آفتابنیوز : *امید بی نیاز«درخونگاه» درامی مدرن دارد؛ همزمان، درونمایه اش به شدت بومی، یا حتی محلی است! برچسب بومی، یا محلی به این درام اصالتِ وجودی بخشیده است.
«نیما نادری» نمایشنامه نویس نسل نو، فیلمنامه را نوشته است. او شش سال پیش «یوبیتسومه» را نوشت و در صحنۀ تئاتر کارگردانی کرد. حالا درخونگاه، اقتباسی از همان نمایشنامه است. سیاوش اسعدی در کارگردانی این فیلمنامه، موفق است؛ فاصله نزدیکی، بین نگاه نویسنده و کارگردان، حس می شود. بنابراین درخونگاه در لنز دوربین اسعدی، اثری حسی و روان است. حتی شاید بتوان آن را یک فیلم محترم نامید.
اهمیت این اثر از دو بُعد است. اول، اصالت آن است. همانطور که در بالا اشاره شد، یک درام بومی است. دوم؛ تراژدی فردی است. سرنوشت سیاوش گونه قهرمان داستان، بر مخاطب تأثیر می گذارد؛ اگرچه این تأثیرگذاری در پایان فیلم و به سبک «درامِ میلری» است!
شاید برای «میلری» بودن اثر، باید بحث را باز کرد. پس به داستان سری بزنیم؛ ماجرا به سال 71 و یکی از محله های جنوب شهر برمی گردد. جنگ تمام شده است. خانواده ای دو پسر داشته اند. مهدی به جنگ رفته و دیگر برنگشته است. رضا برای کار به ژاپن رفته و حالا برگشته است. او هشت سال کار کرده و «ین» به ینِ پولش را برای خانواده فرستاده است. ظاهراً، همه دسترنجش در دفترچه ای بانکی پس انداز شده است. باورِ خودِ رضا هم، همین است. اما کم کم مشخص می شود که پدر، داماد و... پول او را برداشته و بر باد داده اند.
اوایل فیلم و درست زمانی که رضا بر می گردد، کسی از آمدنش خوشحال نیست. اگر کسی هم ناراحت نیست، دستِ کم، بهت زده است! پیش از این به آنها گفته اند که او در حادثه ای فوت کرده است.
سرانجام رضا از همه ماجراهای پشت پرده آگاه می شود. او در شبی بارانی خانواده را ترک می کند. به منزل دوستی می رود؛ دوستی که رضا، شبی سخت به او کمک کرده است. اما قهرمان فیلم، در همان منزل، چشمانش از حرکت باز می ایستد.
شخصیت این درام، بی شباهت به ویلی لومانِ دستفروش نیست. شاید تنها تفاوت آنها در بستر و پس زمینه درام است. پس زمینه ای که همچون نیرویی نوین به قهرمان کُشی می پردازد. منتهی، قهرمان متن آرتور میلر (ویلی لومان) قربانی جامعه است. قهرمان این داستان، قربانی خانواده!
تنها مشکل این فیلم ریتم است. با این حال، بیان بصری آن، قابل توجه است. دوربین کارگردان، بی آنکه دچار بزرگنمایی شود، به آرامی از زوایای پنهان، گوشه و کنار داستان می گذرد؛ زیر و بمِ ذهن و سایه روشن شخصیت ها را نشان می دهد. سپس از پیچِ آخرین گره داستان عبور می کند و تماشاگر را از پلک زدن پیاپی بازمی دارد.
با همۀ تفاسیر، در این فیلم از یک نکته به آسانی نمی توان گذشت؛ بازی امین حیایی در نقش قهرمان داستان، متفاوت و ژرف است. او بیشتر بازی سکوت و میمک دارد. یا دست کم، شصت درصد بازی اش با سکوت و چهره صورت می گیرد. با این حال، شخصیتی متفاوت می سازد؛ شخصیتی خاص که در کارنامه حرفه ای این بازیگر، جزو موارد مثال زدنی است.
*عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران