جنگ، «محمدابراهیم»ها را از همه «نصرت»ها و سرداران خیبر را از همه ما گرفت: «داشتم شیشههای خانه را برای عید پاک میکردم که دامادم وارد خانه شد و گفت حال ابراهیم خوب نیست و در یکی از بیمارستانهای اهواز بستری شده است. خیلی نگران شدم و بیتاب این بودم که یک نفر مرا ببرد تا پسرم را ملاقات کنم. بیقراری امانم را بریده بود. تا اینکه پسر بزرگترم آمد و بدون هیچ مقدمهای وقتی این حالات مرا دید گفت منتظر کی هستی مادر؟ ابراهیم شهید شده است. با شنیدن این خبر بیهوش شدم. پدر ابراهیم هم از حال رفت و روی زمین افتاد. چند ساعتی اصلا توی این دنیا نبودیم ... منتظر شهادتش بودم ولی خوب هر چه که باشد مادرم، دلم نمیآمد خار به پای بچهام فرو برود. میگفتم انشاءالله ابراهیم میماند و به اسلام خدمت میکند.»
کد خبر: ۶۷۲۱۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