سر قبر رفتیم بین من و دکتر فاطمی یک قبر فاصله بود. او آمد صحبت کرد و من ماشه را تکاندم. شلوغ شد و من اسلحه را روی قبر انداختم. شخصی به نام عباس گودرزی بود که آمد اسلحه را بردارد. همه سر او ریختند و من هم فریاد می زدم الله اکبر. پاسبانها من را از دست مردم که مرا میزدند بیرون کشیدند در یک ماشین من را سوار کردند و مرا به شهربانی آوردند .
کد خبر: ۲۸۶۶۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۵
کد خبر: ۵۸۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۸۵/۱۲/۲۰
کد خبر: ۵۰۵۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۸۵/۰۶/۱۴
کد خبر: ۴۸۰۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۸۵/۰۴/۰۴
کد خبر: ۴۷۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۸۵/۰۳/۲۳