این داستاننویس در یادداشتی با عنوان "بارِ منفی اسامی" نوشته است: "به عنوان یک داستاننویس، همیشه به اسامی رمانها و مجموعهداستانها حساس بودهام و به خوب و بدشان فکر کردهام. این سالها زیاد دیدهام که اسامی کتابهای داستانی پر از خون و تاریکی و مرگ بودهاند، چنانکه چند کتاب خودم هم، بخصوص آنها که مربوط به حدود ده تا پانزده سال پیش هستند (و البته هنوز هم گاهی تاریکی در یکی دوتاشان دیده میشود). همین هم بوده که گاهی به دوستان نویسنده توصیه کردهام که بخصوص از کلمات مرگ و خون و حتا تاریکی هم کمتر استفاده کنند. گمانم همهمان بهقدر کافی ذهنمان پر از مرگ و خون و تاریکی هست و خواننده خودش هم حتماً بهقدر کافی اینها را در ذهن دارد و چه بسا این اسامی او را پس بزنند. شاید بهتر باشد، دستکم فضایی کمتر تیره را با اسامی کتابهامان القا کنیم. این یکی دو روزه اسامی منتخبان مسابقهی جشنوارهی فیلم فجر توجهم را جلب کرد و دیدم گرچه در آن اسامی کمتر خبری از مرگ و خون و تاریکی هست، اما بار منفی اسامی بسیار زیاد است و اساساً اغلبشان فقدان چیزی را بیان میکنند. مثلاً: بدون قرار قبلی ـ بیرؤیا ـ بیمادر. و شاید بیرو هم (که نمیدانم به چه معناست). به جز آن بار معنایی بعضی اسامی دیگر هم بسیار بالاست، مثل: خائنکشی ـ شادروان ـ لایههای دروغ ـ مرد بازنده ـ نگهبان شب. بعضی اسامی هم بار منفی دارند، اما کمتر: ضد ـ نمور ـ برف آخر. درواقع حداقل ۶۰ درصد اسامی فیلمها بار منفی دارند. این درحالی است که سینما مجبور است بیشتر به خواست و ذهن مخاطب توجه کند و بیشتر تفریح و آسودهگی و جهانی مثبت به او عرضه کند. ادبیات چنان گیر و گرفتی ندارد و تعداد کتابها هم آنقدر زیاد است که اسامی منفی به سادهگی به چشم نمیآیند. انتظار بیشتری هم از ادبیات است برای بازتابدادن زندهگی واقعی هر دوران (گرچه نقش بازتابی ادبیات را بسیاری اصلاً قبول ندارند و از ادبیات انتظار دارند وجههای نادیده و حتا نابوده را نشان دهد).
میتوان از همین اسامی کتابهای داستان و فیلمها هم فهمید که در حال گذراندن چه دورانی هستیم، دورانی که ادبیات و سینما هم چنان درگیر تاریکیهای روزمره هستند که نمیتوانند جایی دورتر را نشان بدهند، یا جایی روشنتر، یا جایی غیر از اینجا و این وضعیتی که در آن هستیم. میشود هم در آینهی همین اسامی به خودِ فیلمساز و نویسندهمان نگاهی بیندازیم و ببینیم آیا واقعاً میخواهیم همینها را نشان بدهیم؟ آیا کاری بیشتر از بازتابدادن ازمان ساخته نیست؟ آیا فقط چیزهایی را بازتاب میدهیم که خودِ مردم هر روزه درگیرشان هستند و با تمام وجود میدانندشان، یا چیزی فراتر و عمیقتر (و نه لزوماً روشنتر یا سفیدتر) نشانشان میدهیم؟ شاید دوباره باید به کارِ خودمان و هنر فکر کنیم و ببینیم کار هنر آیا در بازتابدادن خلاصه میشود؟
(اسامی فیلمها: ۱- ۲۸۸۸ ۲- بدون قرار قبلی۳- برف آخر ۴- بیرویا ۵- بیمادر ۶- بیرو ۷- خائنکشی ۸- درب ۹- دستهی دختران ۱۰- شادروان ۱۱- شب طلایی ۱۲- شهرک ۱۳- صورت فلکی ۱۴- ضد ۱۵-علفزار ۱۶- لایههای دروغ ۱۷- ماهان ۱۸- مرد بازنده ۱۹- ملاقات خصوصی ۲۰ -موقعیت مهدی (باکری) ۲۱ -نگهبان شب ۲۲ –نمور.)"