آفتابنیوز : آفتاب: روزنامهی اعتماد پس از انتشار و توقیف نشریات «موج اندیشه» و «همت» به واکاوی این موضوع پرداخته و سعی کرده است هویت و اهداف گردانندگان این نشریات را شناسایی کند. او رفتار متناقض آنان را «سیاهبازی» نامیده و به این نتیجه رسیده است که این گروه افراطی از حل شدن بحران کنونی و بازگشت آرامش به جامعه در هراسند و تمام تلاششان را در این زمینه مصروف کردهاند. صاحب امتیاز هر دو نشریه «کانون حفظ و بسط ارزشها» بود.
ثمینا رستگاری
همین الآن که به یک گیشه روزنامهفروشی بروید میتوانید دو مجله پیدا کنید با عنوان «موج اندیشه» یکی با عکسی از آیتالله منتظری و تیتر خیانت به آیتالله و دیگری با تیتر «امت امام خامنهیی». در مجله اول میرحسین موسوی و خاتمی متهم به خیانت به آرمان های جنبش سبز شده اند و اصلاحطلبان هم متهم به خیانت به آیتالله منتظری. عبدالله نوری «شاگرد لودرنشین» لقب گرفته چرا که او در سال 1368 قصد تخریب خانه آیتالله را داشته است. نامه کروبی که سال 67 به منتظری نوشته و در آن آمده «این ره که میروید به غ ف است» چاپ شده و ادعا شده هیچ کس مانند او آیت الله را تحقیر نکرده است.
خاتمی «مسوول حصر آیت الله» نامیده شده و بیانیه میرحسین موسوی مبنی بر اینکه «بنا به دستور مقام عظمای ولایت فقیه، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیتالله خمینی (مدظله العالی) لازم است عکسهای آیتالله منتظری در سراسر کشور از ادارات و سازمانهای دولتی جمعآوری شود» منتشر شده است تا در یک کلام نتیجه بگیرد این اصلاحطلبها و تغییرخواهان امروز، خیانتپیشگانی هستند که بر اساس جهت باد، مواضع شان را تغییر میدهند. روزی به آیتالله منتظری خیانت میکنند و روزی دیگر میراثخوارش میشوند. به محتوای این مجله در ادامه مطلب خواهم پرداخت اما در همین ابتدا بگذارید به یک نکته توجه کنیم. این مجله با این ادبیات اولتراساختارشکنانهاش متعلق به کیست؟
چه کسی میتواند در این شرایط چنین مجلهای را منتشر کند و برای جنبش اعتراضی سبز، دایه یی مهربان تر از مادر شود؟ و باز روی گیشهها بماند؟ در این شماره (شماره چهارم) نام صاحب امتیاز حذف شده است ولی در شماره دوم آن «بنیاد حفظ و بسط ارزشها» صاحب امتیاز موج اندیشه بود. این بنیاد به نظرتان آشناست؟ بلی همان بنیادی که مجله همت را منتشر کرده و میکند. همان بنیادی که اکنون روی گیشه دو مجله دارد؛ یکی تریبون منتهی الیه راست و دیگری تریبون منتهی الیه چپ، اما این دوستان گرامی یک نکته را فراموش کردهاند و آن این است که شماره تلفنی که در مجله همت و مجله موج اندیشه چاپ شده یک شماره تلفن است. به این معنا که در یک تحریریه افراد مشخصی میتوانند در آن واحد دو نوع متفاوت بیندیشند و بنویسند، هم از جنبش سبز حمایت کنند و هم نیروی انتظامی را به دلیل ناتوانی در برخورد با آن استهزا کنند، هم هاشمی را مخالف و در مقابل ولی فقیه قرار دهند هم از این که برای درگذشت آیت الله منتظری چند روز عزای عمومی اعلام نشده افسوس بخورند و این در عالم مطبوعات قطعاً پدیده کمسابقهیی است.
نام این کار از هر منظری، چه سیاسی، چه حرفهیی، چه اخلاقی نگاه کنیم یک چیز بیشتر نمیتواند باشد؛ سیاهبازی ناشیانه برای برهم زدن آرامش و بحرانی کردن فضا. بیقانون فرض کردن کشور و دور هم جمع شدن برای زیر سوال بردن تمام آنچه مردم جامعه به آن باور دارند و اطمینان از این که هیچ کس هم خبردار نمیشود که چه خبر است.
