شده است،حسام‌الدين چلپي بود، گفت:تمامي انديشه‌هاي مولانا در اين 18 تا 25 بيت مثنوي او خلاصه مي‌شود، مثنوي در اصل همين چند بيت است بقيه شرح مثنوي است. حسام يگانه مردي بود كه در طول تاريخ عرفان مردانه ايستاد و مولانا را سرپا نگه داشت. مولانا تمام اين آثار وانديشه‌ها را مديون حسام است، اگر حسام نبود نه مولانا در كار بود و نه مثنوي. مولانا به درخواست حسام همان ني‌نامه را تشريح كرد؛ در حقيقت مولانا اولين شارح مثنوي است.

مولوي اصولا با عشق حسام‌الدين مثنوي را سروده است. شش دفتر مثنوي شرح همان ني‌نامه است. در تك تك شش دفتر نه تنها رد پا بلكه وجود حسام را مي‌بينيم. حسام نه تنها اسباب جوشش دروني مولانا بود، بلكه مهمترين كاتب مثنوي نيز هست.اگر او نمي‌نوشت امروز از مثنوي خبري نبود. او مثنوي خواني نيز مي‌كرد؛ مولانا از نغمه و صوت و لحن او به وجد مي‌آمد و به سرودن شعر ادامه مي داد.

دكتر محمدي گفت: مولانا بارها و بارها شرمنده قدرت استماع و حضور حسام‌الدين مي‌شد، حسام بي‌آنكه پلك بزند ساعت‌هاي طولاني گوش مي‌كرد و اشعار مولوي را مي‌نوشت. مولانا در جاذبه سحر وجودي حسام غرق شد و او را به راستي در حد پير پذيرفته است، ولي اين راز را براي ترس از اهل حسد مي‌پوشاند.

دكتر محمدي با اشاره به اينكه ديباچه دفترهاي دوم تا ششم مثنوي با نام حسام شروع مي‌شود گفت: كلماتي را كه مولانا براي حسام به كار گرفته است يك هزارم آن را براي شمس به كار نبرده است. شمس براي مولانا يك خاطره و حادثه است، ولي حسام براي او خاطره نيست بلكه وجود است. مولانا ديوانه‌وار در جاذبه وجود حسام‌الدين عرق شده بود؛ با حركت و تلنگري جابه‌جا مي‌شود و روح او به تلاطم در مي‌آيد. مولانا جاده‌اي از عرفان عملي را صاف كرد كه حسام را بياورد. و تجربيات خود را در سينه حسام‌الدين قرار داده بود؛ همه حرف مولانا در مثنوي در اين بيت جمع شده است: همچنين مقصود من زين مثنوي/ اي ضياءالحق حسام‌الدين تويي.

در نظر مولانا حسام شاه معنا است؛ از آن افرادي است كه مولانا او را نور مطلق مي‌داند. اگر حسام را از مثنوي بگيريم نه مولوي‌اي در كار است و نه جوشش عرفاني.

دكتر محمدي در پايان گفت: مولوي در تمامي عمرش به يك نفر بدهكار بود و آن هم حسام‌الدين بود و طلب حسام هم يافتن و به نگارش در آوردن همه حقايقي است كه همه انسانها محتاج آن بودند. در پشت صحنه مولانا حسام‌الدين است، زيرا مولانا بارها و بارها شكر خود را از طلب حسام بيان كرد.

بعد از پايان سخنان دكتر كاظم محمدي كه مورد تشويق فراوان حضار قرار گرفت آقاي قريشي با تنبور قطعاتي از موسيقي عرفاني را نواخت و در پايان برنامه مناجاتي از كتاب مجالس سبعه مولانا قرائت شد.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین