خزانهداری آمریکا محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران را در فهرست تحریمها قرار داد. به این ترتیب فعالیتهای نماد دیپلماسی نوین ایران به صورت نمادین در هالهای از ابهام قرار گرفت. این ابهام زمانی پررنگتر میشود که تندروهای داخلی از این تحریم استقبال کردهاند و حتی برخی تحریم ظریف از سوی آمریکا را نتیجه هجمههایی میدانند که این روزها تمامیتخواهان قدرت در ایران علیه محمدجواد ظریف اعمال کردهاند.
این هجمهها به ویژه در سخنرانیهای اخیر چهرههای افراطی بدون استراتژیِ طیف نواصولگرایی و نیز رویکرد صداوسیما با آن سریال جنجالی و بدون عقلانیتاش «گاندو» مشهود بود. ظریف از تلاش «تیم ب» آمریکا برای ایجاد درگیری سخت و جنگ همهجانبه خبر میداد، غافل از اینکه «تیم ب» داخلی با چهرههایی غیرمسئول و غیرمتعهد، جنگ را تنها مسیر حل اختلاف ایران و آمریکا میدانند و برای پیشبرد این هدف با مانعی بزرگ به نام محمدجواد ظریف مواجه بودند و از هیچ تلاش و اقدامی برای حذف او و برنامههای او فروگذار نکردند. تحریم ظریف اگر به معنای پایان احتمال گفتوگو باشد، میتواند سرآغازی باشد برای یک رویارویی مستقیم؛ همان رویایی که گروههای ب، در آمریکا و ایران در سر دارند و در دل میپرورانند.
«تیم ب» داخلی؟
جان بولتون مشاور عالی رییس جمهور آمریکا در امنیت ملی، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، دیدگاه مشترکی در خصوص ایران دارند. دیدگاهی که در آن برخورد مستقیم و گزینه جنگ حرف اول و آخر را میزند. محمدجواد ظریف معتقد است که این گروه چهار نفره ساختارهای سیاسی در خصوص دیپلماسی و گفتوگوی مستقیم را بر هم زدهاند و در هر لحظه مشوق جنگ مستقیم آمریکا علیه ایران هستند. ظریف از این گروه به عنوان «تیم ب» یاد میکند که در ذیل دولت آمریکا شکل گرفته است. همزمان در داخل کشور نیز تندورها که بیشتر نواصولگرا و وابسته به جبهه پایداری هستند، آرزوی آمریکایی ـ اسرائیلی ـ سعودی را به زبانی دیگر اما از رویکردی کاملاً مشابه بیان میکنند. «تیم ب» خارجی، جنگ را تنها ابزار ممکن برای یکسره کردن کار جمهوری اسلامی میدانند و «تیم ب» داخلی هم جنگ را تنها ابزار یکسره کردن کار اسرائیل و عربستان سعودی و نیز حضور آمریکا در منطقه خلیج فارس میپندارند. «تیم ب» داخلی به موازات دولت در دل نهادهای قدرتطلب و به صورت غیررسمی ایجاد شده است.
وزارت خزانهداری آمریکا در بیانیه خود در خصوص تحریم محمدجواد ظریف نوشته است: «دلیل تحریم محمدجواد ظریف این است که او نمایندگی رهبر جمهوری اسلامی را برعهده دارد و مستقیم یا غیرمستقیم برای او کار میکند.»
استیو منوشن، وزیر خزانهداری آمریکا هم در توجیه تحریم وزیر امور خارجه ایران، محمدجواد ظریف را مجری رویکرد رهبر ایران و سخنگوی اصلی جمهوری اسلامی در سراسر دنیا توصیف کرده است. مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا نیز در واکنش به قرار گرفتن نام محمدجواد ظریف در فهرست تحریمها، گفته است: «او مانند بقیه اعضای گروه خامنهای است.»
نگاه آمریکاییها به ظریف این است و داخلیهای تندرو، بدون توجه به منافع ملی و اینکه وزیر امور خارجه فعلی از زمان آغاز فعالیتاش مورد حمایت مقام معظم رهبر بوده است، ظریف را غربگرا و دوست کفار مینامند.
آنچه در ادامه میآید، توئیت یکی از مجریان صداوسیما به نام امیرحسین ثابتی است که لابد میخواهد خوشرقصی خود برای پایداریچیها را به اثبات برساند؛ بالاخره احتمال تحریم گسترده انتخابات از سوی قشر متوسط جامعه به گوش میرسد و پایداریچیها و اصولگرایان از هم اکنون در اندیشه تقسیم پست و غنایم هستند: «ساعاتی قبل خزانهداری آمریکا جواد ظریف، غربگراترین وزیر خارجه تاریخ بعد از انقلاب را تحریم کرد. این تحریم البته نمادین است و اثر واقعی ندارد اما آن را باید به مثابه یک سنت الهی فهمید وقتی خلاف دستور خدا همه اعتبارات را دوستی با کفار قرار دهی، همانا بیشترین تحقیر را علیهات به کار میگیرند.»
بگذریم که سریال «گاندو» صداوسیمای ملی این پیام را به آمریکاییها داد که دل قدرتطلبان و تمامیتخواهان در ایران با ظریف صاف نیست و تحریم وزیر خارجه کاردان و کاربلد ایران، موافقانی در ایران دارد، موافقانی که از طنز تلخ درونش، به شکل عجیبی با سیاستهای این روزهای آمریکا علیه ایران همراه هستند. از خروج آمریکا از برجام شادمان میشوند و از تحریم ظریف، استقبال میکنند.
حمید بعیدینژاد، سفیر ایران در لندن چه خوب نکتهسنجی کرده و گفته است: «آمریکائیها بعد از واکنش تُند جهانی در مقطع اولی که میخواستند علیه دکتر ظریف تحریم اعلام کنند، از موضع خود عقبنشینی کرده بودند. امیدوار باشیم که اهانتهای سریال «گاندو»، آمریکائیها را به اشتباه نینداخته باشد».
محمود صادقی، نماینده اصلاحطلب مجلس هم ارتباطی بین تحریم ظریف و سریال «گاندو» دیده و در واکنش به نوع پوشش خبری تحریم ظریف در صداوسیما نوشته است: «صداوسیما از توهم تمساح پوزهکوتاه خارج نشده».
اظهار نظرهای «تیم ب» داخلی
محمدجواد ظریف، دقایقی پس از انتشار خبر تحریماش نوشت: «دلیل آمریکا برای انتخاب من برای تحریم این است که من «سخنگوی اصلی ایران در جهان» هستم. آیا واقعیت اینقدر دردناک است؟ این موضوع هیچ تاثیری روی من و خانوادهام نمیگذارد؛ چراکه من خارج از ایران هیچ ملک یا منافعی ندارم. متشکرم که من را چنین تهدید بزرگی برای برنامهها خود در نظر گرفتید.»
این سخنان را واقعیت ظریف میدانیم؛ اما «تیم ب» داخلی نظری غیر این دارد. هنوز صدای تپش قلب محمدجواد ظریف در راهروها و صحن مجلس شنیده میشود که واکنشی به تندروی و تهدیدهای امثال حمید رسایی و روحالله نژادحسینیان در مجلس نهم که توفیق برجام را ذلت و خفت مینامیدند. کسانی در ایام مذاکرات برجامی، مذاکره ظریف با همتای آمریکایاش که تلاشی برای نجات ایران از جنگ و تحریم بود را برنمیتافتند و یگانه راه نجات را در کشتن و یا کشتهشدن میدیدند؛ بیتوجه به اینکه بخواهند به عواقب کار خود بیندیشند.
افراطیهای بدون تفکر، زمستان گذشته مانع از آن شدند که محمدجواد ظریف از سفر چندساعته بشار اسد، رئیس جمهور سوریه به تهران مطلع شود. ظریف این اقدام را تلاشی برای به حاشیه کشاندن دستگاه دیپلماسی دانست و استعفا کرد. طبق پیشبینی این استعفا با حمایت رهبری از جواد ظریف و مخالفت رئیس جمهور، به سرانجام نرسید. اما ببینید که حمید رسایی، روحانی تندوریی که کمتر چهره سیاسی از او دل خوشی دارد، چه نظری درباره ظریف و استعفایش داشت: «ظریف در صفحه رسمی اینستاگرام خود که تیک آبی دارد، خبر استعفایش را اعلام کرد. کسی که از دوره دبیرستان تا سالهای پایانی دولت دهم در آمریکا زندگی کرده، بعد از تحمیل توافقنامههای ننگین از جمله توافق برجام و در حالی که از تحمیل FATF، CFT و پالرمو ناامید شده است، همزمان با سفر محور مقاومت (بشار اسد) به ایران از سمت خود استعفا داد. هفتهنامه ۹ دی در شماره ۳۴۵ (اواخر دی ماه) [97] از استعفای ظریف خبر داده بود. آگاهان سیاسی، استعفای ظریف را در کنار ناکارآمدی حسن روحانی برای رفع مشکلات داخلی و معیشتی مردم، به معنای فروپاشی دولت حسن روحانی میدانند. ظریف در اسفند سال ۹۱ با ورود در سفارت آمریکا در ترکیه به دنبال بازگشت به آمریکا و زندگی دائمی در آنجا بود. این نکته را در سال ۹۲ در نطق مخالفتم با کابینه حسن روحانی اعلام کردم. اکنون دستگاه قضایی باید ظریف را ممنوعالخروج و به نقش وی در تحمیل تحریمهای جدید و همچنین حضور عناصر جاسوس در تیم وی رسیدگی کند.»
سعید جلیلی، نواصولگرای همیشه مطرح برای پست ریاست جمهوری تندروها و از اعضای فعال و تاثیرگذار «تیم ب» داخلی که فعالیتهای انتخاباتی خود را حدود 18 ماه زودتر آغاز کرده است، ظهر پنجشنبه در جمع فعالان فرهنگی استان همدان (که بنا بر تصاویر منتشر شده با استقبال چند نفری مواجه شده بود) از تحریم وزیر امور خارجه ایران به عنوان اهرم فشار یاد میکند، بدون اینکه اشارهای داشته باشد به تحریم خود شخص محمدجواد ظریف. بالاخره هیچکس نداند، خود آقای سعید جلیلی خوب میداند که ظریف در قالب شخصیت حقیقی خود توانست غول مذاکرات هستهای را رام کند و نه شخصیت حقوقی وزیر امور خارجه ایران. بنابراین در دیگاه امثال سعید جلیلی، این تحریم وزیر امورخارجه ایران است که اهمیت نظر دادن را دارد و نه تحریم شدن محمدجواد ظریف که نقشه تندروها برای رویارویی بیشتر با آمریکا را حداقل برای چند سال به عقب انداخت.
اما این دیدگاه به تمام اصولگرایان منتهی نمیشود. محمد مهاجری، فعال سیاسی اصولگرا گفته است: «بخش مهمی از جریان اصولگرایی مقهور جریان تندرو هستند. آنچه امروز به اسم جریان تندرو وجود دارد، نسبتی با اصولگرایی که مدنظر اصولگرایان واقعی و استخوان خرد کرده انقلاب است، ندارد.» ما هم میپذیریم که اصولگرایان واقعی از عقلانیت بیشتر و افراط کمتری بهره میبرند؛ اما نمیتوانیم این واقعیت را کتمان کنیم که بخشی از به اصطلاح اصولگرایان کشور به شکل حیرتانگیزی، با تندروهای آمریکا همصدا شدهاند و کمر همت به حذف عقلانیت از جریان دیپلماسی و سیاست خارجی ایران بستهاند.
در پایان،در چنین شرایطی باید به این نکته کلیدی توجه کنیم که اعمال تحریمهایی ازایندست، فرصت مناسبی است برای رسیدن به یکپارچگی و وحدت سیاسی؛ اما برخی که تنها منافع گروهی و جناحی خود را میطلبند، بیتوجه به این مهم، همچنان بر طبل تفرقهآمیز خود میکوبند و انگار میلی برای دستیابی به اتحادی فراگیر ندارند. یکی از کاربران توییتر در ایران چه خوب نوشته است: «ایکاش یک تاریخنویسی عادل وجود داشت تا ثبت کند این روزها را؛ جریانی که خود را انقلابی میداند، منافع خود را با آمریکا و ترامپ، علیه دکتر ظریف همسو کرد. بنویسد حتی از منافع ملی هم عبور کردند و از تحریم وزیر خارجه استقبال کردند.»