که البته توقیف این مجله را توسط هیات نظارت میتوان نشان از عزمی برای محدود کردن افراطیون و برخورد با این گونه حرکات تفرقهافکنانه دانست.
در سرمقاله این مجله آمده است؛ «هفتهیی که گذشت شاهد ظهور پدیده خیانت در عرصهیی بودیم که نتیجه آن میتواند منشاء یأس و ناامیدی در گستره جنبش سبز و به طور کلی جنبش اعتراض در ایران باشد. پدیده یی که عنوان این شماره مجله نیز به آن اختصاص یافته است. خیانت رهبران و سران جنبش سبز به بدنه اجتماعی آنچنان یأس آور و نومیدکننده بود که شاید در طول تاریخ انقلاب نظیری نتوان برای آن یافت. آقایان خاتمی، موسوی و کروبی اگر به آسانی و بر اساس افکار و محاسبات غلط و از سر حادثه رهبری جنبش سبز را برعهده گرفتند به آسانی خیانت به این جنبش را در هفته های گذشته رقم زدند. نویسنده مصداق این خیانت خاتمی را نامه او به «مقامات عالی رتبه نظام» می داند. «مفاد پیشنهادات موسوی برای برون رفت از بحران» هم از دیدگاه این مجله نشانه سازشکاری و خیانت موسوی عنوان شده است. در مقاله دیگری به عنوان «این شیخ و آن شیخ» به مقایسه آیتالله منتظری و کروبی پرداختهاند «آیا دختر شیخ حق ندارد پرخاش کند به شیخ های اصلاح طلب که عکس پدرش را پایین آورده اند و سبب بسیاری از ناملایمات آخر عمر او شدند؟ آقای کروبی پول امام نیست که بشود چشم روی هم گذاشت یا هدیه شهرام که فقط می توان در مورد آن سکوت کرد.»
در مطلب دیگری با عنوان «خاتمی مغلوب خیانت» که نام نویسنده اش چاپ نشده، آمده؛ «من اعتراف میکنم به انقلاب مخملی» چراکه خاتمی هیچگاه جسارت نداشت بگوید آقا این نمیگذارند چه کسانی هستند. «آقای خاتمی افسوس، اراده تو به ندانستن معنایش میشود اراده من به مقاومت در برابر چیزهایی که دیگر اکنون از دستشان دادهام. نمیدانم تو کی میخواهی سیاستمدار شوی؟»
چرایی این کار ماکیاولیستی در عین حال ناشیانه را چگونه باید بررسی کرد؟ این افراد که به هر قیمتی نمیخواهند بحران تمام شود چه کسانی هستند؟ چرا بر طبل افراطگرایی می کوبند؟ این فضای غبارآلود به نفع چه کسی است؟ چرا هاشمی و موسوی و مهدویکنی یا محسن رضایی اگر راههای برونرفت از بحران را نشان دهند خائنند و مستوجب سرزنش و تهمت و توهین؟ چرا و چه زمانی این افراد مجهول توانستند خود را با نظام هم سرنوشت کنند؟ این جملات را با تیتر یک یکی از روزنامه های صبح طرفدار افراطیون در روز یکشنبه مقایسه کنید؛ «توبه پنهان»،در این مطلب ادعا شده است که خاتمی به رهبر انقلاب نامه نوشته است و در این نامه گفته است؛ «من با آقای کروبی بحث تندی داشتم و به آقای موسوی خیلی انتقادهای تندی داشته ام... ما به قانون اساسی و ولایت فقیه اعتقاد داریم. شما حساب آقای موسوی را از ما جدا بدانید... من جلوی تندروی موسوی را گرفته ام و تا حدودی کنترلش کرده ام، اگر نه از این هم بدتر می کرد.»
علاوه بر خاتمی به گزارش خبرنگاران روزنامه، در جلسه یکی از مدعیان تقلب با یکی از اعضای مجمع روحانیون، این مدعی تقلب به صراحت میگوید که او از ادعای تقلب «کوتاه» آمده است ولی در عوض خواسته نظام از وی نخواهد «علناً» به دروغگویی اعتراف کند. این مدعی تقلب در ادامه از استراتژی «عذرخواهی مخفیانه» و «توبه پنهان» و عدم تکرار ادعاهایش درباره انتخابات و حوادث پس از آن سخن گفت و البته خواست «نظام» آبرویش را حفظ کند که منظور از این فرد محتشمی پور است.
این در حالی است که کسی از محتوای نامه خاتمی اطلاعی ندارد ولی افراطگرایان از تصور این نکته که خاتمی به رهبری نامه بنویسد، هاشمی به دنبال برونرفت از بحران باشد، میرحسین دو روز بعد از ترور خواهرزاده اش بی هیچ کینهیی از حل بحران بگوید آنقدر برآشفته میشوند که حتی حاضرند وکیل مدافع دشمنانشان شوند. ظاهراً این افراد تنها یک مرام دارند و آن این است که «آسودگی شما عدم ماست».
آیا سرنوشت ما در دست چنین کسانی است؟
عجالتاً قرار شده نام اين کتاب را به «جنگ و جام زهر» تبديل کرده و با مترجم آن به شدت برخورد شود.
کتاب بعدی «بر باد رفته» نوشتهی مارگارت ميچل است که احتمال دارد عنوان آن سرنوشت جمهوری اسلامی را برای خوانندگان تداعی کند. اگرچه پرزيدنت احمدینژاد رسالهای تحت عنوان «زکی مگه ميشه؟» در پاسخ آن «ضعيفهی بیحجاب» نوشته است اما هنوز «سپاه» اجازه چاپ رساله را نميدهد.
آنچه از کتاب معروف «چنين گفت زرتشت» اثر نيچه باقيمانده عجالتاً با نام جديد «چنين گفت امامخمينی» در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت و متعاقباً استاد داريوش آشوری به خاطر محاربهای که در ترجمهی عنوان اين کتاب به عمل آورده به دادستانی انقلاب احضار و توی راه به شدت برخورد خواهد شد!
«تاريخ ايران» تأليف يک يونانی معلومالحال به نام «هرودوت» به علت فقدان «بسم الله الرحمنالرحيم» در اول کتاب، اتوماتيکمان جزو کتب ضاله قرار ميگيرد و از آنجا که در هيچيک از جنگهای ايران با يونان، خبری از امدادات غيبی در جبههها نداده، غرضورزی اين تاريخنويس اجنبی بر همگان آشکار شده و قرار است برادران شاغل در بنياد حفظ آثار امامخمينی يک تاريخ هرودوت جديد بنويسند.
علاوه بر کتب فوق پارهی کتابهائی که موجب بدآموزی اقشار مختلف ميشود به شرح زير فهرست شده:
«آوای وحش»، بدآموزی برای هيئت دولت.
«وداع با اسلحه»، بدآموزی برای بسيجیها.
«سپيد دندان»، بدآموزی برای عيسی سحرخيز که دوباره ياد آيتالله اژهای بيفتد. (لازم به توضيح است که عليرغم سروصدائی که بعضی مطبوعات دشمن راه انداختهاند، آيتالله اژهای فقط يکبار آقای سحرخيز را گاز گرفته. تازه آن هم تقصير خود قربانی بوده که آيتالله را عصبانی کرده بوده است.)
«زندگی گاليله»، بدآموزی برای کرهی زمين.
«کاپيتال مارکس»، بدآموزی برای تودهایها.
«مبدأ نژادهای داروين»، بدآموزی برای ميمونها.
ضمناً مأموران اطلاعاتی در حال بررسی کتابی هستند با نويسندهای ناشناس که اگرچه از اصل عربی ترجمه شده ولی همچنان سرچشمهی بدآموزی است. چرا که مباحث مطروحه در آن به کلی با اعمال و رفتار بزرگان جمهوری اسلامی در تضاد است. اين کتاب که از آن با نامهای عجيب و غريب کلامالله، فرقان و قرآن ياد شده پس از حذف بخشهائی که با عقايد و اعتقادات اسلامی سران جمهوری اسلامی منافات دارد به قيد احتياط تجديد چاپ خواهد شد.